۱. چنان دید گوینده یک شب بخواب
که یک جامِ میداشتی چون گلاب
۲. دقیقی ز جایی پدید آمدی
برآن جام می داستانها زدی
۳. بفردوسی آواز دادی که: «مَی
مخور جز بر آیین کاووس کَی
۴. که شاهی ز گیتی گزیدی که بخت
بدو نازد و لشگر و تاج و تخت
۵. شهنشاه محمود گیرنده شهر
ز شادی به هر کس رسانیده بهر
۶. از امروز تا سال هشتاد و پنج
بکاهدش رنج و نکاهدش گنج
۷. ازین پس به چین اندر آرد سپاه
همه مهتران برگشایند راه
۸. نبایدش گفتن کسی را درشت
همه تاج شاهانش آمد به مشت
«جز بر آیین کاووس می منوش» را رمزی در پی است، و آن چنانست که دقیقی و فردوسی که از سوی وی سخن میگوید بجزاز آیین کیانیان آیین نمیشناسند، و کسی را بجزاز شاهان کیانی شاه نمینامند... آنگاه چگونه شاید که پس از چنین گفتار، سخن از محمود غزنوی آید و وی را با لقب «شهنشاه» ستایش کند؟ پنج بیت سخنان یاوه افزایندگان (بیت ۵ تا ۸) را که همه دروغ است گزارش نمیکنم.
فردوسی از جهان روانهای پاک و فروهران، از کهکشان، از آسمان، از گروتمان (برترین جایگاه جهان مینوی) به جهان ما فرود آمد، شاهنامه را بسرود و به مینو جهان خرامید.
در این کار از دو کس، آن دوست نازنین گمنام و ابومنصور عبدالرزاق توسی، یاوری جست و از تلاش ابومنصور معمری پور فرخزاد خراسانی و چهار موبد خراسانی و سیستانی:
موبد ماهوی خورشید نیشابوری
موبد ماخِ هروی
موبد شادان پور بُرزین توسی
موبد یزدانداد سیستانی
و نیز از دفتر آن پیر آزاده مرو، آزادسرو که نژاد به رستم سام نریمان میکشید برخوردار شد. هیچ نشانی درست در دست نیست که به ما بگوید فردوسی دو بار شاهنامه را به پایان رسانید. و آن کس که سخنشناس باشد و شیوه جاودانی سخن فردوسی تا ژرفای جان و روانش فرورفته باشد، نیک میداند که آن ستایشهای دروغین درباره محمود و دیگران، و آن سخن که در بدگویی از کار دقیقی آمده است و نیز آن هجونامه از فردوسی نیست و پس از مرگ او به شاهنامه پیوند دادهاند.
و چگونه میتوان پذیرفت که استاد سخن که از زبان دقیقی سخن میگوید که:
مَی، جز به آیین کاووس کَی مخور!
بیدرنگ پس از آن نام از محمود ببرد و ستایش محمود را کند!
سخن دقیقی در خواب فردوسی چنان مینماید که راست، آئین محمود و محمودسانان پسندیده نیست، و مرد آزاده تنها آئین آزادگان را میپسندد و بدان میگرود، و گروش به آئین بندهزادهای که با زر خریدندش و بر خداوندگار خویش بشورید شایسته نیست.
پخته داند کائن سخن با خام نیست!
*
گرامیداشت فردوسی در یک روز نه، بلکه همواره، برای همه ایرانیان، در هزارههای آینده، بایسته است. زیرا که او با کار بزرگ خویش دروازههای تازهای از دانش و بینش نیاکان خردمند بر روی فرزندان ایران گشود که تا کنون هیچیک از نگرندگان شاهنامه بدان ننگریستهاند... اگر همین یک گفتار فردوسی درباره "انسان" را ژرف بنگریم: «سرش راست برشد، چو سرو بلند»، نشانهای از دگرگونی انواع جانوران میدهد که چون به انسان رسید، سرش بلند شد و قامت مردمان را پذیرفت...!
چه کس بدین گفتار چنانکه باید و شاید نگریسته است؟!
بنیاد نیشابور
اَردیبهشت ۱۳۹۸ خیامی