ایران: سارنگ ملکوتی متولد ۱۳۴۱ بابل دکترای امور تربیتی و روانکاوی
کودک دارد و حدود سیسال از عمرش را در آلمان سپری کرده است و هماکنون بهکار
تدریس و ترجمه زبان آلمانی در ایران مشغول است. وی در زمان اقامت در آلمان رمان
«دختر برده سیاه کوچولو» تک اثر نویسنده فرانسوی- تونسی امیلینو
را ترجمه و منتشر کرد که داستان زندگی دختر بچهای تونسیالاصل است که بهوسیله
اعراب حاکم ربوده میشود و به بردگی فروخته میشود. «افکار نیچه» نوشته زابینه اپل
کتاب دیگری است که با ترجمه او در آلمان منتشر شد، سارنگ ملکوتی چند سالی است که
در همکاری با مؤسسه انتشارات نگاه ترجمه مجموعه آثار هاینریش بل را تدارک دیده که تاکنون
«عقاید یک دلقک»، «قطار سر وقت»، «آدمکجابودی»، «نان آن سالها» و «بیلیارد در ساعت
نه و نیم» را ترجمه و به بازار عرضه کرد. و هماکنون «خانه بدون نگهبان» را زیر چاپ دارد.
آقای ملکوتی، چه شد که از بین نویسندگان برجسته آلمانیهاینریش
بل را انتخاب کردید تا مجموعه آثارش را ترجمه کنید؟
از آنجا که حدود سیسال پیش مجموعه آثار هاینریش بل را
بهصورت کامل خوانده بودم. همیشه در انتظار این بودم که روزی این آثار را ترجمه
کنم. تا اینکه در جریان ملاقاتی با دوست خوبم آقای رئیسدانا- مدیر انتشارات نگاه-
از طرحی صحبت به میان آمد که آقای رئیسدانا قصد اجرای آن را دارد و آن ترجمه مجموعه
آثار هاینریش بل بود. از من خواست که آیا حاضرم با او در این زمینه همکاری کنم. من
هم از این پیشنهاد استقبال کردم و گفتم که سالهای سال همه فکرم این بود. در نتیجه
ترجمه این مجموعه را شروع کردم. در عرصه ادبیات جهان آثار تراز اول بسیار زیادی
هست که نیاز به ترجمه و انتشار آنها داریم. در جامعه ایران ما دچار فقر ترجمهایم.
آثار بهروز و جدید و درجه یک در جهان بسیار زیاد است که هنوز در ایران ترجمه نشدهاند.
کدام مؤلفه در آثار هاینریش بل سبب ماندگاریاش شده و اعتبار
بینالمللی پیدا کرده است؟
هاینریشبل زبان خودش را دارد. پدیدههای پیرامونش را در
رمان به زبان سمبلیک تبیین میکند و نشان میدهد از دردهای اقشار فرودست اجتماع
سخن میگوید. از تاریخ غافل نیست. حافظه تاریخی خوبی دارد. فجایع زمانجنگ جهانی
دوم، مصیبتهای جامعه را پس از به قدرت رسیدن فاشیسم مطرح میکند و از مشکلات اقتصادی
آلمان و... میگوید. و به شیوه خودش روایت میکند. هاینریش بل خط خودش را دارد،
زبان خودش را دارد و به زبان خودش سخن میگوید. توانایی بسیار بالایی دارد در
رابطه با بیان فلسفی موضوعات گوناگون.
اینکه آثارنویسندگان ایرانی نمیتواند در قد و قواره
جهانی ظاهر شود آیا ناشی از فقر فلسفه و فقر اندیشه خالقان این آثار نیست؟ نویسندهای
مثل هاینریشبل، گونترگراس تاریخ را خوب خواندهاند. شناخت خوبی از فلسفه دارند،
سواد سیاسی و اجتماعی دارند و...
دقیقاً همینطور است. از نظر من نویسندگان ما- اگر جسارت نباشد-
فلسفه را با شعر سمبلیک اشتباه میگیرند. فلسفه سمبلسازی نیست. بلکه فلسفه متر و
معیار خودش را دارد. فلسفه در زبان آلمانی موجود است، یعنی زبان فلسفه با زبان
داستان، زبان شعر فرق دارد. آثار عمیقی که با این رویکرد نوشته میشود. از واقعیتهای
جامعه فراتر میرود.
متأسفانه از زمان صادق هدایت تا امروز ما آثاری در قد و
قواره جهانی نداشتیم و ننوشتیم. این فقدان، از نظر من یک مرگ تاریخی است، متأسفانه
از قرنها پیش ما تولید اندیشه نداشتیم. اندیشه فلسفی ما از غرب است. حتی صادق
هدایت هم در اندیشههایش تحت تأثیر فرانتس کافکا بود. شما میبینید ما همیشه تحت تأثیر
دیگرانیم. کسانی که خودشان بخواهند پرچمدار باشند و اندیشه مستقل خودشان را داشته
باشند. حرف خودشان را بزنند و بدعتگذار باشند، ما کمتر چنین افرادی را در بین خود
سراغ داریم. وگرنه اغلب ما مقلدان نویسندگان خارجی هستیم، چه در سبک کلاسیک چه در
سبک نوین.
بزرگترین مشکل ما این است که نویسندگان و اهل قلم ما
کمتر مطالعه میکنند، بیشتر مینویسند.
پژوهشما روشننیست، انضباط در نویسندگی بهعنوان یک اصل
پذیرفته شده در بین نویسندگان ما محلی از اعراب ندارد.
من هم دقیقاً این نظر را دارم. البته این مشکل تنها مختص نویسندگان ما
نیست. جامعه پزشکی ما هم همین است، جامعه دانشگاهی هم از این مشکل رنج میبرد. به
طور کلی در هر حرفهای آنچه را که آموختیم به همان اکتفا میکنیم و سعی میکنیم با
همان داشتهها بهکار خود ادامه دهیم. بهروزرسانی درحرفهمان نداریم. روزآمد
نیستیم. در رابطه با ادبیات هم همین است. ببینید نویسندگان ما با چند نویسنده
جهانی آشنا هستند و آثارشان را به دقت خواندهاند و میتوانند تحلیل درست و کاملی از
آثارشان ارائه دهند؟ چقدر با آثار جدیدی که در سطح جهان منتشر میشود، آشنا هستند.
زمانی که من اثری را در دست ترجمه دارم در همان زمان آثار روز جهان را هم تعقیب میکنم
و میخوانم. در این سیسال که از مرگ هاینریش بل میگذرد، چقدر نویسنده آمدند و
سعی کردند نوآوری کنند. بدعتی ایجاد کنند.
آیا میتوان گفت عصر غولهای ادبی سپری شده است؟ آیا
نویسندگان و شاعران در قد و قواره الیوت، پاز، هاینریشبل، جیمز جویس و... ظهور
نخواهند کرد؟
چرا نویسندگان و شاعرانی در قد و قواره اینها هستند.
نویسندگانی جوان ظهور کردند که با تک اثرشان درخشیدند، تک اثری که فوقالعاده عالی
است. البته هاینریش بل در این میان فرق میکند. هاینریش بل چند رمان تراز اول پیدرپی
بهبازار عرضه کرد که نامش را مطرح کرد. الآن در کشور همسایه خود، روسیه میبینیم
که دیگر نویسندگانی در اندازههای تولستوی، چخوف، داستایوفسکی و... ظهور نکردند و
در آنجا هم با رکود و سکون مواجهند. اما کشورهای اروپایی در این عرصه خیلی قوی
شدهاند. فرانسه خیلی در این عرصه پیشرفت کردهاست. در آلمان هم نویسندگان بزرگی
ظهور کردند، نویسندگان زیادی در کشورهای اروپایی درخشیدند. اگر نامی از آنها در
اینجا نیست، ناشی از عدم شناخت ما از تحولات ادبیات روز جهان است، کسانی که دنبال
مطالعه نمیروند و جستوجو نمیکنند. دچار عدم شناخت هم هستند. بهعنوان مثال اگر
از یکی از این نویسندگان بپرسید نویسنده به روز آلمان چه کسی است؟ میگوید مرحوم گونترگراس.
در حالی که بعداز گونترگراس نویسندگان بزرگ در آلمان خیلی داریم. نویسندگان زیادی
هستند که دارند کار میکنند، خوب هم کار میکنند و کارهای زیبا و درخشانی هم منتشر
کرده و میکنند. وجه بارز و مشخصه اصلی نویسنده در آلمان این است که نخستین کاری
که خودش را ملزم به انجام آن میداند، این است که مطالعات فلسفی خودش را عمیق و
کامل کند. سطح مطالعات تاریخی و اجتماعی خودش را بالاتر ببرد. کسانی که خودشان را
پایبند به شناخت بیشتر و بهتر میدانند، قطعاً در کارشان موفق خواهند شد.
یکی از برجستهترین آثار هاینریش بل رمان کوتاه «آبروی
از دست رفته کاترینا بلوم» است. رمانی که بر ضد خشونت نوشته شده و نقش رسانهها را در
دامن زدن به دروغ و شایعه افشا میکند. شما درباره این رمان چه نظری دارید؟
این رمان را من هنوز ترجمه نکردم، اما قطعاً آن را ترجمه
خواهم کرد، قبل از اینکه در مورد این رمان حرف بزنم، باید بگویم رمانی ترجمه کردم
که از نظر من یکی از قویترین آثار فلسفی و سمبلیک هاینریش بل است. رمان «صلیب
بدون عشق»! من این رمان سیصد و چند صفحهای را ترجمه کردم و تحویل ناشر دادهام. به اعتقاد
من این رمان یکی از برجستهترین آثاری است که در صدسال گذشته در عرصه رمان فلسفی
نوشته شده است. خود آلمانیها هم اینرمان را یکی از رمانهای بسیار قوی با مایههای
فلسفی میدانند. هاینریش بل در این رمان از تضادهای عقیدتی درون جامعه حکایت میکند.
یعنی به طرز زیبایی صلیب مسیحیت را با صلیب شکسته فاشیسم در مقابل هم و گاهی در
کنار هم قرار میدهد و سعی در بازنگری تأثیرهریک از آنها بردیگری در جامعه دارد و
بهگونهای بارز آنها را به چالش میکشد. بل در واقع با این اثر توانایی فوقالعادهاش
را در سمبلسازی نشان داده است این رمان از منظر روانشاختی و جامعهشناسی هم قابل
مطالعه است.
در مورد رمان «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم» میخواستید
نظرتان را بگویید.
در سالهای دهه ۱۹۷۰ بعداز
ماجرای فراکسیون ارتش سرخ (گروه بادرماینهوف، یکی از خشنترین و شاخصترین گروههای
چپگرا در آلمان پس از جنگ جهانی دوم که بهخاطر ترور و بمبگذاری در فروشگاهی در
فرانکفورت اعضایش زندانی شدند) و جهتگیری هاینریش بل درباره آنها، مطبوعات آلمان
در برابر این نویسنده جبههگیری کردند و هاینریش بل هم برای اعاده حیثیت و جوابیه
به مطبوعاتیها به فکر نوشتن رمان «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم» افتاد که
عنوان فرعیاش این است: «خشونت چگونه شکل میگیرد و به کجا میانجامد؟». بل در انساندوستی
و عدالتخواهی آنقدر مصمم بود که وقتی افکار عمومی در آلمان فعالیتهای تروریستی
گروه چپگرای بادرماینهوف را بشدت محکوم کرد، دولت وقت و دستگاه دادگستری آلمان را
بهخاطر عدم اجرای عدالت در محاکمه این افراد بهباد انتقاد گرفت. بههمین خاطر
گروههای دستراستی و رسانههای وابسته به آنها از جمله روزنامه معروف بیلد به
هاینریش بل لقب حامی تروریستها را دادند.
هاینریش بل در همین رابطه مینویسد: «در میان دو
خط یک مقاله روزنامه میتوان آن قدر دینامیت جا داد که بشود با آن جهانی را منفجر کرد.»
هاینریش بل در رمان «آبروی از دست رفته کاترینا بلوم» داستان زنی جوان بهنام
کاترینا را روایت میکند که پس از گذراندن شبی با یک مجرم تحت تعقیب و فراری توسط
پلیس دستگیر میشود و مورد بازجویی قرار میگیرد. با درز این خبر و مطالب بازجویی
به بیرون و اطلاع یافتن گزارشگران روزنامه حملات تند رسانهها به کاترینا شروع میشود.
با طرح اتهامات واهی و غیرواقعی از این زن چهرهای ضد اجتماعی، فاسد و خرابکار از
او میسازند. با وجود آزادی کاترینا و رفع اتهام از او، اتهامات علیه او از طرف
روزنامه همچنان ادامه پیدا میکند. در چنین موقعیتی مادرش بهدلیل فشارهای وارده
به دخترش میمیرد. زندگی دوستان این زن همه تحت تأثیر این اتهامات بههم میریزد.
هاینریش بل در این رمان مانند اغلب آثارش دفاعیهای برای حقوق فردی را مطرح میکند
و علاوه بر این به تأثیر و نقش رسانهها و روزنامههای عامهپسند روی احساسات مردم
براساس جعل خبر و بهبازی گرفتن آبروی یک شهروند ساده میپردازد و در نهایت نتیجه
میگیرد که چگونه ممکن است این قبیل کارها منجر به ایجاد خشونت در جامعه شود و
فاجعه به بار بیاورد. در واقع شکلگیری خشونت را میتوان درونمایه این رمان کوتاه
دانست. بیگمان دلایل دیگری مانند فقر، عقاید مذهبی و سیاسی، تبعیض جنسیتی، عوامل
روانی نیز منجر به خشونت میشوند. اما بل در این رمان تأثیر منفی رسانه بویژه روزنامه
را در دامن زدن به این گونه مسائل نشان میدهد.
حضور چندین ساله شما در آلمان و زندگی در متن مردم در
شناخت زیر و بم زبان آلمانی و زبان روزمره مردم چقدر در کشف ریزهکاریهای زبان،
هنگام ترجمه مؤثربود؟ گویا انتقاداتی به ترجمان قبلی آثار هاینریش بل داشتید.
در ترجمه یکی از رمانها جملاتی از رمان را خواندم که هاینریش
بل این جملات را چندین و چند بار در طول زمان تکرار میکند. جملات این است؛ «در
عصری که من از آیینبوفالوها نیستم، من از آیین برهها هستم.» در ترجمه فارسی یکی
از مترجمان ترجمه دیگری از آن بهدست داده شد. شاید مترجم نتوانست رابطهای بین بوفالوها
و برهها را پیدا کند. پس آن را اینطور ترجمه کرد: «من از گرگها نیستم، بلکه برهام».
اصلاً این، آن معنایی نیست که هاینریش بل مدنظر دارد. هاینریش بل با آن بیان
سمبلیک چیز دیگری میخواهد بگوید، مترجم باید همان را منتقل کند. بوفالو در تاریخ
مردم آلمان بهخاکستریپوشان چماق بهدست هیتلر اطلاق میشد. آنها کسانی بودند که
بهعنوان نیروهای غیررسمی مردم ناراضی را سرکوب میکردند. برهها هم افراد مظلوم
نبودند. بلکه به دگراندیشان لقب «برهها» داده بودند. این عبارت سمبلیک را هاینریش
بل میآورد. وقتی مترجم فارسی رمان از اینمیگوید که من از برهها هستم و سر سفره
گرگها نمینشینم، این یک معنای دیگری میدهد که اصلاً مورد نظر هاینریش بل نبود.
برای ایرانیزهکردن ترجمه فارسی، مترجم آن را بهصورت رابطه گرگ و بره ترجمه کرده
است. هاینریش بل این زبان را ندارد. از این نمونهها در ترجمههای فارسی رمانهای
هاینریشبل زیاد است. این مشتی از نمونه خروار است.
من چون بیشاز سی سال است که در آلمان زندگی میکنم و با
جامعه ادبی آلمان حشر و نشر دارم، سعادت دوستی و همسایگی با گونترگراس را داشتم که
در ادبیات خیلی به من کمک کرد. و آقای دکتر کورت شارف که زمانی در ایران مستشار
فرهنگی سفارت آلمان بود و زمانی که شبهای شعر گوته در ایران برگزار میشد ایشان
از بانیان و دستاندرکاران برنامه بود. همکاری خوبی با هم داشتیم.
هاینریش بل وقتی یک صفحه تمام را سیاه میکند تا به یک
جمله برسد. پس این جمله خیلی مهم است برایش. وقتی میگوییم زبان هاینریش بل متفاوت
است. منظور همین ریزهکاریهاست.
وظیفه مترجم دقیقاً برگرداندن آن متن است که منظور نظر
نویسنده است. نویسنده از آن مراد میکند. بدون آنکه دستی در آن ببرد و آن را تحریف
کند.
هاینریش بل در رمان «عقاید یک دلقک» چالشهای زیادی
ایجاد میکند، نقش مذهب در روابط آدمها چقدر جدیاست؟ در تقابل عشق و مذهب ارجحیت
با کدام است؟ و... فاشیسم در دوران نازیسم در آلمان نقش تأثیرگذار را داشت به نظر
نمیرسد مذهب در تحولات آلمان نقش جدی ایفا کرده باشد.
از دین به صورتهای مختلف در آن مقطع از تاریخ آلمان
استفاده یا سوءاستفاده شده است. یعنی هم نازیها از آن سوءاستفاده میکردند هم
کلیسا.
زمانی که فاشیسم بر سر کار آمد در مقابل فاجعه فاشیسم
کلیسای کاتولیک سکوت کرد. این را هاینریش بل خیلی قشنگ مطرح میکند. وقتی نقش
کلیسا را در رمانهایش افشا میکند هدفش مذهب نیست بلکه گردانندگان کلیساها را مد
نظر دارد که در لباس مذهب همه چیز را توجیه میکردند. در رمان «عقاید یک دلقک»
مرتب به این قشر طعنه میزند. هاینریش بل اگر چه افکار سوسیالیستی داشت اما
نویسندهای ضد مذهب نبود.
جایگاه این نویسنده در آلمان امروز کجاست؟ حضور بل در
آلمان شرقی سابق چه وضعی دارد؟ نگاه این بخش از جامعه آلمان به هاینریش بل چگونه
است؟
هاینریش بل مشخصاً چند عنوان کتاب ممنوعه داشت که در
آلمان شرقی بهصورت سانسور شده چاپ میشد. اما آثارش در سطح آکادمیک آلمان شرقی
سابق مدرسهای برای خودش داشت. بعد از آنکه دیواری بین دو آلمان کشیده میشود
افرادی که دنبال ادبیات روز بودند با هاینریش بل آشنایی بیشتری پیدا کردند مؤسسهای
بهاسم خانهفرهنگ هاینریش بل در آلمان امروز هست که کارهای فرهنگی بسیار خوبی در آنجا
صورت میگیرد، بعد حزب سبزها از آن حمایت میکند و در واقع اداره این مؤسسه را بهعهده
گرفتند. این مؤسسه نه تنها در سطح آلمان و اروپا بلکه در سطح جهان فعالیتهای
ثمربخشی دارد. خانه فرهنگی هاینریش بل نه تنها سعی دارد هاینریش بل و آثارش را به
تمام جهان معرفی کند، بلکه سعی دارد رواداری و آزاداندیشی و فن نوشتاری او راهم
بشناساند و ترویج کند.