آرمان: نمایشگاه کتاب که شروع میشود مثل هرسال باز این پرسش مطرح میشود که چرا نمایشگاه کتاب مثل دیگر نمایشگاههای بینالمللی یا دیگر نمایشگاههای داخلی مثل چرم، پوشاک، غذا، نفت و گاز و... مکانی برای نمایش آخرین دستاوردها نیست، بلکه برای فروش است. سالهاست بسیاری میپرسند آیا نمایشگاه کتاب هم مانند دیگر نمایشگاههای داخلی و نمایشگاههای بینالمللی کتاب، نباید واقعاً بستری برای معرفی کالا و پدیدآورندگان آن باشد؟ پاسخ به این پرسش، سیودوسال بینتیجه مانده، آنطور که مکانی دائمی برای نمایشگاه. آنچه در زیر میخوانید پاسخ به این پرسش از منظر نویسندهها و مترجمهای ایرانی - علیاصغر حداد، فرزانه طاهری، محمد قاسمزاده، مهشید میرمعزی، اسداله امرایی، مجید قیصری، شیوا مقانلو، محمدحسن شهسواری، محمدرضا بایرامی، قباد آذرآیین، پیمان خاکسار، محمود حسینیزاد و مهدی غبرایی است.
علیاصغر حداد
نمایشگاه کتاب در اصل یک جور بازار کتاب است. عدهای برای خرید کتاب میآیند، عدهای برای گشتوگذار. بهویژه کسانی که برای خرید از شهرستانها میآیند، پدیده جالبی است. این آدمها گاه چند کیلو کتاب را به دوش میکشند و به شهرستان میبرند. متاسفانه سیستم پخش کتاب در ایران هنوز مثل صدسال پیش عمل میکند، وگرنه نیازی نبود این آدمها برای خرید کتاب زحمت چنین سفرهای طولانی و پرهزینهای به خود هموار کنند. گذشته از این آنچه بیش از هر چیز در نمایشگاه باید بهجد بدان پرداخته شود آن است که نمایشگاه باید به محلی برای تبادل آرای اهل کتاب تبدیل شود.
فرزانه طاهری
حالوروز کتاب خراب است. مثل حالوروز خیلی چیزهای دیگر... بیش از همه دیدن واقعیت نشر ایران آزارم میدهد. اینهمه ناشر و این تعداد اندک کتابفروشی که با انواع نمایشگاههای استانی و کتابفروشیهای زنجیرهای همان مشتریهای اندکشان را کمکم از دست میدهند و عاقلانهتر آن میبینند که اگر فروش هزار چیز بیربط دیگر در کتابفروشی از کاسه و کوزه و زینتآلات و اسباببازی و... مددرسان نشد آن فضای ارزشمندشان را اغذیهفروشی کنند یا... و فقط بمانند تکوتوکی آدم عاشق (یا مجنون) که ادامه بدهند. تنها حُسن نمایشگاه قدیمها برایم خرید کتابهای خارجی بود که آنهم چنان آلوده به همان رویههای معهود شد که عطایش را به لقایش بخشیدم. دیگر دیدن کتابهایی بود که شاید در غیر این صورت نمیدیدمشان، بهخصوص کتابهای ناشران شهرستانی. دیدن هزاران هزار درخت و هزاران لیتر آب برای کاغذ و چاپ انواع آنچه گرهی نمیگشاید بیش از همه آزارم میدهد. غرفههای باشکوهی بدون توجیه (قرعهکشی یا حروف الفبا) واقعیت آزاردهنده دیگری پیش چشم میآورد. خلاصه انگار مینیاتور وضعیت نشر یا اصلاً وضعیت کلی سرزمینمان است. بُن کتاب و برخی فسادهای مترتب بر آن. اما نمایشگاه (به نظرم البته نامش را باید فروشگاه گذاشت)، بهتر است ناشران عمومی مستقل را از بقیه. بهویژه دانشگاهی - ناشران «رانتی» و آموزشی و دانشگاهی را که مشتریانشان بعضاً اتوبوسی میآیند- جدا کنند و کودک و نوجوان را هم باز در محلی دیگر و دسترسپذیرتر. اینطوری شاید نمایشگاه سامانی بگیرد. جایی با دسترسی آسان برای تمام سال میتوان درست کرد تا ناشران مستقل عمومی در آن شعبهای داشته باشند.
محمد قاسمزاده
نمایشگاه کتاب نه به سود ناشران است و نه کتابفروشان. تیراژ کتاب، از زمانی که جمعیت ایران سیمیلیون نفر بود تا الان که جمعیت ایران هشتاد میلیون نفر است، به یکششم تقلیل یافته است. برای اینکه این نمایشگاهها چه در تهران، چه در استانها، این پولها را از کیسه کتابفروشان بیرون میکشند، و وقتی نمایشگاه تمام میشود کتابفروشان با رکود مواجه میشوند و کتاب ناشران را نمیگیرند؛ و قاعدتاً نه خریداری است و نه فروشندهای. درواقع باید گفت به این نمایشگاه عادت کردهایم. هرچند هیچ شباهتی به نمایشگاه ندارد. بازار مکاره ده روزهای است که به بخشی از مشکلات بازار کتاب بدل شده است. این نمایشگاه هیچ خاطره مثبتی ندارد، مگر آنکه کوتهبین باشیم، عین ناشرانی که به نقدینگی آن دلخوش کردهاند. فقط میتوان کتابهای ناشرانی را پیدا کرد که در طول سال آثارشان در کتابفروشیها پیدا نمیشود و پس از آن هم دیدار دوستان. این نمایشگاه را نمیتوان با انواع بینالمللی آن مقایسه کرد، چون هنوز در عرصه بینالمللی اعتباری پیدا نکرده، این را میتوان از حضور ناشران خارجی دریافت. اصولاً توجهی به آن ندارند. کدام تبادل فرهنگی اتفاق میافتد؟ مکانی برای این کار درست میکنند که بیشتر مجلس شیرینیخوران است. چند تا پنل هم برگزار میکنند که سالهاست شرکتکنندگان هیچ تغییری نکردهاند. تبادلنظر بین خواننده و نویسنده باید در غرفهها اتفاق بیفتد که امکانپذیر نیست. آنقدر جا تنگ و پرهیاهوست که جایی برای بحث نمیماند. این نمایشگاه و حدود سی نمایشگاه استانی، کتابفروشیها را به تعطیلی کشانده. گوش هیچکس هم انتقادها را نمیشنود. گویا منافعی در میان است. درک نمیکنند که چند ماهی قبل و بعد از نمایشگاه کتابفروشی تعطیل است، آنهم با اجاره یا سرقفلیهای نجومی. بدون حذف فروش نمیتوان چهره تازهای به نمایشگاه داد. این کار که نشود، روزبهروز اهمیت این نمایشگاه کمتر میشود. به نظرم با این نمایشگاه همان کاری میشود که با اتومبیل پیکان شد. روزی به تاریخ میپیوندد... پس بهتر است از بازار مکاره تبدیل شود به نمایشگاه، و فروش را به کتابفروشی منتقل کنند. تمام این یارانهها برود در کتابفروشیها، که کتابفروشی هم رونق پیدا کنند. مورد دیگر اینکه، این نمایشگاه باید به سه نمایشگاه تبدیل شود. یک: نمایشگاه کتابهای آموزشی و کمکآموزشی. دو: نمایشگاه کتب دانشگاهی، و سه هم کتابهای عمومی. بهترین زمان هم برای برگزاری این نمایشگاه، آبانماه است. به این دلیل که فروردین ماه پرهزینهای برای خانواده ایرانی است. از یکسو در این ماه پول به اندازه کافی در خانواده ایرانی نیست و از سوی دیگر نزدیک امتحانات پایان سال و کنکور نیز هست.
مهشید میرمعزی
نمایشگاه بینالمللی فرانکفورت هرساله در مهرماه برگزار میشود و برای فروش آثار هم نیست. بیشتر برای آشنایی بیشتر ناشران با نویسندگان و ملاقاتهای کاری در حوزه کتاب است. فقط پنج روز طول میکشد و فقط روز آخر کتاب میفروشند. فروش کتاب هدف این نمایشگاه نیست. به نظرم دستاندرکاران نمایشگاه تهران میتوانند از نمایشگاه فرانکفورت بهعنوان الگویی موفق، بهره بسیار ببرند.
اسداله امرایی
کمال مطلوب من این است که نمایشگاه محلی برای عرضه و نمایش کتاب و دیدار و تبادلنظر باشد و فروش مستقیم کتاب را به کتابفروشیها بسپارند، اما با توجه به اینکه بخش عمدهای از شهرستانها واقعاً کتابفروشی بهمعنای رایج ندارند حذف فروش کتاب در نمایشگاه دستکم به محرومماندن بخش بزرگی از مخاطبان منجر میشود. از این هم نباید گذشت که در این نمایشگاه، قاچاقچیهای کتاب و ناشرنمایانی است که با استفاده از محیط هرجومرج کتابهای ناشران دیگر را گاه عیناً چاپ میکنند و در نمایشگاه با تغییر جلد و نام مترجم به فروش میرسانند.
مجید قیصری
نمایشگاه باید محل دیدار نویسندگان با مخاطبانش باشد. کتاب که در طول سال در کتابفروشیها هست و میشود تهیه کرد؛ این دیدار و حضور جمعی مخاطبان با نویسندگان است که باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. تاثیری که مخاطبان میتوانند روی پدیدآورندگان بگذارند حلقه مفقوده این نمایشگاه است.
شیوا مقانلو
نمایشگاه کتاب مشخصاً به سود ناشران است و به ضرر کتابفروشان. نمایشگاههای استانی هم همین شرایط را دارد، چون خریدار مستقیماً از خود ناشر کتابهای مورد نظرش را میخرد، طبعاً کتابفروشی از این چرخه حذف میشود. بهخصوص در نمایشگاههای استانی که خیلی از علاقهمندان کل خرید سالشان را از نمایشگاه انجام میدهند و در طول سال دیگر دلیلی برای سرزدن به کتابفروشی ندارند. کلاً فروشگاهیبودن نمایشگاه در شکل فعلی، از نظر اعتبار و شکل و شمایل و منطق و پرستیژ جهانی و حتی داخلی زشت است. وظیفه یک نمایشگاه آمادهکردن محیط مناسبی برای اهل فن و متخصصان هر رشته است تا باهم بیشتر آشنا شوند، قرارداد ببندند، در دورههای تخصصی شرکت کنند، آموزش ببینند و کلاً جهان کارشان را بزرگ و حرفهای کنند. اما الان همه ما از مؤلف و مترجم گرفته تا ناشر و خبرنگار، کل حواسمان پی فروش بیشتر و آمار استقبال است.
محمدحسن شهسواری
نمایشگاه کتاب در مجموع به سود ناشران و به ضرر کتابفروشان است... نمایشگاه کتاب، بیشتر اقتصادی است تا فرهنگی. بعید هم میدانم با صرف بودجه بشود نمایشگاه بهمعنای واقعی کلمه مانند نمایشگاههای معتبر جهانی در ایران برگزار کرد. یعنی مکانی برای دیدار و نزدیکی مولفان و مصنفان و نویسندگان با مردم. راستش بهطور کاملاً عامدانه از سوی برخی تلاش میشود تا اهل فرهنگ، پدیدآورندگان فرهنگی به پیشروان فکری جامعه تبدیل نشوند. معلوم است که نمایشگاهی با استاندارد جهانی که اتفاقاً همین هدف را دنبال میکند و نزدیکی مردم و اهل فرهنگ را پی دارد برخی برنمیتابند.
محمدرضا بایرامی
یکوقتی جلال آلاحمد به مناسبت مرگ صمد بهرنگی، مقالهای نوشته بود که: و اینک این همپیالگی آندرسن، مردی از «خداآفرین»! و از نام خداآفرین، نتیجه گرفته بود که: اسمها عجب هدایتی دارند! و صدآفرین به صمد و... البته یا جلال نمیدانست یا میدانست و به روی مبارک نیاورده بود که خداآفرین مرز است و تازه آن هم در اردبیل؛ و اصلاً ربطی به تبریز و آن حوالی هم ندارد و تازه صمد هم در «چرنداب» تبریز به دنیا آمده و نه جای دیگری! کاری به اینها نداریم، اما حرف سر نتیجه است و آن جمله گهربار اسمها عجب هدایتی دارند! به نظرم حالا اگر بخواهیم بر همان سیاق جلال برویم، باید بگوییم اسمها نهتنها صداقتی ندارند که گولزنک هم هستند. مثل «اندرزگاه» به جای «بازداشتگاه» و «ندامتگاه» بهجای «زندان» و... یکی از این اسمها هم همین نمایشگاه کتاب است که نوشته و گفته و خوانده میشود، اما همه ما میدانیم هدایتکننده نیست و نمایشگاهها ـ در معیار جهانی و نه در تعاریف مندرآوردی ـ معنای دیگری دارند... اما اسم این شتر، گاو، پلنگ هرچه باشد، بههرحال شاید چند کار کوچک آن را بهینهتر و کاربردیتر کند، طوریکه هم برای مردم قابل استفادهتر بشود و هم مسئولان محترم، حتی اگر هدف اصلیشان از این برپایی، فقط ادای یک تشریفات فرهنگی باشد (و کور شود و دور شود هرآنکه نتواند دید)، بتوانند به نحو احسن به مقصود برسند... و اما، حالا که فیالواقع نمایشگاه میگوییم و بیشتر فروشگاه است، آیا نمیشد ترفندی به کار برد برای کمترخستهکردن مردم و کاهش رفتوآمد در راهروهای گرم و تنگ؟ مثلاً چرا نباید تقسیمبندی موضوعی بشود کتابها و هر موضوعی، غرفههای مشخصی داشته باشد؟ گیریم که یکی فقط مشتری ادبیات باشد. چرا باید همه سالنها را دور بزند و از تکتک ناشران، سراغ کتاب موردنظرش را بگیرد؟ اشکالی دارد که که مثلاً همه رمانها و داستانها یکجا متمرکز شود؟ آیا خیلی مهم است که کتاب خوب یک ناشر خوب را حتماً از خود او بخریم؟
قباد آذرآیین
از حالوهوای نمایشگاه طی این سالها و تجربه حضور در آن، باید بگویم که نه آن زمان که نمایشگاه کتاب در «محل دائمی نمایشگاهها» برگزار میشد و نه زمانی که نمایشگاه به «مصلی» منتقل شد، کتاب، حالوروز خوشی نداشت و کتاب که باید «قدر میدید و بر صدر» مینشست تبدیل شده بود به موجودی تحتالشعاع خوراکیجات! طبیعی است که وقتی کتاب حال خوشی نداشته باشد و حال و هوای نمایشگاه، «کتابی» نباشد تجربه حضور منِ علاقهمند به کتاب و دستاندرکار نوشتن، نمیتواند تجربهای خوب و بهیادماندنی باشد... پیشنهاد میکنم: ۱. مسئولان و دستاندرکاران، در درجه اول، سعی کنند فضایی عاری از دغدغه و سروصدا و تبلیغ و در یک کلام «کتابی» برای بازدیدکنندگان فراهم کنند. ۲. فضاها و گنجایش غرفههای واگذارشده به هر یک از ناشران، متناسب با تعداد مراجعان و بازدیدکنندگان آن نشر باشد. ۳. در نمایشگاههای گذشته این تقسیمبندیها روال درستی نداشت و انگار ملاحظات و مناسبات و روابط بر ضوابط و قانون میچربید و بعضاً دیده میشد که ناشری که کمترین بازدیدکننده را داشت، از غرفهای عریض و طویل و «بزرگتر از قدش» برخوردار بود و به عکس مقابل غرفه ناشران پرمشتری چنان ازدحام و غلغلهای میشد که دسترسی به کتابها در حد یک نگاهکردن هم با مشکل روبهرو میشد. ۴. غرفههای ناشرانی که مستقیماً با مقوله کتاب، بهمعنای حقیقی آن مرتبط نیستند، یا از نمایشگاه حذف شوند یا در فضایی دورتر از نمایشگاه «کتاب» برگزار شوند. مثل سیل کتابهای آموزشی و کمکآموزشی و تست و از این قبیل به اصطلاح کتابها. تجربه نشان داده بیشترین سروصداها و ازدحام و نابسامانی نمایشگاههای پیشین از سوی همین بنگاهها بوده است. ۵. در صورت امکان، فضاهایی برای دیدار نویسندگان و اهالی قلم با خوانندگان و علاقهمندان به آثارشان در نظر گرفته شود تا در این جلسات و نشستها نویسنده و خواننده روبهرو و نزدیک، باهم گپوگفت کنند. مسلماً این کار هم در گسترش کتابخوانی مؤثر است هم در شناخت و نقد کتابها.
پیمان خاکسار
نمایشگاه کتاب تهران بیشتر بازار کتاب است تا نمایشگاه که معایب و محاسن خودش را دارد. نمایشگاه معمولاً بینظم است و شلوغ و معمولاً تدبیری برای رفاه بازدیدکنندگان زیادش در نظر گرفته نمیشود. همینطور بهعلت درهم بودن ناشران کودک و آموزشی و... جماعت همگنی به نمایشگاه نمیآیند. امیدوارم نمایشگاه روزی واقعاً نمایشگاه شود. محلی برای تعامل بین نویسندگان و ناشران و مترجمان کشورهای مختلف. هدف نمایشگاه کتاب تبادلنظر است بین ناشران و ایجاد امکانات و فرصتهای تازه. بستهشدن قراردادهای ترجمه و از این قبیل. ولی همانطور که گفتم نمایشگاه کتاب تهران بیشتر فروشگاه است. کمکی است به ناشران برای فروش کتابهای خود و ارتباط بیواسطه با مخاطب که این هم معایب و محاسن خاص خودش را دارد. اکثر کتابفروشیها از این اتفاق ناراضیاند چون چند ماهی افت فروش پیدا میکنند.
محمود حسینیزاد
نمایشگاه کتاب باید بهمعنای واقعی کلمه تحتعنوان نمایشگاه برگزار شود نه فروشگاه، یعنی نمایشگاه همراه باشد با جلسههای زیاد داستانخوانی و سخنرانی در نمایشگاه، در غرفهها و در مکانهای مختلف شهر تهران. انتخاب نویسنده و مترجم هم برای سخنرانی و داستانخوانی البته آزاد، نه گزینشی و نمایشی.
مهدی غبرایی
از آنجا که خشت اول کج گذاشته شد، پس تا ثریا.... در سامانهای دیگر نمایشگاه محل دیدار صاحبان قلم با ناشران و ناشران با یکدیگر و عقد قراردادهای کلان است که به درد خودشان میخورد! (یعنی آنجا که تیراژ کتاب چیزی است بیرون از حد وهم و خیال ما.) پس اینجا همان بهتر که به نمایش و تظاهر بسازیم، که تعداد بازدیدکنندگان نمایشگاههای کتاب ما مثلاً چندین برابر نمایشگاه فرانکفورت است! کسی نیست بپرسد پس چرا هر سال کتابخوانها از کتاب فراریتر میشوند؟