ایران: منوچهر آتشی (۲ مهر
۱۳۱۰ در دشتستان بوشهر به دنیا آمد و ۲۹ آبان ۱۳۸۴ در تهران در گذشت. او شاعر،
روزنامهنگار و مترجمی بود که چندین دهه از ابتدا و سپیدهدم شعر معاصر فارسی نام
خود را ماندگار و جاودانه کرد و در حیات و ممات مورد احترام مردم و چهرههای
فرهنگی نخبه بود. آتشی اواخر دهه ۳۰ با «آهنگ دیگر» دست به تجربهای
تازه در شعر معاصر میزند و با کشف و شهود در طبیعت جنوبی به نوعی خشونت غریزی در
شعرش میرسد که همین نگاه و خیال و تصویرسازیهای او از آتشی شاعری یگانه و بیبدیل
میسازد. شعر او شعر کویر است و عناصر طبیعی این کویر حماسه و خشونت را با هم میآمیزد.
گذشته از آن، عشق و امید و آرزو نیز خود را در این طبیعت جنوبی غرق میکند و احساس
تنها در مثلث خشونت- حماسه- جنوب چهره نشان میدهد. منوچهر آتشی در طول سالیان
فعالیتش دبیربخش شعر مجلات بسیاری از جمله کارنامه بود و شاعران جوان بسیاری را به
شعر امروز ایران معرفی کرد. با جواد مجابی شاعر و نویسنده درباره آتشی به گپ
مختصری نشستهایم.
آشنایی شما با آتشی و شعرش از چه زمانی آغاز شد؟
تجربه من از دوستی و آشنایی با او از سال ۴۷ آغاز میشود که آن زمان در روزنامه اطلاعات
کار میکردم و چندین مقاله و مطلب درباره شعر او نوشتم و از همان دوره هم با شعرش آخت
شده بودم و خودش را نیز میشناختم. به گمان من آتشی در شعر آن دورانش یا بهتر است
بگویم تا پیش از انقلاب، رویکردی دارد ایلیاتی و جنوبی که مشتق شده از نوستالژی و
خیالورزی او در آن جغرافیا بود که شاید پسند من هم نباشد اما او در همین شعرها هم
توانسته با خیالورزیها و تصویرسازیهای خاص، تنهایی انسان معاصر و تاریخش را
بخوبی به تصویر بکشد.
پس معتقدید شعر آتشی دو دوره مختلف را زندگی کرده است؟
بله. اتفاقاً شعر آتشی پیش از انقلاب، شعری بود که مخاطبانی داشت با
دایرهای وسیعتر و بعد از انقلاب شعر او به سمتی رفت که خواص و نخبگان جامعه
بیشتر به آن علاقه نشان میدادند. آتشی به عقیده من شاعر شاعران شد به این معنا که
در آغاز شاعری بود که بیشتر مخاطبان عام را به سمت خود جلب میکرد و کمکم شعرهایش
دچار رشد فوقالعادهای شد و از حوزه پسند خوانندگان عادی فراتر رفت و شاعران
ستایشگر او شدند. از طرفی پیش از انقلاب این بستر وجود داشت که منتقدان درباره شعر
شاعران مینوشتند و منتشر میکردند و همین باعث میشد که عموم مردم با شعرش آشنایی
بیشتری به هم برسانند. یادم میآید جلساتی خصوصی در خانه سیمین بهبهانی برگزار میشد
که من، حقوقی، آتشی، سپانلو و یکی دو نفر دیگر در آن حضور داشتیم. در این جمع، هر
کسی شعری میخواند با لفظ تحبیبهای همیشگی روبهرو میشد اما آتشی وقتی شعر میخواند
واقعاً همه را شگفتزده میکرد. این فرق آتشی با شاعران دیگر بود که شعرش فضای
ادبیات روزگار خود را شگفتزده و مبهوت میکرد از آن همه ظرایفی که در خود داشت.
آتشی آنقدر ساده و بیپیرایش بود و جنوبی که اصلاً این شعرها به آنچه از او میدیدید
نمیآمد. شعرش خیلی باشکوه بود و خودش ساده بود و بیآلایش.
آتشی در معرفی شاعران جوان هم دوران و روزگار خودش هم
نقشی بسزا داشت. چه آن زمان که دهه چهل و پنجاه در «تماشا» بود و پس از انقلاب هم
در «کارنامه»...
بله دقیقاً نکته درستی است. آتشی در تماشا شاعران موج
نابی را که در خوزستان زندگی میکردند را دید وخواند و معرفی کرد و بر شعرهای آنها
تحشیههایی نوشت و بعدها این شاعران هر کدام شاعرانی موفق شدند و نامدار. در
کارنامه و دیگر مجلات هم همین رویه را داشت. آتشی هیچوقت دوست نداشت شاعری منزوی
باشد یا گوشه گیر و از آن دسته که نقش استادی بازی میکنند. او همیشه با جوانها
دمخور بود و همین دمخور بودن هم موجب شد همیشه شعرش جوان بماند.