ایران: منصور اوجی، که باید او را مُدرنترین شاعر شیراز-هم به معنی شاعری
اهل شیراز و هم با شعرهایی معطوف به شیراز- نامید، در یکی از شعرهایش بر این عقیده
است که «تنها در شعر است / که تو را چشمانی از عسل است و یشم/ و شلالی از شب/ و کلامی
از شعر/ و دهانی از سیب»(یک عمر شاعری، ص ۲۴۲).حق با اوست.جهان شاعرانه جهانی است
مخصوص.تا شاعر نباشی و تا در زمره دوستداران یکدل شعر قرار نگیری، محال است بتوانی
ابعاد و مُختصات شگفت آور جهان شعر را بخوبی بشناسی و لحظههایی چند در آن زندگی
کنی.
بشر در طول تاریخ زیسته خود هرگز نتوانسته هم از خشونت طبیعت و هم از
خشونت خود نسبت به خود- برگرفته از میلی که طبیعت در او قرار داده یا میلی که
خویشتن در وجودش پرورانده- بگریزد.«فرهنگ» راهی است برای گریز از چنین میلهایی.لطیفترین بخش
این راه، همانا شعر است.شاعران -شاعران راستین- ما را به جنبههای انسانی و مهرآمیز
روحمان دعوت میکنند.آنان از دوستی و صلح و عشق و زیبایی سخن میگویند. چنین
شاعری ممکن است اهل ژاپن باشد یا مکزیک، اهل سوئد باشد یا مصر، اهل آلمان باشد یا
اندونزی، اهل هندوستان باشد یا آفریقای جنوبی.تفاوتی ندارد.آنچه اهمیت دارد، این
است که همه این شاعران از راه فرهنگ میکوشند تا جنبههای انسانی را- دور از
چارچوبهای ساخته شده قدرت و حکومت و غیره- با زبانی لطیف و کنایی به کلام مربوط
کنند.شعر اگر نتواند از ما انسانی ظریفتر بسازد، دست کم میتواند ظرافتها را به
ما یادآوری کند، اصوات ناشنیده از ضمیر ناخودآگاهمان را در پیش چشمانمان بیاورد یا
دست کم به اندازه لَمحهای جانمان را در برابر دو نقطه ازل و ابد در معرض شکفتن
بهار کلمهها قرار دهد.
شاعران، این انسانهای برگزیده، کسانی هستند که از توانایی ساختن
جهانی از ظرافت و لطافت در عالَم کلام بهره مندند.آنان - شاعران راستین- همچون ما
هستند و همچون ما نیستند. همچون ما هستند: چون چهره و ظاهرشان با دیگر همنوعانشان
فرقی ندارد. اما همچون ما نیستند: چون کلمهها در وجودشان با «دوستی و صلح و عشق و
زیبایی» مخمرشده است.البته شاعران هریک از راههای خاصی هزار توهای زبان را درمی
نوردند تا اندیشههای خود را در دسترس دیگران قرار دهند: گاه سرگذشت یک ملت و تمدن
را از طریق داستانهای حماسی و تاریخی با تکیه بر جنبههای مثبت و منفی شخصیتهای
مختلف واگویی و مؤکد میکنند(فردوسی)، گاه حکایتهای عاشقانه یا رازآگین را در
لفاف تشبیه و استعاره روایت میکنند(نظامی)، گاه حکایت ناز و فر و عتاب معشوق را
به روانی بر ما آشکار میکنند(سعدی)، گاه با شور ما را از غریو سرمستانه خود در
فراق پیرخود- شمس تبریزی- بهره یاب میکنند (مولانا) و گاه در مجموعه درهم تنیده و عجیبی از سرشت و سرنوشت انسان
عاشق و انسان گرفتار در تاریخ را با کنایهای بلیغتر از صراحت به ثبت میرساند(حافظ).
شعر در هر حالتی که باشد مشروط به آنکه شاعری آن را سروده باشد، شعر است: شعربه
تعبیر بیژن جلالی(درباره شعر، ص۱۱۵) شاعر همروزگارمان، پاسخ شاعر است به شادی، به غم، به انسانها و به
همه چیز!