کد مطلب: ۱۷۲۷۶
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۷

در شهر قرض‌ دارم اندر محله قرض

مردم به عیش خوشدل و من در بلای قرض

هریک به کار و جایی و من مبتلای قرض

فرض خدا و قرض خلایق به گردنم

آیا ادای فرض کنم یا ادای قرض

خرجم فزون ز عادت و قرضم برون ز حد

فکر از برای خرج کنم یا برای قرض

از هیچ خط ننالم غیر از سجل دین

وز هیچ‌کس نترسم غیر از گوای قرض

در شهر قرض‌ دارم اندر محله قرض

در کوچه قرض می‌کنم و در سرای قرض

از صبح تا به شام در اندیشه مانده‌ام

تا خود کجا بیابم ناگه زجای قرض

مردم ز دست قرض گریزان و من به صدق

خواهم پس از نماز و دعا از خدای، قرض

عِرضم چو آبروی گدایان به باد رفت

از بس که خواستم ز در هر گدای قرض

گر خواجه تربیت نکند پیش پادشاه

مسکین «عبید» چون کند آخر دوای قرض

خواجه عماد  دولت و دین آنکه جز کفش

هرگز کسی نداد به گیتی سزای قرض

 

 

کلید واژه ها: عبیدخوانی -
0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST