کد مطلب: ۱۸۳۹۹
تاریخ انتشار: سه شنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۸

زنان باهوش‌تر از مردان عمل می‌کنند

مترجم: مژده امیری

آرمان: مو یان دومین نویسنده چینی است که به دریافت نوبل ادبیات نائل شد. چین ابتدا با گائو شینگ‌جیان توانست نوبل ادبیات ۲۰۰۰ را از آن خود کند و سپس با مویان برای بار دوم در سال ۲۰۱۲. آکادمی نوبل مو یان را چنین توصیف کرد: «مو یان با ترکیبی از خیال و واقعیت و چشم‌اندازهای تاریخی و اجتماعی، جهانی را خلق کرده که یادآور پیچیدگی نوشته‌های فاکنر و مارکز است، درعین‌حال او توانسته نقطه عزیمتی برای خروج از ادبیات و سنت شفاهی قدیم چین بیابد.» طی چندسال اخیر، نه‌تنها در غرب که اقبال و استقبال از ادبیات چین بسیار زیاد بوده، در ایران هم این اقبال و استقبال چشمگیر بوده است، به‌ویژه آثار مو یان. مو یان در ۱۹۵۵، استان شاندونگ، در خانواده‌ای کشاورز به دنیا آمد، در بیست‌سالگی به ارتش آزادی‌بخش مردمی پیوست و همزمان نوشتن را آغاز کرد. از آن به بعد چندین رمان و مجموعه‌داستان نوشت که چندتایی از آنها به فارسی منتشر شده است: «گوساله و دونده دو استقامت»(ترجمه اصغر نوری، نشر بوتیمار)، «دست از این مسخره‌بازی‌ها بردار اوستا»(ترجمه بابک تبرایی، نشر چشمه)، «ذرت سرخ»(ترجمه ناصر کوه‌گیلانی، نشر چشمه)، و «طاقت زندگی و مرگم نیست»(ترجمه مهدی غبرایی و سحر حسابی، نشر ثالث). آنچه می‌خوانید گفت‌وگوی جان فریمن نویسنده و منتقد آمریکایی با مو یان درباره آثارش است، و در بخش دوم نیز گفت‌وگوی برتراند میالارت، تاریخ‌نویس ادبیات چین و پی‌یر هاسکی از خبرگزاری فرانسه با مو یان درباره زندگی و نویسنده‌شدنش است.

 

بیشتر آثار شما در شهرهای نیمه‌تخیلی همانند زادگاهتان گائومی اتفاق افتاده‌اند، همانند آثار فاکنر. چه چیز باعث شد که به دنیای خیالی خود بازگردید و آیا اصلا داشتن مخاطب جهانی تمرکز شما را به خود جلب کرده است؟

برای اولین بار که نوشتن را آغاز کردم جو همان‌طور بود، کاملا واقعی و داستان تجربه شخصی‌ام بود. پس از کثرت چاپ جلدهای متعددی از آثارم، تجربه روزمره‌ام تمام شد. پس لازم بود مقداری خیال و گاهی حتی کمی افسانه هم به آنها اضافه کنم.

برخی از آثار شما یادآور کارهای گونتر گراس، ویلیام فاکنر و گابریل گارسیا مارکز است. آیا در دوران نوجوانی آثار این نویسندگان در چین در دسترس شما بود؟ آیا می‌شود از تاثیر آنها بر خودتان برایمان بگویید؟

اولین‌بار که دست به قلم بردم سال 1981 بود، بنابراین هیچ اثری از مارکز و فاکنر نخوانده بودم. اولین آثاری که از این دو نویسنده خواندم سال 1984 بود و بدون‌شک آثارشان تاثیر فوق‌العاده‌ای بر نوشته‌هایم دارند. بعدها متوجه شدم که تجربه زندگی‌شان با من مشابه است. اگر آثارشان را زودتر خوانده بودم شاهکاری همانند آنها خلق می‌کردم.

اوایل رمان‌هایی مانند «ذرت سرخ» به‌طور آشکاری بیشتر تاریخی و حتی برخی بر این باورند که رمانتیک هستند، درحالی‌که الان رمان‌هایتان بیشتر به سمت مکان و زمینه معاصر گرایش دارد. آیا این انتخابی خودآگاه است؟

کمتر از سی‌سال سن داشتم که «ذرت سرخ» را نوشتم، تقریبا جوان بودم. در مقایسه با زندگی گذشتگانم زندگی من سراسر شاعرانه بود. درموردشان می‌نوشتم، ولی خیلی راجع به آنها نمی‌دانستم بنابراین تخیلات زیادی را به شخصیت‌ها تزریق کردم. چهل به بالا بودم که «طاقت زندگی و مرگم نیست»را نوشتم، دیگر جوانی جای خود را به میانسالی داده بود. زندگی‌ام دستخوش تغییر و البته امروزی‌تر شده و با خشونتی که اکنون پیدا شده بود، احساسی که اول داشتم محو شده است.

شما اغلب به زبان بومی مردم عادی خصوصا گویش شاندونگ می‌نویسید که این نثر شما را سخت‌تر می‌کند. آیا این باعث ناامیدی شما نمی‌شود که ممکن است مترجمان شما این اصطلاحات و جناس‌ها را متوجه نشوند؟ یا آیا شما می‌توانید با مترجم‌هایتان در این مورد همکاری کنید؟

البته من اوایل خیلی از گویش محلی، اصطلاح و جناس استفاده می‌کردم؛ چراکه آن موقع اصلا متوجه این نکته نبودم که احتمال دارد آثارم به زبان‌های دیگر هم ترجمه شود. بعدها متوجه شدم که این شیوه نوشتار مترجم‌ها را با دردسر عظیمی مواجه می‌کند. بااین‌حال نوشتن بدون به‌کارگیری گویش، اصطلاح و جناس برای من معنایی ندارد؛ چراکه این‌گونه زبان قوی، گویا و مختص نویسنده خاص است؛ بنابراین از یک نظر استفاده از برخی اصطلاح‌ها و جناس‌ها را می‌توانم تعریف کنم، اما از نظری دیگر امیدوارم که نویسندگان بتوانند معنای این جناس‌هایی را که در زبان اصلی به‌کار برده‌ام در کارشان به‌خوبی منعکس کنند.

در اکثر رمان‌هایتان زنی قدرتمند هسته مرکزی رمان است ـ مانند آنچه در «طاقت زندگی و مرگم نیست» و «قورباغه» می‌بینیم ـ آیا فکر می‌کنید یک فمینیست هستید؟ یا مجذوب نوشتن در مورد دیدگاه زنانه شده‌اید؟

ابتدای امر مراتب تحسین و احترام را خدمت بانوان اعلام می‌دارم. در نظرم آنها بسیار ارجمند هستند. سختی‌ای که یک زن در زندگی می‌تواند تحمل کند بسیار فراتر از یک مرد است. هنگامی‌که با یک فاجعه بزرگ مواجه می‌شویم زنان باهوش‌تر از مردان عمل می‌کنند و من فکر می‌کنم به‌خاطر توانایی دوچندان آنهاست؛ چراکه آنها کنار زنانگی، مادر هم هستند و قدرتی که از این موهبت نصیبشان می‌شود فراتر از قوه تخیل است. در کتاب‌هایم سعی کردم خودم را جای آنها بگذارم، این دنیا را از دیدگاه زن درک و تفسیر کنم، اما در آخِر من یک مرد هستم؛ یک نویسنده مرد. و دنیایی که من در کتاب‌هایم به‌عنوان یک زن تفسیر کردم برای خود زنان مورد قبول نیست و کاری هم از دست من نمی‌آید. با وجود اینکه مرد هستم اما زنان را بسیار بسیار زیاد تمجید می‌کنم و می‌ستایم.

آیا دورزدن سانسور زیرکانه و حساس است؟ و چه مقدار این مسیرها همانند بیشتر تکنیک‌های مرسوم شخصیت‌پردازی به سمت رئالیسم جادویی می‌رود و به نویسنده این امکان را می‌دهد تا بدون متوسل‌شدن به بحث و جدل، دل‌مشغولی‌های خود را ابراز کند؟

بسیاری از دیدگاه‌ها در ادبیات تاثیر سیاسی دارند. برای مثال در زندگی واقعی خودمان مسائل حاد و گاه حساس وجود دارد که نویسندگان تمایلی به انگشت‌گذاردن بر آنها ندارند. نویسنده این خلأ را با تزریق خیالات یا تصورات ذهنی به متن آن را از دنیای واقعی جدا می‌کند یا حتی موقعیت را چنان بزرگ می‌کند تا نوشته برجسته، واضح و اثری از دنیای واقعی شود. درواقع من اعتقاد دارم این محدودیت‌ها و سانسورها برای خلق اثر ادبی بسیار مهم است.

آخرین کتاب شما که به انگلیسی برگردانده شد زندگی‌نامه مختصر، روایت دوره‌ای از تحربیات شخصی خودتان به‌عنوان یک پسر جوان و یک مرد بالغ در چین است. لحن غم‌انگیزی که از غرب گرفته شده، باعث شگفتی شده است. ما اغلب بر این عقیده هستیم که پیشرفت(Progress) با پی بزرگ(در انگلیسی واژگانی که با حرف بزرگ شروع می‌شوند خاص می‌شوند.) در همه حال معنای بهبود می‌دهد اما نوشته شما گویای گم‌شدن چیزی است. آیا این شخصیت‌پردازی صحیح است؟

بله. کتابی که اشاره کردید تماما تجربه شخصی و زندگی روزمره خودم هست گرچه تا حدودی خیالی هم هست. لحن افسرده‌ای که از آن صحبت کردید دقیقا درست است؛ چراکه داستان مردی چهل‌ساله در حال و هوای روزگار جوانی را که حالا از دستش داده نمایش می‌دهد. برای مثال: به هنگام جوانی، مطمئنا عاشق یک دختر شده‌اید و حالا به هر دلیلی این دختر، همسر شخص دیگری است و این خاطره غم‌انگیز است. در سی‌سالگی که گذشت شاهد این بودیم که چین دستخوش تحولات تلخی شد، خواه در زندگی معمول شهروندان باشد یا در زندگی طبقه اندیشمند و روحانی جامعه؛ پیشرفت واضح است ولی بدون‌شک خیلی مسائل دیگر هستند که مورد رضایت ما در زندگی روزمره نیستند. البته چین پیشرفت کرده اما خود پیشرفت خیلی مسائل دیگر را به همراه داشته است. برای نمونه مسائل محیطی و کاهش استاندارد اخلاقی. بنابراین این افسردگی که در موردش گفتید به دو دلیل است: اول اینکه من فهمیدم که جوانی را از دست داده‌ام و دوم اینکه نگران وضعیت کنونی چین هستم، خصوصا چیزهایی که مورد رضایتم نیستند.

گفت‌وگوی برتراند میالارت با مو یان

استخدام در ارتش برخلاف پیشینه نه‌چندان برجسته طبقاتی

هنگامی که مو یان در کارخانه پنبه مشغول بود به‌طور داوطلب به ارتش ملحق و در سال ۱۹۷۶ برخلاف پیشینه نه‌چندان برجسته طبقاتی وارد خدمت نظام می‌شود. ارتش نقطه عطفی برای شکل‌گیری زندگی‌اش و ورود به دانشگاه می‌شود. ابتدا در واحد آموزشی ـ فرهنگی مشغول خدمت می‌شود، سپس به‌عنوان معلم و درنهایت همه درجه‌هایش را در سال ۱۹۹۷ تحویل می‌دهد. همانند دیگر نویسندگان که روزی در ارتش سمتی داشتند، او نیز قدردان سازمانی است که به او وقتی را برای نوشتن اختصاص می‌داد: «اگرچه آن زمان چیزی راجع به ارتش نمی‌نوشتم، اما احتمال این می‌رود روزی پروژه‌ای در رابطه با جنگ و ارتش را برعهده بگیرم.»

دیکتاتوری حزب و اقتصاد

مو یان همیشه متذکر شده که گرچه موضوع اصلی رمان‌هایش سیاست است بااین‌حال نباید مسئولیت آثار را خلاف آنچه که در زمان مائو مرسوم بود بر شانه ادبیات گذارده شود. این همچنان در حال کمرنگ‌ترشدن است، که نشان خوبی است: «آن‌طور که مائو اظهار دارد سیاست باید در جایگاه نخست و اقتصاد در جایگاه دوم گذارده شود. امروزه همه‌چیز در خدمت اقتصاد است. در گذشته آنچه برای مردم اهمیت بیشتری داشت سیاست بود و حالا پول.» مو یان این مطلب این‌گونه شفاف‌سازی کرد: «من به‌عنوان عضو حزب ادامه داده‌ام و می‌خواهم طوری کنار بروم که باعث ایجاد مشکلی بی‌خود و چراها در تیتر روزنامه‌ها نشود.»

موفقیت نویسنده بزرگ چین

کنزابورا اوئه نویسنده ژاپنی برنده نوبل ادبیات اذعان کرد: «اگر من تعیین‌کننده برنده جایزه نوبل بودم، مو یان را برمی‌گزیدم.» اگر قرار است مو یان در جایی بیرون از چین مشهور باشد آن‌هم فرانسه با بیشترین تعداد ترجمه از آثارش است، درواقع پانزده اثر از او توسط نشر ایزد دو سیئل به چاپ رسیده است. مو یان در اصل موفقیتش را به کار فوق‌العاده مترجمان آثارش تخصیص می‌دهد؛ مترجمانی از جمله شانتال چن انرد و نوئل لیلیان دوتریت را می‌توان نام برد و همچنین هوارد گُلدبِلَت از ایالات متحده که با ترجمه پنج اثر از مو یان دست‌کمی از آن دوی دیگر ندارد. حس مسئولیت‌پذیری نویسنده و پاسخگویی سریع مترجمان را راضی و این همکاری دیرینه را مثال‌زدنی و به‌نوبه خود کم‌نظیر کرده است. او اشاره می‌کند «ویراستارها برسرگرفتن امضا سرجنگ دارند،(متوسط تعداد چاپ دو نسخه است) نشریه‌ها به مزایده گذاشته می‌شوند.» مو یان از اینکه وقت بسیاری را صرف رسانه برای تبلیغ کتاب‌هایش کرده حس خوشایندی ندارد: «فکر نمی‌کنم خیلی هم مهم باشد، بعد از ده مصاحبه دیگر مصاحبه نخواهم کرد.» که البته برای فرانسه استثنا قائل می‌شود. اغلب بر این باورند که مو یان فردی دست‌نیافتنی است، اما این‌چنین نیست.

آیا اینترنت آینده ادبیات است؟

کاربران اینترنتی جمعیت چین در دنیا بزرگ‌ترین هستند، سایت‌های ادبی پرتقاضاترین و تعداد نویسندگانی که با سایت‌ها به‌صورت قراردادی کار می‌کنند غیرقابل تصور. مو یان راجع به این پدیده شگرف می‌گوید: «هر کسی می‌تواند بنویسد اما آثار ارزشمند نایاب هستند.» و اگرچه او در جایی اقرار می‌کند نویسندگان جدیدی پیش آمده‌اند که «بیشتر فعالان از میان آنها در نت هستند.» کاملا واضح است که شمار خوانندگان از دهه ۸۰ میلادی کمتر شده است و آنهایی که آثارشان را در نت به اشتراک می‌گذارند همان خوانندگان هستند. او نویسندگان جوانی را می‌شناسد که نزد او می‌آیند تا به‌عنوان ویراستار کلاسیک معرفی شوند به این دلیل که حق چاپ اینترنت بسیار ناچیز است. به‌علاوه، هیچ حمایت قانونی در اینترنت نیست، از پایداری به دور و دزدی انتشاراتی پدیده‌ای نرمال است. نویسنده‌های ادبی ایده‌آل همچون هان هان که می‌توان از میان نویسندگان نسل جدید پیدا کرد هم آنها و هم طرفدارانشان تقلیدی هستند این در حالی است که آثار منتشرشده از هان هان، گوو جینگ مینگ و دیگر نویسندگان اغلب چشم‌نواز هستند. برخی خوانندگان افسوس می‌خورند که مو یان در مورد جوانان و طبقه شهری چین امروزی دست به قلم نبرده است: «این درست است که راجع به جوانان امروز چیزی ننوشتم، شاید به این خاطر که آنها را خیلی خوب نمی‌شناسم. تقریبا غرق در خاطرات گذشته خودم هستم. اگر در بیست‌سال آتی قصد نوشتم داشته باشم احتمالا به زمان حال برمی‌گردم.»

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST