کد مطلب: ۱۵۰۰۷
تاریخ انتشار: شنبه ۳ آذر ۱۳۹۷

عباس عبدی نویسنده قلعه پرتغالی‌ها درگذشت

ایران: عباس عبدی داستان‌نویس روز جمعه دوم آذرماه در شصت و شش سالگی درگذشت. این نویسنده سال یک هزار و سیصد و سی و یک در آبادان به دنیا آمده بود و در جزیره قشم زندگی می‌کرد. او نوشتن را از اواخر دهه پنجاه آغاز کرد، اما نخستین اثرش را در نیمه دهه هشتاد منتشر کرد. مجموعه داستان «قلعه پرتغالی‌ها» دربرگیرنده ۱۰ داستان کوتاه از این نویسنده بود. عمده روایت‌های این کتاب در جزایر جنوبی ایران می‌گذشت. او پس از این مجموعه داستان، کتاب‌های «دریا خواهر است»، «باید تو را پیدا کنم» و «پرنده‌های هلندی» هم در نشر چشمه منتشر کرد. او روایت‌های خلاقانه و تجربی‌گرا و متفاوتی از جنوب ایران و زندگی مردمان جزیره نشین به دست داد. پُر می‌نوشت و کم منتشر می‌کرد. تا لحظه تنظیم خبر، از جزئیات درگذشت و مراسم تشییع و تدفین نویسنده اطلاعی حاصل نشد. او در گفت‌وگو با مجله صنعت نفت در روایت زندگی شخصی‌اش گفته بود:«پدرم کارگر ساده شرکت نفت بود که با عموزاده‌اش مادرم، ازدواج کرد و مدتی بعد به آبادان آمد و از همان ابتدا در پالایشگاه مشغول به کار شد... وقتی تازه به استخدام شرکت نفت درآمده بود، تعریف می‌کرد رئیس‌اش صندلی‌ای را در اتاق کنترل واحد نشانش داده بود و سفارش کرده بود به صفحه کوچک مونیتورها و درجه نماهای روبه رویش دقت کند. به یکی اشاره کرده بود و گفته بود اگر این عقربه کوچک‌ترین تکانی بخورد ظرف چند دقیقه همه پالایشگاه منفجر خواهد شد و او باید پیش از هر اتفاقی آژیر را بکشد و همه را خبر کند. یک ماه به این منوال گذشته بود و تمام هشت ساعت کاری را خیره به درجه‌نمای کذایی نگاه کرده بود. بعدها همین اتفاق برای خودم افتاد. در واحد تهیه گاز هیدروژن سولفوره به‌عنوان کارآموز دوره می‌دیدم. گفتند باید مواظب پمپ کوچکی باشم مبادا از کار بیفتد. دور و برم خالی و خلوت بود. بعد از دو سه روز حوصله‌ام سر رفت. جای خالی و خوبی پیدا کردم، حمامی برای کارگران در معرض حادثه نشت گاز یا اسید. آن موقع به تاریخ فلسفه علاقه داشتم و دوره کتاب‌های آندره کرسون به ترجمه کاظم عمادی را می‌خواندم. گمانم بیست و سه چهار جلد کتاب کم حجم و ساده بودند. یک روز ناگهان وسط خواندن شوپنهاور، مهندس مسئول‌مان با وانت کوچک موریس‌اش بر سرم آوار شد؛ انگار دزد گرفته باشد. کتاب را به‌عنوان مدرک جرم مصادره کرد و خواست به دفترش مراجعه کنم. چندین روز پشت در نگه‌ام داشت و سرانجام با کسر یک هفته حقوق جریمه و تنبیه‌ام کرد. سعی کردم توضیح بدهم چون کاری نبود انجام بدهم و پمپ هم صحیح و سالم کار خودش را می‌کرد محل کارم را ترک کرده بودم. گفت و تأکید کرد که قسمتی از آموزش من و دوستانم همین است که یاد بگیریم هروقت هم که هیچ کاری نیست انجام بدهیم محل کارمان را ترک نکنیم. گفت باید می‌ایستادم و هشت ساعت روز را به پمپ کوچک در حال کار نگاه می‌کردم و مواظبش بودم! یادش به‌خیر.»

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST