ایران: نابسامانیهای حوزه ترجمه تنها گریبان گروه سنی بزرگسال
را نگرفته، آنچنان که وقتی پای گفتههای مترجمان حوزه کودک و نوجوان نیز بنشینید
خواهید دید که آنان هم گلایههایی مشترک دارند و از ضرورت برنامهریزی برای بهبود
وضعیت آن میگویند. محبوبه نجفخانی هم یکی از این مترجمان منتقد به وضعیت فعلی
است. او
صرفنظر از کار مترجمان حرفهای تأکید دارد که بخش عمدهای از مشکلات ترجمه این
گروه سنی مرتبط با افرادی است که بدون برخورداری از دانش کافی و تنها به صرف
آشنایی مختصری با یک زبان خارجی قدم به این عرصه میگذارند. مترجمانی که نه تنها شناخت خوبی از
زبان فارسی و ساختار علمیاش ندارند بلکه حتی با نیازهای روانشناختی کودکان و
نوجوانان هم آشنا نیستند. مهمترین توصیه این مترجم پرکار کودک و نوجوان که تا به امروز
بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب با ترجمهاش روانه بازار کتاب شده و همچنین
سابقه سالها همکاری با تشکلها و سازمانهایی همچون «شورای کتاب کودک» و
«آموزش و پرورش» و همچنین برخی «مؤسسات نشر» را دارد این است که علاقهمندان به
کار ترجمه قبل از هر اقدامی باید به سراغ یادگیری مباحثی همچون ویراستاری و مطالعه
آثار ادبی منتشر شده در ادبیات فارسی و همچنین آثار مطرح خارجی بروند. البته او
تأکید دارد که حضور در دورهها و کارگاههای ترجمه هم اقدامی ضروری به شمار میآید.
عمده تمرکز شما در ترجمه بر ادبیات
امریکاست، از وضعیت فعلی ادبیات کودک و نوجوان این کشور بگویید.
به گمانم بخش قابل توجهی از این آثار بویژه در گروه سنی
کودک محتوایی سرگرمکننده با بهرهگیری از طنزهای آسان خوان دارند. مهمترین مسأله
برای نویسندگان این حوزه علاقهمند کردن کودکان به مطالعه از طریق آثار سرگرمکننده
و جذاب است. اما وقتی بحث گروه سنی نوجوان به میان میآید دیگر تنها سرگرمی صرف
مورد نظر نیست و آنجاست که پای مسائل اجتماعی و آموزشهای لازم به ادبیات بازمی
شود.
همین حالا مباحثی چون تلاش برای آشنایی بچهها با
اوتیسم یکی از موضوعات جدی در ادبیات نوجوانان امریکا است چراکه نه تنها در ایران،
بلکه در جهان هم شیوع بسیاری پیدا کرده است؛ این حتی به نوجوانان هم کمک میکند که
نحوه برخورد با همکلاسیهایی را که به چنین مشکلی مبتلا هستند ؛ آموزش بدهند. صرف
نظر از مسائل سیاسی ما و امریکاییان شباهتهای بسیاری از نظر توجه به خانواده و
ضرورت حفظ آن داریم؛ تا جایی که من در کتابها خواندهام و بواسطه سکونت و رفت و
آمد برخی دوستان و اعضای خانوادهام به امریکا اطلاع دارم، میدانم که آنجا
خانوادهها حمایت بسیاری از فرزندان خود میکنند. معتقدم که نویسندگان امریکایی در
مقایسه با سایر انگلیسی زبانها قلم گرمتر و جذابتری دارند. البته گفتههای من
در خصوص ادبیات قوی و غنی آنان است وگرنه بحث کارهای ضعیف فرق دارد.
و در این بین چقدر ردپای نویسندگان
مهاجر در ادبیات کودک و نوجوان امریکا دیده میشود؟
نویسندگان مهاجر، بویژه نسلهای دوم و سوم آنان از جمله
ژاپنیها، چینیها و عربها حضوری جدی در ادبیات کودک و نوجوان امریکا دارند.
نویسندگانی که با توجه به تولدشان در امریکا، امریکایی محسوب میشوند اما به هر
حال ردپایی از پیشینه فرهنگی والدینشان هم در نوشتههای آنان دیده میشود. بگذارید
به نکات دیگری درباره مسائلی که مد نظر نویسندگان امریکایی در آثار نوجوان هست هم
اشاره کنم، آنان تلاش میکنند از این ابزار فرهنگی در جهت درک همکلاسیهایی که با
بیماریها و مسائل خاص روبهرو هستند استفاده کنند. آموزشهایی در خصوص نحوه برخورد ترنسها
یا بیماران خاص که همچنان در کشور ما یا توجهی به آنها نمیشود یا اینکه با ممیزیهای
شدید روبهرو هستند. البته تمام این پیامها را به شیوههای غیرمستقیم به مخاطبان
منتقل میکنند، مگر در مواردی که نیاز به بیان مستقیم باشد. بگذارید باز هم چند نکتهای
در خصوص ضرورت پرداخت به مسائل اجتماعی در قالب ادبیات بگویم، آنان در قالب داستان
به بچهها یاد میدهند کودکی که مبتلا به سرطان شده و بواسطه شیمی درمانی موهایش
ریخته تفاوتی با دیگران ندارد، تأثیر این قبیل کتابها بر کودکان به حدی است که
چندی قبل از یکی دوستانم شنیدم پسرش تحت تأثیر مطالعه این قبیل کتابها به او گفته
موهایش را از ته بزند چراکه همکلاسیاش که به خاطر شیمی درمانی موهایش ریخته و پیش
دیگران خجالت میکشد. این کاری است که از عهده یک مترجم خوب و مطلع از نیازهای
کودکان و از سویی مؤلف متعهد برمی آید. نگاهی که من و برخی دوستانم به ضرورت
پرداخت به این مسائل داریم در نتیجه تلاشهای شورای کتاب کودک است. ما بچههای شورای
کتاب کودک هستیم که از شانس یادگیری عمیق ادبیات کودک برخوردار شدیم و یاد گرفتیم
که چطور دست به انتخاب اثری مناسب کودکان و نوجوانان بزنیم. این نگاهی است که آن را مدیون زنده یاد
توران میرهادی و دیگر دوستان شورای کتاب کودک میدانم.
با توجه به اینکه سالها بهعنوان
بررس و مدرس شورای کتاب کودک و هم مشاور کتاب در مدارس حضور داشتهاید، ارزیابیتان
از آثار کودک و نوجوان تألیفی چیست؟
در حوزه تألیف نویسندگان ایرانی توجه چندانی به خلق
آثاری با مضمون نیاز کودکان و نوجوانان ندارند. در حال حاضر شاید در نهایت با
هفت-هشت نویسنده برای گروه سنی نوجوان روبهرو باشیم که دست به خلق آثار کاربردی
برای نوجوانان بزنند. البته در میان نویسندگان جوانتر با استعدادهای خوبی روبهرو
هستیم که ترجیح میدهم به اسم آنان اشاره نکنم که باعث رنجش کسی نشود. جوانانی که
نه تنها دغدغه چنین مسائلی را در آثارشان دارند بلکه حتی جسارت بیشتری در ورود به
ژانرهایی چون فانتزی و وحشت به خرج میدهند. اتفاقی که تا پیش از آن چندان شاهدش
نبودیم، هنوز برای پاسخ به این سؤال زود است چراکه باید صبر کنید نویسندگان جوان
قدری بیشتر خودشان را پیدا کنند و قلمشان از پختگی بیشتری برخوردار شود.
از دهه چهل تا بعد از اتمام جنگ تحمیلی با ادبیاتی صرفاً
آموزشی و برخوردار از پیامهای مستقیم روبهرو بودیم، بعد از آن نگاه نویسندگان
تغییر کرد، آنچنان که تأکید داشتند نباید بهدنبال آموزش بود و سرگرمی عمدهترین هدفشان
از تألیف به شمار میآمد. با این حساب ادبیات کودک و نوجوان دوباره سمت ضرورت
برخورداری ادبیات از پیامهای آموزشی منتهی با نگاهی غیرمستقیم بازگشته است؟
بله، این مسأله حداقل در ارتباط با نویسندگان متعهد صدق پیدا
میکند، البته پرداخت مستقیم به مباحث آموزشی در برخی مواقع اجتنابناپذیر است،
مثلاً وقتی عباس جهانگیریان در کتاب«سایه هیولا» درباره محیط زیست در جنگلهای
گرگان و حیوانات آن صحبت میکند چارهای جز بیان مستقیم تأثیر شکارهای غیرقانونی
در از بین رفتن نژاد برخی حیوانات و همچنین لطمه خوردن به محیط زیست ندارد. با
اینکه باز هم تأکید دارم شاهد ورود جوانان خوش فکری به ادبیات هستیم اما از حضور
پررنگ نویسندگانی همچون جهانگیریان که برای خلق اثر خود دو سال ساکن یک جنگل میشود
و به تحقیقات و مصاحبههای متعدد میپردازد برخوردار نیستیم. تأثیر کتاب در تربیت شهروندانی
که خود را ملزم به رعایت هنجارهای اجتماعی و حتی محیط زیستی میدانند در حدی است
که در اغلب کشورها از جمله امریکا و انگلیس از همان دوره ابتدایی بچهها به اجبار
ناچار به مطالعه سالی ۱۰-۱۲ عنوان کتاب داستانی هستند، این
دوازده کتاب هم شامل عنوانهای مختلفی هستند که نیاز گروه سنی آنان را تأمین میکنند.
یکی از ردههای سنی بسیار مهمی که در امریکا جایگاهی جدی دارد ولی ما از آن محروم
هستیم گروه سنی جوان است. این محرومیت هم بواسطه ممیزیهایی است که کتابهای
این گروه سنی را با همان معیارهایی که گروه سنی نوجوان را بررسی میکند مورد
ارزیابی قرار میدهد.. بنابراین به آثار جوان در گروه سنی
خودشان مجوز نمیدهند و اجازه نشر آنها را در گروه بزرگسال میدهند که باعث میشود
در هیچ کدام از این دو گروه سنی جدی دیده نشوند.
تفاوت موضوعاتی که در این گروه سنی
مطرح میشوند با ادبیات بزرگسال چیست؟
گروه سنی جوان هم موضوعاتی نظیر بخش بزرگسال را دربرمی
گیرد، منتهی مسائلی که آنان در ابتدای این سن و سال با آنها روبهرو میشوند و
طریقه مطرح شدنشان با گروه بزرگسال تفاوتهایی دارد. شاید باورتان نشود اما همه
آسیبها و مسائلی که در کتابهای گروه سنی بزرگسال مطرح میشوند وقتی به گروه سنی جوان
میرسند در بررسیهای ارشاد ممنوع میشوند.
به جسارت بیشتر نویسندگان جوان در
ورود به ژانرهای مختلف اشاره کردید؛ تا پیش از یک دهه اخیر در حوزه تألیف با آثار
چندانی در ژانرهای فانتزی و وحشت روبهرو نبودیم، چه اتفاقی رخ داده که جوانترها
به این سمت رفتهاند؟
بخش مهمی از این مسأله تحت تأثیر شرایطی است که در دوره
اصلاحات و باز شدن فضای نشر رخ داد که در نتیجهاش شاهد انتشار آثار بسیار خوبی در
ژانرهای مختلف از جمله فانتزی و وحشت بودیم. اغلب نویسندههای جوان امروز همانهایی
هستند که از آن دهه آثار خوبی در اختیار داشتند و خواندند. نویسندگان جوان امروز
ما فانتزی خوانهای آن سالها هستند. برخی از آنها همچون آرمان آرین و مهدی رجبی
حتی سینما خواندهاند و طبیعی است کسی که سینما خوانده فیلمهای بسیاری دیده باشد
و همین مسأله منجر به گسترش قدرت تخیل آنان شده است. نکته جالب دیگری که شاید صحبت
چندانی دربارهاش نشده باشد عرضه بازیهای متنوع کامپیوتری و امکان در اختیار
داشتن کنسولهای مختلف بازی در آن دههها هست. اغلب جوانانی که امروز در ژانرهای وحشت
و فانتزی مینویسند به اصطلاح
game بازها آن سالها هستند. بازیهای کامپیوتری هم
تأثیر بسیاری در خلاقیت ذهن و آشنایی با دنیاهای دیگر دارند.
همکاران شما در بخش ترجمه آثار بزرگسال اغلب نقدی جدی به
وضعیت این بخش از حوزه کتاب دارند، وضعیت ترجمه در گروه سنی کودک و نوجوان را چطور
میبینید؟
وضعیت بازار ترجمه ادبیات کودک و نوجوان هم تفاوت چندانی
با آثار بزرگسال ندارد، آنچنان که شما با آن شتابزدگی و کتاب سازیهای حوزه
بزرگسال در این بخش هم مواجه هستید. البته با یک تفاوت عمده در این حوزه مواجهیم،
اینکه مترجمان گمان میکنند با مخاطبانی روبهرو هستند که قدرت تمییز چندانی
ندارند و به همین واسطه دستشان در کم کاری بازتر است. متأسفانه آموزش و پرورش هم
به این ناشرنماها کمک میکند، برخی از این ناشران افرادی هستند که پیشتر بواسطه
کتابهای آموزشی از لینکهای خوبی در این وزارتخانه برخوردار شدهاند و به همین واسطه
کتابهای بیکیفیت آنان براحتی به مدارس راه پیدا کرده است.
و میزان توجه مسئولان آموزش و پرورش به بهره گرفتن از
تجربه تشکلهایی همچون شورای کتاب کودک و نوجوان و همچنین کانون پرورش فکری کودکان
و نوجوانان چقدر است؟
برای نظر کارشناسان شورای کتاب کودک که اهمیتی قائل
نیستند و حتی حاضر به برقراری تعامل هم نیستند، البته کتابهای کانون از شانس
بیشتری برای ورود به مدارس برخوردار هستند. ای کاش متولیان آموزشی به این نکته توجه
کنند که این کتابها چه تأثیری در دور شدن دانشآموزان از کتابخوانی دارند.