اعتماد: کار فلسفه از جمله به چالش کشیدن باورها و عقایدی است که عموم آنها را به عنوان حقیقت مسلم و بدیهی پذیرفته، مثل این باور رایج که نوابغ، اینگونه یعنی نابغه زاده میشوند و در نتیجه کسی که همگان او را نابغه میخوانند، گویی مادرزادی نابغه است. ما در همه حوزهها و حیطهها افرادی را نابغه مینامیم و کسی نیز در نبوغ آنها شک ندارد، داوینچی، اینشتین، نیوتن، فروید و موتسارت نابغهاند، آدمهای خاص و ممتاز که در حوزههایی چون علم، هنر و ادبیات آثاری جاودانه خلق کردهاند و به مراتبی رسیدهاند که به سادگی نمیتوان به آنها نایل شد. مطابق باور مذکور، این آدمها یک یا چند ویژگی ناشناخته و مرموز، اما در هر صورت ذاتی و جبلی دارند که با جوهر و سرشتشان آمیخته است، این ویژگی ناشناخته را نبوغ میخوانیم و معتقدیم حضور آن در یک فرد، بر اساس عواملی ناشناخته و پیشینی است و ربطی به محیط و شرایط پرورشی ندارد و نهایت نقشی که شرایط بیرونی میتواند ایفا کند، آن است که زمینه را برای ظهور و بروز آن مهیا میکند یا شرایط بد باعث میشود که آن ویژگی ذاتی در نطفه خفه شود.
برخلاف این دیدگاه رایج و مسلط اما واقعیت این است که نابغه به قول جامعهشناسان یک برساخته اجتماعی است، یعنی نوابغ در محیط و شرایط مساعد و مناسب خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پرورش مییابند و در نتیجه چنین نیست که نوابغ واجد چیزی هستند که دیگران فاقد آن هستند. در تبیین بالا، نبوغ عنوانی است برای ناشناختههای ما. یعنی وقتی نمیتوانیم تبیین و توضیح معقولی از ظهور آدمهایی فراتر از انتظار عموم ارایه کنیم، نام آن را نبوغ مینامیم. اما کارل پلیچ در کتاب خواندنی و جذاب «نیچه جوان: برآمدن نابغه» این نکته را درباره فیلسوف شهیر و خشمگین آلمانی نشان میدهد. بعید است کسی در نابغه بودن نیچه شکی داشته باشد. او تقریبا تمام ویژگیهای یک نابغه را به معنایی که در عرف میشناسیم، داراست. در سنین کم استعدادش شکوفا میشود، در جوانی آثاری گرانسنگ مینویسد، تنهاست و از برقراری روابط اجتماعی عرفی با دیگران ناتوان است و در میانسالی دیوانه میشود و ده سال پایانی زندگی، در بستر جنون شطحیات میگوید و در آستانه سده بیستم از دنیا میرود، قرنی که بدون شک او یکی از استوانههای اندیشه فلسفی آن است. کارل پلچ، استاد برجسته تاریخ دانشگاه آکسفورد در آغاز این زندگینامه خواندنی و روشمند، بحث مفصلی درباره مفهوم نبوغ میکند و نشان میدهد که خود این مفهوم، حاصل عصر روشنگری و تحولات پس از آن بود، معنایی برای «ظهور قهرمانان رمانتیک قرن نوزدهم» و نوعی اشرافسالاری فکری؛آرمانی که در قرن نوزدهم جوانان جاهطلب و مغرور را شیفته خود کرده بود. اما بدون تردید، همه این جوانان جویای نام به مقام شامخ نابغه نایل نمیشدند. بدون شک نابغه شدن، به عوامل کثیری ربط داشت. کم نبودند جوانهایی که سختکوشتر یا به لحاظ بهره هوشی برخوردارتر از نیچه بودند، یا کسانی که پدران و اجدادشان به لحاظ فکری یا مالی یا سیاسی نخبه بودند. اما در میان این همه معدودی چون نیچه و مارکس و فروید نخبه شدند و این نشان میدهد که نبوغ با بهره هوشی بالا یا سختکوشی یا زاده شدن در خاندانی نامدار یا حتی صرف اراده فرد نسبت مستقیم ندارد، اگرچه ممکن است در مطالعه زندگی دقیق هر نابغهای برخی از این عوامل پررنگتر باشند. بنابراین پژوهش جذاب و عمیق کارل پلچ، ضمن نشان دادن برساخته بودن مفهوم نبوغ، در مورد یکی از بلامنازعترین نوابغ یعنی نیچه نشان میدهد که نبوغ او چندان هم که فکر میکنیم، ذاتی و جبلی یا حتی ناشناخته و توضیحناپذیر نیست؛ یعنی به قول فلاسفه نبوغ یک کیفیت اولیه یا عرض ذاتی انسانی نیست، بلکه حتی انتساب آن به یک فرد، با اجماع همگان امکانپذیر میشود، یعنی ممکن است فردی توسط گروهی نابغه و توسط گروهی دیگر دیوانه یا شیاد خطاب شود. در نهایت به تعبیر یکی از نوابغ، نابغه کسی است که با مهارت و هوشمندی بتواند منابع و مراجع خود را پنهان کند!