بازخوانی نشست «رساله در مناقب خداوندگار» در آستانهی عرس مولانا که سوم بهمن ۱۳۹۱ در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد:
«رساله در
مناقب خداوندگار» یا رسالهٔ سپهسالار از جمله کتابهاییست که در منقبت مولانا و
به تقریب، همعصر با او نگاشته شده است. مؤلف این اثر فریدون بن احمد سپهسالار از
نزدیکان مولاناست. این اثر به زعم مولویپژوهان از جملهٔ مهمترین آثار در حوزهٔ
مولویشناسی محسوب میشود. تا به امروز سه تصحیح از این رساله در ایران صورت یافته است. آخرین آنها
در ماههای پایانی سال جاری به همت دکتر محمدعلی موحد و صمد موحد انجام شده است.
این اثر را انتشارات کارنامه چاپ و منتشر کرده است.
در این نشست، دکتر محمدعلی موحد، دکتر صمد موحد، دکتر
توفیق سبحانی و دکتر مریم حسینی حضور داشتند.
راز سر به مهر و چنبرهٔ ادراک ما
شرف مرد به جود است و کرامت به سجود/ هرکه این هردو ندارد عدمش به ز
وجود
دکتر محمدعلی موحد، ضمن اشاره به بیت پیشین، برگرفته از اشعار سعدی،
بر کاربرد واژهٔ «شرف» در رویارویی با علوم و کتب در فرهنگی فارسی، تاکید کرد. وی گفت:
شرف را در فارسی میتوان به ارجمندی معنا کرد. میتوان به کاربرد این واژه در
اصالت علوم اشاره کرد. برخی از علوم، شرف ذاتی دارند، برخی شرف عرضی و بالواسطه. این بحث
میتواند در ارتباط با کتب هم کاربرد داشته باشد. برخی از آنها شرف ذاتی دارند،
اما شرف آن دیگر، به واسطه است. مثنوی شرف ذاتی و به نفس دارد، اما کتبی که حول آن نگاشته شدهاند،
شرف عرضی.
موحد در شرح فواید و مزایای کتبی که شرف ذاتی دارند، گفت: فواید ادبی
و لغوی متونی را که شرف بالعرض دارند، میتوان با اشاره به این بیت از مولانا
تشریح کرد: هرکه کارد قصد گندم کاردش/ کاه خود اندر تبع میآیدش. به این
معنا که کسی برای کاه، گندم کشت نمیکند. فواید لغوی و ادبی حاصل از این متون در
این حدود است. مولانا پدیدهای بینظیر است و نه کمنظیر. شگفتزدگی ما در مقابل او را، دو دلیل توجیه میکند: اول، وسعت خیال و
ظرافت دید هنری، قوت سخنوری، تکثر و تنوع تصاویر، هیمنه و مهابت خلاقیت ذهنی،
پختگی محتوا و عمق معنا، گستردگی ساحت معرفت و درخشندگی سپهر ایمان که در
آثار او مستتر است. دوم، جهات شگفتانگیز و جادویی تعاملات مولانا و شمس و انعکاس
آنها در آثار اوست.
وی افزود: درک و دریافت جزئیات آنچه بین آن دو صورت یافته است،
کنجکاوی آدمی را بر میانگیزد؛ از این بابت که شاهدان عینی آن واقعه چگونه روایتاش
کردهاند. در گذر زمان افرادی چون مولانا به موجوداتی اسطورهای بدل شدهاند و در
اطراف آنها حکایتها و داستانهای فراوانی گفته شده است. اگر بخواهیم به آنها
نزدیک شویم بایستی آثاری را مطالعه کنیم که نزدیکان آنها نوشتهاند. از این دست میتوان
به ابتدانامه و رسالهٔ سپهسالار اشاره کرد.
موحد، در معرفی نگارندگان این دو اثر گفت: ابتدانامه را فرزند و خلف
مولانا، سلطان ولد نوشته است و رسالهٔ سپسالار را کسی که مدعیست چهل سال در محضر
و خدمت مولانا بوده است. نمیتوان افشای راز سر به مهر ارتباط مولانا و شمس را از این
دو کتاب توقع داشت، چراکه آنچه در اینباره، در ایندست کتب موجود است، تنها
تصاویری از صورت بیرونی آن رویداد است، تنها تلقی آدمها و آنچیزیست که آنها از
بیرون دیدهاند. درک و دریافت اصل جریان و چگونگی آن بر عهدهٔ خود ماست؛ بایستی تا
آنجا که چنبرهٔ ادراک و قدرت ذهنیمان اجازه میدهد، مطالعه و کاوش کنیم تا
بتوانیم ذهنیاتمان را در اینباره تکمیل کنیم.
وی در ادامه شرح مختصری از تاریخ تصحیح ابتدانامه و رسالهٔ سپهسالار
ارائه داد: ابتدانامه را ابتدا، زنده یاد جلالالدین همایی بر اساس نسخهای که خود
ندیده بود، تصحیح کرد و در معرض توجه مخاطب قرار داد. شواهد و قراین قابل اعتمادی
بر صحت و قدمت این نسخه موجود است. پس از آن دو نسخه دیگر یافت شد که در زمان حیات مؤلف کتابت شده بودند.
من به همراه علیرضا حیدری، آنها را با تصحیح همایی تطبیق دادیم، قطعاتی حذف شده
بود، اصلاح کردیم و پس از آن تصحیح تازهای ارائه کردیم.
موحد شرح مختصری دربارهٔ نسخ موجود و تصحیحات صورتیافته از رسالهٔ
سپهسالار در ایران ارائه و تصریح کرد: اولین تصحیح رسالهٔ سپهسالار در ایران، به
همت سعید نفیسی در سال ۱۳۲۵، بر اساس نسخهای که در کانپور هندوستان
یافت شد، صورت گرفت. این نسخه پنج سال قبل از انقلاب مشروطه چاپ شده است و بسیار ناشناخته
است. آنچنانکه فروزانفر در چاپ اول احوال و زندگی مولانا اشارهای به آن نکرده
است. در اعتبار آن نسخه تردیدهای زیاد وجود داشت، چراکه هیچ نسخهٔ دیگری از آن در
ایران و ترکیه یافت نشده بود و برخی آن را مجعول میخواندند. پس از آن نسخهٔ دیگری
از رسالهٔ سپهسالار در قونیه یافت شد. این نسخه خود تاریخ ندارد، تنها در حاشیهنویسیهای
مالک آن دو تاریخ دیده شده است که بسیار به زمان حیات مولانا نزدیک هستند. من کار تصحیح
این نسخه را به کمک برادرم آغاز کردم.
وی ادامه داد: قبل از انجام مراحل چاپ، تصحیح دیگری به همت افشین
وفایی عرضه شد. او کار خود را بر اساس نسخهای انجام داده است که در کتابخانهٔ
مرعشی در قم موجود بوده است. تاریخ آن نسخه متأخر است بر نسخهٔ قونیه؛ حال آنکه
کار مصحح بسیار جدی و مطلوب است. من وفایی را نمیشناختم، اگر در ابتدای کار او را
میدیدم به حتم نسخه را در اختیارش میگذاشتم تا بر آن اساس کار خود را پیش ببرد. به هر
روی تأخیر در چاپ این کار باعث شد که جایگاه آن اثر در حوزهٔ نشر تعریف و تثبیت
شود و زحمت مصحح هدر نرود.
موحد در پایان زحمات و تلاشهای پژوهشگران جوان را ستودنی و قابل دفاع
دانست و ایشان را به ادامهٔ راه و تلاش بیشتر رهنمون شد.
تو یکتا شو
دکتر توفیق سبحانی، توضیحاتی در خصوص نسخ مختلف رسالهٔ سپهسالار ارائه
کرد: رسالهٔ
سپهسالار به لحاظ ادبی، فارغ از محتوا و در قیاس با مناقبالعارفین، زیاد مطلوب
نیست. مؤلف آن در پی بیانی هنرمندانه و مسموع بوده است. نسخهای از این کتاب را
سعید نفیسی تصحیح کرده است، این نسخه به نام «زندگینامهٔ مولوی» به همت انتشارات
اقبال چاپ شده است. این نسخه همانیست که در کانپور هندوستان یافت شد و من اصل آن
را ندیدهام. همانطور که ذکر شد نسخهٔ دیگر به تصحیح افشین وفایی، در شکل و صورتی
مطلوب در اختیار مخاطبان قرار دارد. آخرین تصحیح، به همت برادران موحد صورت یافته است
که به راستی نقایص و کمبودهای نسخ قبل را مرتفع ساخته است.
وی ادامه داد: در این نسخه بخشی وجود دارد با عنوان «چند نکته قابل تأمل
در رسالهٔ سپهسار»؛ بایستی اول این بخش را خواند و بعد متن را به همراه توضیحات
انتها. رسالهٔ سپهسالار تا به حال در ترکیه چاپ نشده است، اما بارها به همت احمد
عونی قنق، مدحت بهاری حسامی و تحسین یازیجی، مولویشناسان این کشور ترجمه شده است.
سبحانی در شرح ویژگیهای این اثر و مؤلف آن گفت: فریدون احمد سپهسالار
مدعیست که چهل سال در خدمت مولانا بوده است؛ اما اینکه این چهل سال از چه زمانی
آغاز و در چه زمان پایان یافته است، مشخص نیست. این کتاب از آنجا که به همت یکی
از پیروان مولانا نوشته شده است، از حیث تاریخی اهمیت و فواید زیادی دارد؛ برخی
گفتههای مؤلف را میتوان با تاریخ تطبیق داد، چراکه او مذاق مولانا، واکنشها و روحیات
او را به خوبی میشناخته و منعکس کرده است. این رویکرد میتواند کلیدی در دریافت
برخی نکات مثنوی باشد.
وی افزود: مولانا در مورد حسین بن منصور حلاج گفته است: وقتی حلاج انا
الحق میگوید، یعنی من نیستم، هرچه هست اوست. ولی شمس در این مورد به نحو دیگری
سخن میگوید: روح، تمام جمال به او ننموده بود و اگر نه انا الحق چگونه گوید؟
این مساله در مقدمهٔ این تصحیح تازه به همت صمد و محمد علی موحد، اینگونه
تفسیر شده است: «شمس از شرایط رهبری سخن میگوید و روی سخن او با مولاناست، اما
روی سخن مولانا با عامه است، او میخواهد راهی برای توجیه این قبیل دعاوی ارائه
کند و عوام را از تعرض به مشایخ بزرگ باز دارد.»
با توجه به اینکه آرای شمس از نظر مولانا به تمامی صحیح بوده است،
نمیتوان منصور را از نظر ایشان در دو شکل تصور کرد، منصور از نظر هر دو یکی است،
ولی هدف دو تاست؛ مسائل اینچنینی در مثنوی پاسخ داده نشده است.
سبحانی مصادیق دیگری از این دست عنوان کرد و ادامه داد: در مثنوی به
این مساله اشاره شده است که چرا اولیاءالله در خوف و وحشتاند با آنکه حق تعالی
میگوید: «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.»
سپهسالار در توضیح این مساله گفته است: از نظر مولانا، حقیقت و خوف هر
دو سه وجه دارند: خوف عام، خوف خاص و خوف اخص. او، همچنین در خصوص مسالهٔ اتحاد و
توحید که در بین عرفا و نیز در مثنوی مطرح بوده است میگوید: مولانا مقام اتحاد را
عالیتر از مقام توحید میداند، از نظر او توحید یکی دانستن و یکی گفتن است، اما
اتحاد یکی شدن است. شمس در اینباره میگوید: از عالم توحید تو را چه؟ از آنکه او واحد
است تو را چه؟ تو چو صدهزار بیشی، هر جزءت به طرفی، هر جزءت به عالمی، او یکیست،
تو کیستی؟ تو یکتا شو وگرنه از یکی او تو را چه؟
نظام استثماری و کرامات مجعول
حسینی در پاسخ به پرسشی با این مضمون «چرا حول مولانا کتابهایی تقریباً
هم عصر خودش نگاشته شده است، اما برای دیگران خیر؟» مباحث خود را آغاز کرد: در گذشته،
سنت مقامهنویسی و تذکرهنویسی برای عرفا و شعرا، رایج بوده است و چندین اثر نیز
در این حوزه وجود دارد. این دست آثار جزو کتابهایی چون طبقاتالصوفیه، تذکره
الاولیا و نفحاتالانس هستند که به صورت کلی برای اولیا نوشته میشد. مشهورترین
کتابی که دربارهٔ یک عارف نوشته شده است، اسرار التوحید فی مناقب شیخ ابوسعید
ابوالخیر است که نوادهٔ او محمد ابن منور نوشته است.
وی ادامه داد: غیر از آن، کتابی دربارهٔ مقامات احمد جام ژندهپیل به
همت سریرالدین عوفی نوشته شده است؛ متاسفانه حکایات آن نزدیک به ماجراهایی است که
در مناقبالعارفین درج شده است و نه رسالهٔ سپهسالار؛ حکایاتی در آن وجود دارد که
بسیار مبالغهآمیز هستند و خواننده علاقهای به ادامهٔ آنها نخواهد داشت، در حالیکه
اسرارالتوحید خواننده را سرشار از خرسندی میکند.
حسینی در شرح ویژگیهای رسالهٔ سپهسالار گفت: آنچه میخواهم به آن
بپردازم، تفاوت بین نگرشها و نگارشهاست؛ نگرش فرزند مولانا و نگرش فریدون ابن
احمد سپهسالار و همچنین شمسالدین احمد افلاکی در کتاب مناقب العارفین.
آنچه سلطان ولد در دو مثنوی ابتدانامه و انتهانامه، درباره پدر نگاشته است،
نزدیک به واقع است، میتوان آنها را از جملهٔ حکایات واقعگرایانه محسوب کرد. این
متن با وجود منظوم بودن از حواشی مبراست. در این مجموعه از کراماتی که در دو رسالهٔ
بعدی، یعنی رسالهٔ سپهسالار و مناقبالعارفین، به مولانا نسبت داده میشود، اثری نیست.
او به کرامات پدر تنها اشاره میکند.
وی، در ادامه مفهوم کرامت را تشریح کرد: در صوفیه، به اعمالی خارق
عادت، کرامت اطلاق میشود؛ اما در مجموعهٔ آثار مولانا و در ولدنامه، چیزی با این
مضمون نمیبینیم. مولانا در برخی آثارش حتا مصادیق آن را نیز تقبیح کرده است.
حسینی ادامه داد: در این رساله، در قسم ثانی و فصل سوم، چهل حکایت دربارهٔ کرامات
مولانا نقل شده است. انتخاب عدد چهل نیز جالب توجه است. این نیز میتواند دلیلی بر
همان رویکرد اسطورهپردازانه باشد. این اتفاق حول مولانا که شخصیتی بینظیر در
تاریخ بشریت است، بعید به نظر نمیرسد.
وی، نظرات مصححان این نسخه و همچنین عبدالباقی گلپینارلی، مولویشناسان
ترک را دربارهٔ کرامات منسوب به مولانا تشریح کرد و افزود: محمدعلی و صمد موحد، بر
اساس آنچه در مقدمه نگاشتهاند، حکایات سپهسالار را کرامت ندانستهاند. به زعم ایشان،
آنها بزرگواریهایی هستند که از مولانا سر زده است. گولپینارلی در این خصوص، آنچه
را که بعدها در مناقبالعارفین نوشته شده است را استثمار وجه عرفانی مولانا میداند.
حسینی افزود: من حکایات رسالهٔ سپهسالار را طبقهبندی کردهام. با
توجه به تعریفی که از کرامت ارائه کردم، بیست و سه مورد از حکایات مذکور، در حوزهٔ
کرامت جای نمیگیرند، غالب آنها در واقع به تواضع در مقابل کودکان و اصحاب و
رویکردهایی از این دست از سوی مولانا، اشاره دارند. از موارد باقیمانده، دوازده
مورد بر اشراف به نفس و ضمیر دلالت دارد که میتوان در زمرهٔ کرامات قرارشان داد.
اشراف به ضمیر بین اهل تصوف رایج بوده است. چندین مورد نیز به طیالارض اشاره دارد
که آنها نیز در این دسته جای میگیرند.
وی در انتها، نمونههایی در این خصوص ذکر کرد و ادامه داد: سپهسالار
در زمرهٔ مریدانی قرار دارد که در بستر تلاش برای حفظ بزرگی و مناقب مولانا، در پی
استثمار او چون مؤلف مناقبالعارفین نبوده است. در نزدیک به پانصد و پنجاه حکایتی
که در مناقبالعارفین وجود دارد، افلاکی با اغراق و مبالغهٔ فراوان مطالبی را به مولانا
نسبت میدهد که در هیچ یک از آثار او وجود ندارند. از آن جمله، میتوان به تهدید و
ایجاد ارعاب بین اصحاب و گفتن سخن درشت از سوی مولانا اشاره کرد. در مقایسهٔ این
سه اثر از ولدنامه تا مناقبالعارفین که متأخر بر آن دو است، گویی سیر قصهگویی و
تخیل نویسندگان افزایش یافته و بلندپروازانه میشود تا در خدمت نظام خانقاه و
مولویه قرار گیرد. این نظام در آن سالها با رویکردی ایدئولوژیک وجود داشت. کاملاً
مشخص است که هدف افلاکی، نه منقبت مولانا، بلکه حفظ آن نظام ایدئولوژیک بوده است
که نفع عدهای در آن مستتر بوده است. میتوان با ادلهٔ فراوان بر اعتبار ابتدانامه
و رسالهٔ سپهسالار نسبت به مناقبالعارفین صحه گذاشت.