کد مطلب: ۱۸۳۴۰
تاریخ انتشار: دوشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۸

برای آن متن بی‌روبرو

مجتبی حدیدی

اعتماد: اگر بخواهیم بدانیم که شخصیت‌ها در ژانرهای ادبی چه نقشی را ایفا کرده‌اند و چگونه کارکردی دارند و با کدام شخصیت در کدام متن قابل مقایسه‌اند به بحث سختی تن نداده‌ایم. اما اگر بخواهیم هملت، ژان‌والژان یا کوزیمودوی نتردام را تحلیل مدرنیستی کنیم واقعاً از کدام زاویه باید به آنها نگریست؟ آیا فقط قیاس متنی کافی‌است؟ تاریخ ادبیات که همچنان به همان بسته‌بندی‌های آکادمیک نزدیک‌تر است تا به آگاهی‌فکنی. پردازش به شخصیت یعنی نگاه همه‌جانبه به یک فرد. اما شخصیت‌پردازی (personification) یعنی ایجاد تشخص دلخواه بر یک شخصیت ثابت. وقتی خوانش و تحلیل متواتر باشد شخصیت از نهاد خود خارج و تکثیر می‌شود. پاورقی‌ها هنوز آنقدر قدرت دارند که ذهن را آچارکشی کنند. جان استوارت میل در کتاب نه‌چندان مشهور فایده‌باوری به شرح وظایف اخلاقی پرداخت. او خوشبختی هر فرد را نعمت می‌داند. به میل به وظایف اخلاقی ناکامل و وظایف اخلاقی کامل معتقد است. دسته اول شامل وظایفی است که عمل‌کردن به آنها به عهده ما گذاشته شده است، مانند نیکوکاری که اجباری برای انجام آن نیست. دسته دوم باید اعمال شوند مانند عدالت و احقاق حق. به مثال نیکوکاری که می‌رویم آکادمی درست بر مبنای اخلاق شرقی زبان باز می‌کند، اما نمی‌گوید ارزش‌ها متغیرند و تاریخ است که هنجارها و ارزش‌ها را دگرگون و شکل به شکل می‌کند. مثلاً چطور می‌توانیم با شخصیت فضیل عیاض راهزن در تذکره الاولیا فقط یک نوع برخورد اخلاقی داشته باشیم و یک قرائت همگانی از آن تولید کنیم؟ آن وقت راز ماندگاری متن تذکره الاولیا همان پند و نصیحت اخلاقی پنهان در روایات اندوهبار شوریدگان است؟ پس مفهوم قرائت لایه به لایه و حرکت از دال به مدلول چه می‌شود؟ فضیل عیاض درست اوایل تذکره‌الاولیا در کمین مخاطب نشسته و به ضد ارزش‌های خودش (دزدی نکردن) دست‌اندازی می‌کند. این دقیقاً به دسته دوم یعنی عدالت و احقاق حق مربوط نمی‌شود. اینجا تعریف اخلاق کامل به جای تعاریف فردی ناکامل نشسته. چراکه دزدی نکردن برای فضیل وظیفه اخلاقی نیست بلکه ترمیم معرفت است. موضوع کرامت فاعلی در مواجهه با حقوق و آزادی انتخابِ شهروندی است نه برای فضیل که از آزادی غیرمشروع بیرون می‌زند و به معرفت می‌رسد. او در قراردادی فردی با خود است و شهروندِ جایی نیست. فضیل عیاض با گذشت از حقوق فردی دقیقاً یک اخلاق نیچه‌ای را به نمایش می‌گذارد. هرچند همدردی فضیل متأخر باز هم حسی صاحب‌منصبانه به مخاطب القا می‌کند و می‌بینیم که قدرت را درافتادگی می‌جوید. این مجادله‌ای است که در ادبیات دانشگاهی ادامه‌دار نمی‌شود و مفاهیم اجتماعی یا اشتراکی جای خود را به حقایق ماورایی و اخلاقی در متن می‌دهند و عمل‌گرایی را در مخاطب تضعیف می‌کند. تاریخ ادبیات همچنان وظایف خطی را با چشم‌اندازی ثابت تعریف می‌کند و با دقتِ‌نظر به روز و ماه تولد مشاهیر دلبسته‌تر است. مثلاً از مصائب قلندرانه حلاج همیشه در سطح حماسه یاد می‌شود. اما مظلوم اگر کسی است که موقعیت ظلم نداشته است تفاوت ذاتی بین فضیل متأخر و حلاج از میان می‌رود چون هردو در عمل، کنش ستمگری را از دست داده‌اند. ممکن است با این یادداشت متهم شوم به اینکه از پنجره مدرن به دوره سنت نگاه کرده‌ام. اول باید گفت اتفاقاً تحلیل‌های دم‌دستی هستند که اجازه نمی‌دهند با متون کهن هم افق شویم و هم آنها هستند که دارند از دریچه امروز به دیروز نگاه می‌کنند و با تابعیت هرچه تمام‌تر به صورت فرصت‌طلبانه متون را تحلیل می‌کنند تا به مذاق کسی خوشایند باشد. دوم اینکه مدرنیته دقیقاً از جایی آغاز نشده و بستر آن پیش از شروع آن است. پس نمی‌توان گفت که چون درعصرجدید هستیم از عطار جلوتریم. همین نیاز به قرائت متون کهن، نشانگر خلأ ما در فضای مدرن است. واقعاً چرا دانشگاه‌ها به توسعه و برنامه‌ریزی بیشتر وابسته‌اند تا آموزش جدی؟ می‌خواهم بگویم دانشگاه‌های موازی که دانشجویانش همان افراد مطالعه‌گر خودسر هستند جذابیت بیشتری را به خود اختصاص می‌دهند و هرکس که برای جذابیت‌هایش جلوتر از دیگران قرار بگیرد پیشرو است. اگر صرفاً داستان‌های رمانتیک از متون کهن فهم شوند یعنی مغز پُر می‌شود و سطح آگاهی در حد تصحیح نسخ قدیم باقی می‌ماند. در یک کلام فرهنگ ناقص، تمدن ناقص‌الخلقه می‌آورد. شاید در دوره‌های پیشامدرن نویسندگانی مثل فوکو فهمیده بودند که کلمه به تنهایی کافی نیست، برای همین عملکرد را مثل فردوسی در متون پررنگ‌تر از گفتارمی‌ساختند. اما همان تمثیل‌ها از قهرمانی و رفتارهای خارق‌العاده تبدیل به ذهن دوم مخاطب شده است. مثلاً حسن بصری هفت من نمک را به چشم کشید تا نخوابد و عبادت کند. هفت من نمک برای مخاطب از عمل‌گرایی حسن بصری و شب‌زنده‌داری‌هایش مهم‌تر شده است. اگر بیراهه راه را نشان می‌دهد، از این رو کسانی چون حلاج، شمس، بایزید، فضیل عیاض به آنارشیست‌ها شبیه‌ترند که علیه فلسفه خود شوریده‌اند. تذکره‌الاولیا به تطبیق نمی‌رسد چون متن روبرویی ندارد.

جولانگاه علوم انسانی در بررسی ادبیات کهن تبدیل به میدان ارتباطات شد. از سویی گروهی بدون آنکه حق کپی‌رایت را بشکنند از زبان گفتارعبور کردند و قواعد و دلایلِ ساکن در این متون را با عنوان حال و آنات (دم و لحظه=کرولال بازی) را مالک شدند. خودشیفتگی بایزید در جمله سبحانی ما اعظمشانی و مازوخیسم او در برگرداندن دو مورچه غربت‌زده از بسطام به بغداد یعنی دقیقاً با یک موجود خارجی غیرقابل تأویل روبه‌رو هستیم. بایزید تمام قد به منزله همان کارکشیدن از صفت است که آزراپاند و هیلدا دوتیل ایماژیست می‌گویند. پس خوشبختی فردی و فایده‌باوری استوارت میل نیز تا جایی می‌تواند متن را همراهی کند. چراکه وقتی ابراهیم ادهم قصر را ترک می‌کند یعنی از جامعه انضباطی و کنترلی گریخته است. این یعنی پرتاب ژیل دلوز به خانه عطار نیشاپور و تجلی میخاییل باکونین در ابراهیم ادهم. تذکره عطار را اگر یک نقاشی فرض کنیم باید گفت قواعد این نقاشی غیرقابل تحمل است اما خود نقاشی نه. خوانش ذکرهای تذکره‌الاولیا به صورت سطحی و دانشگاه زده به قیچی روبان و افتتاح شعب فروشگاه شبیه‌ترند. در حالی‌که درگیری با زبان اشیاء، همذات‌پنداری عرفا با حیوانات و احساس یکپارچگی ناتورالیستی آنها درحاشیه است. مواجهه با این متن دقیقاً مثل استخراج زیبایی از ژانر وحشت است. اصولاً ادبیات، انطباق و کلیشه را می‌پذیرد و حس اسپارتاکوسی هنگام اندیشه به متن جذابیت دیگری دارد.

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST