ایران: یکی از مسائلی که شاید ذهن بسیاری از متفکران را به خود
مشغول کرده باشد، این است که چطور باید به «آرمان ایرانی» اندیشید؟ و این اندیشه و
تأمل باید متضمن چه مقدماتی باشد؟ از این رو، پیش از پرداختن به چیستی «آرمان
ایرانیان»، به چگونه اندیشیدن در خصوص این آرمان خواهم پرداخت.
۱. بهعنوان
مقدمه بحث باید به این نکته اشاره کرد که حیوانات مقید به زمان حال هستند؛ به نوعی
میتوان گفت که فقط در حال و گذشته نزدیک زندگی میکنند و اگر حافظهای داشته
باشند، مشروط و مقید به زمان کوتاهی است و به معنای ما انسانها، گذشته و آیندهای
ندارند. در اینجا، میان انسانها و حیوانات تفاوت بسیار به وجود میآید. انسانها
هر قدر فرهنگیتر میشوند در ابعاد زمانی گستردهتری قرار میگیرند.
۲. برای
برنامهریزی داشتن در آینده، نیازمند شناختی جامع از گذشته هستیم و صرف گفتن اینکه
«ما گذشته داریم» کفایت نمیکند، باید بدانیم که در گذشته چه چیزهایی داشته و تا
به امروز چه تحولاتی را از سر گذراندهایم و اینجا است که «تاریخ» اهمیت بسیار مییابد،
البته نه تاریخ شعاری، بلکه تاریخی که بدرستی، وقایع گذشته را بررسی کرده باشد.
گذشته میتواند بستر و ظرفیتی برای ترسیم آینده باشد.
واقعیت این است که آینده سازی خواه ناخواه وابسته به امکانات گذشته است. تخیل
درباره آینده (رؤیا)، کافی نیست و باید با شناخت دقیق مسائل گذشته و امکانات و محدودیتهای
امروز، آینده را بسازیم و بر این اساس، «رؤیا» باید مؤید به امکانات و موقعیتهایی
باشد که ما آنها را شناختهایم. در این چارچوب، تفکر، ریشه در آینده دارد و آرزو
تا واقعبینانه و برنامهریزی نشده باشد، محقق نمیشود.
۳. با توجه
به مقدماتی که عنوان شد آنچه در مورد «آرمان ایرانی» میتوان گفت این است که
ایرانیان تقریباً از دوران صفویه و حتی پیش از آن، از دوره طاهریان و ایلخانیان،
وقتی با مسافران اروپایی مواجه شدند به پیشرفت آنان و از طرفی به عقبماندگی
خودشان پی بردند و تلاش کردند که عقبماندگیهای خود را از طریق فنون و صنایع
جبران کنند. این نشان میدهد که ما «پیشرفت صنعتی و تجاری» را شرط اصلی برای
«پیشرفت آرمانی» میدانیم.
عباسمیرزا در دوره فتحعلیشاه، در تبریز با خطرات دُوَل
همسایه روبهرو بوده و از فرستاده ناپلئون پرسیده است که «من برای پیشرفت مملکتم
چه کاری میتوانم انجام دهم؟» او در سفرنامه خود نوشته است که این شاهزاده قاجار
تصور میکند که فقط با یک کلمه میتواند مملکتش را نجات دهد و البته که اشتباه میکند.
۴. بهنظر
میرسد همواره در تاریخ ما، «آرزوی پیشرفت» با ندانمکاری همراه بوده است. در دوره
ناصرالدینشاه و دورههای نزدیک به امروز نیز به همین منوال بود. در واقع، «آرزوی
پیشرفت» وابسته به تلقی ما از پیشرفت است، وقتی ما پیشرفت نادرستی را سرلوحه خود
قرار دهیم، خواه ناخواه محیط زیست را تخریب خواهیم کرد که من شخصاً تصور میکنم
آلودگی محیط زیست از «آلودگی فرهنگی» ناشی میشود.
بر این اساس، به نظر میرسد که این میل به پیشرفت همراه
با تفکر، تعقل و برنامهریزی نبوده و بیشتر تظاهر است. از این رو، به جای اینکه
نتیجهای مطلوب داشته باشد، عواقب نامطلوبی را بهدنبال خواهد داشت. «آرمان ما
ایرانیها» برای ساختن آیندهای بهتر مستلزم شناخت دقیق گذشته تاریخی و دقت و تأمل
در امکانات و محدودیتهای امروز است. آینده را نباید فقط آرزو کرد بلکه باید آن را
ساخت.
۵. اگر
تفکر و تأمل نباشد تمام آن چیزی که ما بهعنوان «آرمان ایرانی» دنبال کردهایم
توهمی بیش نخواهد بود و مقصود من اینجا از تأمل، صرفاً تأمل فلسفی نیست و تفکر
باید عمق داشته باشد. فلسفه به خودی خود هیچ کاری را نمیتواند انجام دهد، اگر ما
شناخت درستی از مشکلات نداشته باشیم و آنها را بدرستی طرح نکنیم به جایی نخواهیم
رسید و متأسفانه یکی از جدیترین مشکلات ما این است که مسائل خود را بدرستی طرح
نمیکنیم.