کد مطلب: ۱۷۱۲۱
تاریخ انتشار: شنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۷

پیشوای اصحاب سکر

چهل‌وهفتمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره سنایی به بررسی «جلوه‌های عرفانی سکر در شعر سنایی» اختصاص داشت که چهارشنبه ۱۴ آذر با سخنرانی دکتر اکرم جودی‌نعمتی، عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق (ع) در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار و مبانی و پیامدهای سکر و صحو در عرفان اسلامی با تاکید بر شعر سنایی تحلیل و بررسی شد.

جودی‌نعمتی سخنانش را این‌گونه آغاز کرد و گفت: عرفان اسلامی در جغرافیای ایران، سایه‌روشن‌هایی متفاوت با دیگر اقالیم تمدن اسلامی دارد. یکی از این تفاوت‌ها، گرایش عارفان ایرانی به سکر (مستی عرفانی) در برابر صحو (هشیاری) است. پیشوای سکریان یا اصحاب سکر در عرفان اسلامی، بایزید بسطامی است و عارفان مکتب خراسان از نام‌آوران این گرایش هستند. ادبیات فارسی نیز که تحت تأثیر عرفانی اسلامی شکل گرفته است از همین سایه‌روشن‌های سکرآلود برخوردار است که آن را در مقایسه با ادبیات عرب، شورانگیزتر و دل‌پذیرتر ساخته است و جلوه‌هایی از آن در شعر سنایی بازتاب دارد. در این جلسه می‌خواهیم رد پای این تأثیر را در عرفان اسلامی و شعر سنایی بررسی کنیم.

عرفان اسلامی و میراث ایران باستان

اصل و اساس این فکر و این موضوع از آنجا به ذهن من رسید که در نوشته‌های استاد شفیعی کدکنی خواندم که سهروردی در کتاب مشارع و مطارحات اشاره کرده است که «خمیره الخسروانیین» به عارفانی چون بایزید بسطامی، خرقانی، قصاب آملی و حلاج رسیده است. این مطلب برایم جالب بود که چه میراثی از دوره ساسانی به این عارفان رسیده است که آنها را از دیگران متمایز می‌کند و توجه سهروردی را به خود جلب کرده است. البته سهروردی توضیحی در این زمینه نمی‌دهد.

 

ریشه‌ها و ارتباطات فرهنگی همواره در طول تاریخ ادامه‌دار است. با حمله اعراب به ایران دین و نظام سیاسی ایرانیان فرق کرد و ساسانیان جایگاه خود را به امرا و والیان عرب دادند؛ اما فرهنگ عصر ساسانیان بکلی منقطع نشد و رگه‌های خود را در فرهنگ اسلامی وارد کرد و توانست زنده نگه دارد. بارزترین تأثیر فرهنگ و اندیشه ایران باستان را در حکمت اشراق می‌بینیم که در این زمینه، از معاصران ما، آقای دکتر دینانی مطالب ارزنده‌ای دارند. عرفان اسلامی ایران هم تحت تأثیر این مساله است که حتی بسیار پیش از سهروردی رخ داده است. عرفای قرن دوم و سوم ما تحت تأثیر ایران باستان بودند و همین میراث به شاعران عارف ما نیز رسیده است. شادی و شورانگیزی عرفان ایرانی و نگاه انتقادی عارفان این سرزمین به مسائل اجتماعی در امتداد این میراث قابل تحقیق و بررسی است.

  

  

مکتب عرفانی خراسان و بغداد

در ارتباط با بحث حاضر، عارفان اسلامی در دو مکتب خراسان و بغداد بررسی می‌شوند. پیشوای مکتب خراسان، بایزید بسطامی است و پیشوای مکتب بغداد، جنید بغدادی. البته این تقسیم‌بندی، ایرانی- عربی نیست! جنید هم ریشه ایرانی دارد و نهاوندی است و اساساً در گذشته بغداد جزو تاریخ و جغرافیای ایران بوده و حتی مرکز حکومت ساسانیان در مدائن بوده است و بسیاری از افرادی که در دوره اسلامی در آنجا بودند، ایرانیان قدیم به‌شمار می‌آمدند یا مهاجران مقیم ایرانی بودند؛ اما بعد از اسلام تغییر و تحولات در جغرافیای سیاسی و مردم به وجود آمد و رنگ فرهنگ آن سرزمین‌ها بیشتر عربی شد. با اینهمه، در همان جغرافیا هم عارفانی داریم که رنگ عرفان خراسان را دارند همچنانکه در ایران و خراسان هم کسانی هستند به رنگ عرفان بغداد؛ این‌ها مرزهای رنگین کمانی دارند نه مرزهای دقیق و خط‌کشی شده. اما در مجموع می‌توان گفت که رنگ غالب این دو مکتب از همدیگر متمایز است. عرفان خراسانیان که در جغرافیای سیاسی ایران مانده‌اند، سکرآلود است و عرفان بغدادیان که عربی شده‌اند، صحوی است. به عبارت دیگر، در مجموعه میراث عرفانی ما چیزی بوده که رنگ عارفان ایران و مکتب خراسان را متمایز می‌کرده از عارفان عرب. به نظر بنده این مساله به همان چیزی برمی‌گردد که سهروردی با تعبیر «خمیره الخسروانیین» از آن یاد کرده است.

فضای فکری شام و بغداد بیشتر فقهی بود و با اندیشه و روحیه ایرانی اصطکاک پیدا می‌کرد. ایرانیانی هم که با میراث ایرانی اسلامی در آنجاها بودند، گرفتار این اصطکاک می‌شدند و کسانی مثل حلاج، عین‌القضات و سهروردی جان خود را بر سر دگراندیشی خویش می‌گذاشتند. این‌ها میراث‌بران جدی فرهنگ ایرانی بودند و نمی‌توانستند با آن‌ها کاملاً منطبق باشند و به دلیل ناهنجاری‌هایی که در اندیشه و افکار داشتند، به آن سرنوشت‌ها دچار می‌شدند.

عرفان ایرانیان به علت برخورداری از سکر شورانگیزتر از اعراب است و تأثیر بیشتری هم بر شعر و ادبیات گذاشته است. بخش اعظم شعر کلاسیک ما عرفانی است و بزرگترین شاعران ما عارف هستند؛ اما در ادبیات عرب چنین چیزی نمی‌بینیم؛ بزرگ‌ترین شاعران عرفانی عرب، ابن فارض و ابن عربی هستند و بعد چندشاعر دیگر مثل عایشه باعونی و بوصیری. ابن عربی هم در وهله اول به عنوان شاعر مطرح نیست و عارف است. نیکلسون به ابن فارض که می‌رسد، می‌گوید شعر او در ادبیات عرب، جایگاهی دارد مثل شعر مولوی در ادبیات ایران؛ اما هرگز به پای آن نمی‌رسد. این‌ها از کجا ناشی می‌شود؟ به عقیده من به مبانی فکری و روحی شاعران عارف ایرانی و عرب برمی‌گردد. شعر عارفان ایرانی بسیار شورانگیز و دل‌انگیز و تکان‌دهنده است اما شاعران عرفانی عرب بیشتر، مطالب علمی عرفان را به نظم می‌کشند و تبیین می‌کنند. شاعران ایرانی عاشقانه می‌سرایند و توجه بیشتری به سکر دارند.

عرفان سکریان و تأثیر آن بر شعر فارسی

اصحاب سکر اصحاب مستی هستند و اصحاب صحو اصحاب هشیاری. هجویری در کشف‌المحجوب این تقسیم‌بندی را دارد. اصحاب سکر و صحو هر دو خود را بهره‌مند از تجلیات خداوند می‌دانند و بر این باور هستند که آفرینش با تجلی آغاز می‌شود. ابن عربی نیز عرفان نظری را تبیین و آفرینش را از تجلی آغاز می‌کند و می‌گوید که موجودات از تجلی خداوند ناشی می‌شوند.

اهل سکر بیشتر از تجلی جمالی بهره‌مند هستند و اهل صحو بیشتر از تجلی جلالی. وقتی تجلی جمالی رخ می‌دهد حسن خداوند به نظر عارف می‌آید و این حسن، عارف را مست و شیدا می‌کند و عقل او را زایل می‌سازد. وقتی هوشیاری زایل می‌شود بیخودی و بی‌خویشی حاصل می‌شود که تبعات خاص خود را دارد. در مقابل، اگر تجلی جلالی رخ دهد، بزرگی و عظمت خداوند در نظر عارف می‌آید و مایه خوف او می‌شود و موجب می‌گردد که وی با هشیاری و مراقبت به اعمال عبادی و رسوم بندگی قیام کند.

اهل سکر نمی‌توانند هشیار باشند و هشیارانه به وظایف رسمی خود عمل کنند. مستی آنها تبعاتی دارد و آثاری به‌دست می‌دهد که با هنجارهای جامعه نمی‌خواند و مخالفت‌ها را برمی‌انگیزد. مولانا در این زمینه بسیار زیبا می‌سراید و می‌گوید کسی که مست خداوند باشد باید وی را معذور داشت همان گونه که اگر کسی شراب انگوری خورده باشد، معذور است. اهل صحو این‌ها را قبول نداشتند. در جوامع مسلمانان هم نگاه فقهی غالب بود و در آغاز، صحبت از عشق الهی به میان نمی‌آمد. در متون دینی، عشق جنبه منفی دارد و با هوی و هوس آلوده است. صحبت عشق الهی که می‌شد، تلفات بسیار بود! روزگار درازی گذشت تا عشق الهی جا افتاد و مورد قبول واقع شد. اصحاب صحو از تعبیر حب الهی استفاده می‌کردند که اصطلاح قرآنی است؛ اما آنچه اصحاب سکر می‌گفتند با شور و وجد عاشقانه همراه بود. شعر و ادبیات طبعاً با حال و هوای سکریان متناسب‌تر بود.

 نکته دیگری که از عرفان سکریان به شعر فارسی و از جمله سنایی رسیده است، مساله علوم رسمی و آموزش و ارزش آن است. صحویان با علم و کتابت و آموزش، کنار می‌آمدند اما سکریان سر سازش با این مسائل نداشتند؛ چون لازمه کسب علم، هشیاری است و آنها با هشیاری میانه‌ای نداشتند و اهل بی‌خویشی بودند و می‌گفتند علم واقعی با کسب و اکتساب حاصل نمی‌شود، بلکه در همان زمان مستی و بی‌خویشی، از طرف خداوند عطا می‌شود و از درون انسان می‌جوشد. سنایی به این مساله پرداخته است. مخالفت با علوم رسمی، علاوه بر این جنبه معرفتی، جنبه انتقاد اجتماعی هم دارد به کسانی که علم و بویژه علم دین و فقه را دستاویزی برای کسب مال دنیا و امتیازات اجتماعی قرار داده‌اند. در واقع، مخالفت این‌ها با علم دوگونه بود: یکی به علت این‌که معتقد به اسباب علوم رسمی نبودند. زیرا بر این باور بودند که انسان زمانی علم کسب می‌کند که هشیار باشد و هشیاری هم جاذبه‌ای ندارد؛ علم حقیقی خودش با مستی می‌آید. دوم به دلیل انتقادی که به علما، فقها و دانشمندان علوم رسمی داشتند به خاطر ظاهرنگری و دنیاخواهی آن‌ها و وسیله قرار دادن علم دین.

دکتر جودی سپس با خواندن ابیاتی از حدیقه سنایی به بحث خود ادامه داد و گفت: جامعه‌شناسی عرفان از موضوعات بسیار جالب است. عرفا غرق در عشق الهی بودند و به مادیات توجه نداشتند و انسان‌ها را به معنویات سوق می‌دادند. آن‌ها در عین حال، متوجه کسانی بودند که صاحبان زر و زور و تزویر بودند و دین را وسیله قرار می‌دادند. این عرفا انتقادات جدی به کسانی وارد می‌کردند که اهل تظاهر بودند.

با ورود اسلام، ارباب قدرت تازه‌ای به وجود آمده بود که خود امتیازات اجتماعی داشتند و به دیگران سخت می‌گرفتند. عرفا این جنبه‌ها را می‌دیدند و اسباب انتقاد آنها می‌شده است. در دین‌شناسی نیز همین طور بود. عرفایی که معاد و دوزخ و بهشت را تبیین و تصویر می‌کردند، نشان می‌دادند که از مادی تلقی کردن آخرت اجتناب می‌کنند. در مناقب‌العارفین افلاکی آمده که همسر مولانا از حدیث «اکثر اهل الجنه البله» می‌پرسد و مولانا می‌گوید: اگر ابله نبودند به حور و جوی می و انگبین فریفته نمی‌شدند. خداوند را نباید به دلیل پاداش‌های بهشتی عبادت کرد.

سنایی هم به این مساله که بهشت را چگونه باید تلقی کرد، پرداخته است. ببینید سنایی صوفی حقیقی را چگونه معرفی می‌کند و به صوفیان دروغین چگونه سخت می‌گیرد. مثلاً از ویژگی‌های صوفی این است که به کسی آزار نرساند. در مقابل از فقها چگونه می‌گوید. سنایی زبان بی کنترل، صریح و گزنده و بدون ملاحظه دارد و از کلمات زشت و ناجور هم ابایی نمی‌کند.

شاخصه‌های شعر عرفانی ایران

مهم‌ترین ویژگی عرفای ایرانی در مقایسه با عرفای بغداد در این است که عرفان آن‌ها سکرآلود است. این عرفا به نور و وجد و شور و مستی دلبستگی دارند و این مساله با ایران باستان ایران باستان ارتباط داشته است. اگر بسامد نور و روشنایی و شادی را در آثار و سخنان عرفای ایران بررسی و با عرفای عرب مقایسه کنیم، نتایج جالبی به دست می‌آید. ببینید محمد سهلگی که در باره بایزید بسطامی و آثار و اقوال او کتاب نوشته، اسمش را گذاشته «کتاب النور»؛ استاد شفیعی کدکنی هم ترجمه‌اش کرده به «دفتر روشنایی». شادی نیز بسامد بسیار بالایی دارد. البته این‌گونه نیست که در مکتب خراسان همگی اهل سکر باشند و عنایتی به صحو نداشته باشند یا عرفای عراق و شام همگی اهل صحو باشند؛ بسیاری از عارفانی که در باره عرفان کتاب نوشته‌اند، خراسانی و ایرانی هستند‏انمد      و از آن طرف، جزو نخستین کسانی که اولین تعبیرات شوق‌انگیز و شورانگیز و وجدآلود ارائه کردند، مثلاً رابعه عدویه بوده که از پیشگامان نظریه عشق الهی و آغازگر عرفان عاشقانه است و اهل بصره بود. جنید نیز با اینکه صحوی است، مریدانی دارد که اهل سکر هستند. اما همان‌طور که گفتم عرفای ایران بیشتر متمایل به سکر بودند و این مساله در شعر عرفانی، از جمله شعر سنایی به عنوان آغازگر شعر عرفانی در ادبیات فارسی بازتاب داشته است.

 

 

کلید واژه ها: اکرم جودی‌نعمتی -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST