کد مطلب: ۱۷۳۶۲
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۷

بزرگمرد ادب و استغنا

دکترمحمدرضاروزبه

یازده سال از درگذشت استاد بی مانند، ادیب و محقق عرصه‌ی تاریخ اسلام  و رییس موسسه‌ی لغت‌نامه دهخدا، مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی گذشت.
دکتر شهیدی از آخرین بازماندگان نسل ادبای سنتی این مرز و بوم بود: دهخدا، فروزانفر، محمد قزوینی، بهمنیار و....
نسلی با پشتوانه‌ای عظیم از ادبیت، عربیت، تاریخ و معارف دینی و کلامی و فلسفی.  همانان که «نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند».
پیش‌تر، از آثار استاد چند کتابی خوانده بودم و آنگاه که افتخار شاگردی کلاس وی را در دروس متون نظم و نثر فارسی و عربی دوره‌ی دکتری یافتم، بر مراتب فضل و فرهیختگی‌اش بیش از پیش، وقوف یافتم. اِشراف و احاطه‌ی کم نظیرش بر امهات متون فارسی و عربی شگفت آور بود و برخلاف شکل و شیوه‌ی دانشگاه‌های امروز، بر شیوه‌ی ملّاپروری تاکید داشت.
ترجمه‌ی درخشانش از نهج البلاغه،  نگاه‌ها را خیره کرد و شرح نویسی‌اش بر دیوان انوری و دُرّه‌ی نادری، و نیز شرح مثنوی شریف ( ادامه کار ناتمام فروزانفر)،  آفاقِ پهناور درک و دانش او را فراروی همگان نهاد.
چه در حین مصاحبه‌های دوره دکتری، و چه در کلاس‌ها، در کار شرح و معنی کردن ابیات و عبارات دشوار _ چه فارسی و چه عربی _ بر روش ساده سازی و خلاصه گویی تاکید داشت و در مواجهه با آسمان ریسمان کردن دانشجو در چنین مواضعی، با عتابی نرم می‌فرمود: «به هم نباف!  صاف و ساده بگو که چه می‌گوید!»
در برخورد با چنین بیتی :

صبح از حمایل فلک، آهیخت خنجرش
کیمُخت کوه، ادیم شد از خنجرِ زرش
                                        خاقانی
کافی بود بگویی: خورشید دمید و پرتو زردش  بر کوهسار فرو ریخت.
تا رضایت استاد برانگیخته گردد. عصاره معانی ابیات خاقانی و انوری و متنبی و مثنوی را در ذهن و دل دانشجو می‌ریخت و چندان در بند صورت و ساختار و زیباشناسی متون نبود، اما هنگام شرح و معنی کردن، انبوهی از شواهد و امثال به نظم و نثر در باب هر بیت ارائه می‌کرد که حاکی از احاطه و حافظه‌ی نیرومندش بود.
کتب تاریخ تحلیلی اسلام، زندگانی امام حسین (ع)  و فاطمه زهرا (س)، نشانگر اِشراف شگفت او بودند بر حوزه‌ی تاریخ، به ویژه تاریخ اسلام. و خود شاهد بودم که هر سال، در مراسم عزاداری عاشورا در زادگاهش، بر سکوی مغازه‌ای در پیاده روهای شلوغ، به همراهی و همدلی با دسته‌های هیآت عزاداری می نشست بی آنکه انبوه همشهریانش بدانند که این پیرمردِ به ظاهر عادی و عامی، «جهانی‌ست بنشسته در گوشه‌ای»!
دکتر شهیدی براستی مظهر وارستگی و استغنا بود.  پس از عمری تدریس و تحقیق، از مال دنیا منزلی مسکونی داشت در منطقه نارمک تهران، که همان سالها شنیدم آن را هم وقف احداث کتابخانه‌ای عمومی کرده بود. هرگز سودای جاه و جلال او را نفریفت که خود، شهریار مُلک زهد و استغنا بود و مالٍلْملوکِ وَ المَطامعَ الدَّنیة؟ ( شهریاران را چه به مطامع پَست دنیوی؟)
سال‌ها داغ فرزند شهیدش احسان  را در سینه داشت که در جبهه‌های جنگ، مفقودالاثر شده بود (  پیکرش در دهه ۸۰ به وطن بازگشت.)  اما هرگز به بیان این درد و داغ نهانسوز، لب نگشود چرا که سودایی عاشقانه با معبود خود داشت.

از شمار دو چشم، یک تن کم
وز شمار خرد، هزاران بیش.

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST