اعتماد: درد و رنج بخش مهمی از زندگی ماست که تقابل نیروهای طبیعت آن را رقم میزند. همانقدر که ما در پیشگاه طبیعت، خوشی و آرامش را تجربه میکنیم، درد و رنج را هم تجربه میکنیم و بدیهی است که بیش از درد و رنج، خواهان خوشی و آرامش باشیم. ادراک درونی یکایک ما این موضوع را تأیید میکند. ما زندهایم و به زندگی میاندیشیم و میکوشیم برای دوام و بقای خوشی و آرامشمان نیروهایمان را بهکار اندازیم تا بر قدرت طبیعت فائق آییم؛ قدرتی که زندگی را بر ما دشوار ساخته و هستیمان را تهدید میکند.
نیازهای ما از طریق طبیعت و با کار روی طبیعت رفع میشود؛ روشن است که برای این منظور به همکاری و همراهی یکدیگر روی آوریم و تلاش کنیم زندگی جمعیمان را لبریز از خوشی و آرامش کنیم؛ چنانکه یکایک ما نیز از آن بهرهمند شود. هر جامعهای با فراهم آوردن چنین جایگاهی است که امکان تحقق ارزشهای متعالی چون اندیشه، معرفت، هنر و اخلاق را فراهم میآورد، زیرا تنها در آرامش درونی و با فراهم آمدن نیازهای انسانی است که میتوان به ساحت اندیشه اخلاقی و هنری رسید. انسان رنجور نمیتواند در ساحت اندیشه و هنر جولان دهد.
در این میان، نه تنها ناملایمات طبیعت بر درد و رنج ما میافزاید؛ روابط انسانیمان نیز بر سر سود تیره و تار میشود. روابط تیره انسانهای فردی و جوامع انسانی، رنجوری بیش از پیش آدمی را رقم میزند و به این ترتیب، رنج مخاصمه، تنش، تقابل و نزاع میان افراد و جوامع انسانی بهشمار دردهایی میافزاید که طبیعت از طریق نیروهایش بر انسان تحمیل میکند. ما به دو نحو میتوانیم با چنین ناملایمات و تنشهایی برخورد کنیم: همانقدر که مواجهه فعالانه با چنین موضوعاتی میتواند آرامش و خوشی را افزون کند، انفعال و تسلیم تنها وادارمان میکند تا بیش از پیش رنجور شویم.
بلایای طبیعی چون سیل، زلزله، خشکسالی، آتشسوزی و مشکلات زیستمحیطی همواره آدمی را رنجور ساختهاند و در طول تاریخ انسانها برای مواجهه با آنها دست به کار شدهاند. در طول تاریخ، مواجهه فعالانه آدمی با بلایای طبیعی برای آن بوده است تا از طریق کنترل نیروهای طبیعت و برخورد مناسب با زیستبوم، خود را از درد و رنج نجات بخشد. با این حال، چه بسا آدمی در مقابل این بلایا برخورد منفعلانه نیز داشته باشد که سر تسلیم در مقابل آنها فرود آورده و خودش را با توسل به نیروهای ناشناخته آرام کند.
انسانها همچنین در طول قرون بسیار، به دانش سیاست دست یافتهاند که به آنها میآموزد چگونه از طریق گفتار میتوان بر مخاصمه، تنش، تقابل و جنگ پیروز شد. برخورد فعالانه با مشکلاتی که بر روابط فردی و اجتماعی سایه میافکند، دانشهایی چون جامعهشناسی، اقتصاد و سیاست را رقم زده است. در طول تاریخ، جوامع انسانی مخاصمهها و تنشهای بسیاری را تجربه کردهاند و آدمیان درنهایت دریافتهاند که چگونه میتوان از طریق برخورد فعالانه با چنین مخاصماتی، دستاوردهای بلندمدتی کسب کرد که آرامش و خوشی را جایگزین تشویش و رنج میکند. با اینحال، همچنان میتوان در مقابل چنین موضوعاتی نیز منفعل بوده و با توجیه متافیزیکی تحمل بار انزوا، تنش و نزاع را بر خود هموار ساخت.
تمایز دو گونه برخورد فعالانه و منفعلانه با رنجوریهای ناشی از نیروهای طبیعت و رنجوریهای ناشی از مخاصمه افراد و جوامع انسانی را باید از منظری معاصر مورد ارزیابی قرار داد. برخورد فعالانه، ما را بر آن میدارد که به جای تسلیم در برابر درد و رنج و مقاومت در مقابل چیزی که خودمان و مردمان اطرافمان را آزار میدهد، دست به کار شویم و به مدد دانایی، بر این دردمندی و رنجوری فائق آییم. اما برخورد منفعلانه نهتنها خودش را با نادیده انگاشتن رنج دلداری میدهد، حتی رنجهایی را که خودش با بیمبالاتی و رفتارهای نادرست رقم زده است، میستاید.
مواجهه منفعلانه با درد و رنج، همان مسیری است که سیل و زلزله را به دیده رحمت الهی مینگرد و برای توجیه برخی ناکارآمدیها، رنجوریهای اقتصادی و سیاسی را موهبت قلمداد میکند. در این میان، کسانی که رفتارهای ناکارآمد در مواجهه با چنین رنجوریهایی دارند، رنجوری را در هالهای از مفاهیم مبهم مخفی میکنند تا این ادراک روشن و بدیهی را نادیده بگیرند که آدمی بیش از درد و رنج، خواهان خوشی و آرامش است.
هرچند، به شیوهای درست میتوان
استدلال کرد که صبر معقول بر رنجوری و تلاش برای رفع آن را نمیتوان انفعال نامید،
زیرا این خودش نوعی فعالیت است؛ فعالیتی که با امید در پی تدبیر امور است و میکوشد
با دوراندیشی، درد و رنج را کاهش دهد، اما زمانی که با انفعال، تمام رخدادهای
ناگوار را توجیه میکنیم، بیآنکه فعالیتی در مقابل آنها انجام دهیم و بیآنکه
در راستای ایجاد لذت، خوشی و آرامش کاری کنیم، این انفعال راهِ برونرفت از درد و
رنج را بسته و ساختارهای نامعقولی را توجیه میکند که کارکردی جز افزایش درد و رنج
ندارند.
نباید فراموش کنیم که انسان بهشکلی درونی و بهوضوح در مییابد که درد و رنج نامطلوب، خوشی و آرامش مطلوب و راه برونرفت از درد و رنج، تنها فعالیت مبتنی بر آگاهی است که در بلندمدت به سود نوع انسان خواهد بود. در غیر این صورت، تنها با استمرار ساختار غیرعقلانی رفتارها و کنشهای انسانی مواجه خواهیم بود که وضعیت نامطلوب اقتصادی، سیاسی و زیستمحیطی را استمرار میبخشد و انسان را با مدیریت ناکارآمد، مغلوب بلایای طبیعت میسازد. رنجورانی که در برابر درد و رنج جز انفعال ندارند، بهجای تلاش برای خارج شدن از شرایط ناگوارشان، تنها به ستایش رنجوری خود دل خوش میکنند.