کد مطلب: ۱۷۷۳۰
تاریخ انتشار: سه شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۷

نظامی در این سوی و آن سوی آب

محمّد طاهری خسروشاهی

  نظامی در آن سوی آب

*خرداد ماه سال ۱۳۸۳ که به اتّفاق تنی چند از دوستان روزنامه‌نگار تبریزی بر سر مزار نظامی در گنجه بودم، فرد راهنمایی که در آنجا حضور داشت، می‌گفت: «نظامی همه اشعار خود را به زبان ترکی سروده و بعدها دولتِ ایران دستور ترجمة آن اشعار را به زبان فارسی صادر کرده است». البته این راهنمای محترم، درباره استاد شهریار نیز تقریباً همین نظر را داشت. می‌گفت شهریار شعری به زبان فارسی ندارد و دیوان فارسی او، ترجمه دولت ایران است!

این را گفتم که بدانید در «آن سوی آب»، چه خبر است...

نظامی در این سوی آب

*در ایام تحصیل در  دانشگاه، استادی داشتیم که مجبور شده بود به ما درس نظامی گنجه‌ای بگوید! ایشان که خیلی سعی می‌کرد خود را یک انسان مذهبی نشان دهد، از خواندن بخش مهمی از سروده‌های نظامی در کلاس، صرف‌نظر می‌کرد و استدلالش هم این بود که چون این ابیات با شعائر دینی ما همخوانی ندارد، لذا مناسبِ کلاس درس و جمع‌های دختری - پسری نیست!!

 این نکته را هم گفتم که بدانید برخی در «این سوی آب» درباره‌ی نظامی چه فکر می‌کنند...

ذهن و زبان خلوت نشین گنجه...

* به گمان ما، آزادگی، غرور، بی‌اعتنایی به دنیا، وطن‌دوستی و اعتقاد شدید به آموزه‌های دینی، ساختار اصلی ذهن و زبان نظامی را تشکیل می‌دهند. عفّت کلام او در میان شاعران بی‌نظیر است. مناجات‌ها و نیایش‌های پرسوز و گداز او و دست نیازی که به درگاه قاضی‌الحاجات برمی‌دارد، از شکوهمندترین ترانه‌های شعر فارسی است. خلوت‌های شبانه‌‌ی او در کنج شهربندی‌اش در ولایت گنجه، مجال اُنس این سخن‌گستر بزرگ را با کلام خدا و ائمه اطهار به او بخشیده و سروده‌هایش را محلّی برای بازتاب این مضامین بلند قرار داده است. احساس پاک میهن‌دوستی و علاقه فراوان شاعر به ایران و آذربایجان، از سروده‌هایش پیداست. وی از دوران کودکی با بهره‌مندی از متون درجه اوّل فرهنگ ایرانی؛ همچون شاهنامه، کلیله و دمنه، سیاستنامه و... زیربنای ذهن و زبانش را رنگی ملّی و مردمی بخشیده و غرق در لذتی معنوی شده است...

و حرفهای او با کبک دری...

* اینک که نظامی در آغوشِ خاک پاکِ گنجه آرمیده است، مقبره‌ی او ـ اگرچه در میان قارقار کلاغان ـ زیارتگه صاحبدلان و دوستداران شعر فارسی و فرهنگ اسلامی و ایرانی است. هم‌اکنون در هوای گرگ و میش سحرگاهان گنجه، پژواک صدای پرخروش او که با لحنی عبرت‌آموز، خطاب به آن کبک دری، سرانجامِ روزگار ستمکاران و هویت‌سازان را یادآور می‌شود، به گوش می‌آید که می‌گوید:

 

به یاد آور ای تازه کبک دری

که چون بر سر خاک من بگذری

 

گیا بینی از خاکم انگیخته

سرین سوده پایین فرو ریخته

 

همه خاک فرش مرا بُرده باد

نکرده ز من هیچ هم عهد یاد

 

نهی دست بر شوشة خاک من

به یاد آری از گوهر پاک من

 

فشانی تو بر من سرشکی ز دور

فشانم من از آسمان بر تو نور

 

دعای تو بر هرچه دارد شتاب

من آمین کنم تا شود مستجاب

 

درودم رسانی رسانم درود

بیایی بیایم ز گنبد فرود

 

مرا زنده پندار چون خویشتن

من آیم به جان گر تو آیی به تن

 

مدان خالی از همنشینی مرا

که بینم تو را گر ببینی مرا

 

لب از خفته‌ای چند خامُش مکن

فروخفتگان را فرامُش مکن

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST