«تجددگرایی به عنوان یک "پیکربندی ایدئولوژیکی ـ فرهنگی" از هر نوع برداشت مطلقانگارانه و آمرانه میگسست. انسانمداری و عقلانیت مدرن، تسلیمپذیری، انقیاد، پذیرش بیچون و چرا، و ثبات زندگی سنتی را نمیپذیرفت و تغییر در همه ابعاد حیات فردی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی را در کنار دگرگون ساختن طبیعت و افزایش امکانات طبیعی جایز و حتی لازم تلقی میکرد. سرعت تغییر و گسترهی آن ـ در نتیجه این دگرگونی در جهانبینی انسان ـ ابعاد بیسابقهای پیدا کرد. "طراحی انسانی" و در نتیجه تغییر و کنترل طبیعت و نیز جامعه بخشی از "دستور کار" تجدد بود و شمول آن بر جامعه به معنای زیر سؤال بردن همه "مسلّمات اجتماعی" محسوب میشد. به بیان کُلب: ما در جهان مدرن خواهان درجهای از قدرت بر جهان فیزیکی هستیم که جوامع قبلی فاقد آن بودند....
اگر در حیات سنتی جایگاه هر فرد در هرم اجتماعی و کم و بیش تغییرناپذیری آن، به عنوان امری عادی و موجه پذیرفته شده بود، دیگر عادت و مسلم انگاشتن یا توجیه سنتی رفتارها، موقعیتها، جایگاههای فردی و اجتماعی، روابط قدرت در درون و میان نهادها و بین افراد در نقشهای مختلف، دعاوی اقتدار و مشروع شمردن آنها و ... جایی در گفتار مدرن نداشتند. محور تعیین مجدد جایگاهها، نوع روابط، اقتدار افراد و نهادها "انسان" و "خرد" او شد.» (مشیرزاده، ۸۱: ۷-8)
تولد مدرنیته را در دورهی رنسانس یا همان نوزایی میدانند، عصری که دورشدن از سنت مقدمهای میشود برای ورود جهان به عصر جدید؛ اگرچه این اتفاق با قرنها تأخیر در ایران افتاد؛ اما وقایع تاریخی نشان میدهد که بطن ایران آبستن این پدیده بودهاست. آغازگاه مدرنیته را در ایران به دورهی ناصری نسبت میدهند، یعنی درست زمانی که سلطان صاحب قَران در رأس هیئت حاکمه برای بازدید از تمدن و تکنولوژی اروپا عازم فرنگ شد. قریحهی ذاتی ناصرالدینشاه به او جایگاه متفاوتی از دیگر شاهان قاجار میداد، او نخستین پادشاه ایرانی بود که به مفهوم امروزی خاطرات خود را مکتوب کرد و علیرغم تعدد زوجات، زنان در دربار او وجهه و جایگاه متفاوتی داشتند، مادرش مهدعلیا که برای ۴۵ روز پادشاه قاجار بود و سلسلهی قاجار را از فروپاشی نجات داد، همسرش که به تنهایی برای معالجهی چشم عازم فرنگ شد، دخترش تاجالسلطنه که در شکلگیری جریانهای فمینیستی در ایران نقش تأثیرگذاری داشت، همه گواه این است که زنان فرصت مطالعه و کسب تجربهی زیستی داشتهاند. «از این زمان به بعد، روح نوجویی، زمینهساز کارهای تازهای میشود. عصر ناصری میدان جدال بین سنتگرایان و نوآوران است. این کشمکش، حالت تاریخی ویژهای بوجود آورد که در آن ادبیات، به طور عام از نوعی یکپارچگی و هماهنگی برخوردار نبود. سنتگرایی و نوآوری، مشخصه اصلی این دوره است: دوره ناصری» (آجودانی، ۸۱: ۶۴)
همسر عماد الملک، دختر مبارک میرزا است که او هم پسرمحمود میرزای قاجار و در واقع نوهی فتحعلی شاه قاجار است، از سویی دیگر هم از نوادگان نادرشاه افشار به شمار میآید. به گفتهی مصححان اطلاعات دقیقی از این شاهزاده خانم قجری در دست است؛ اما متأسفانه اسم او مشخص نیست و چون بنا بر رسم ناخوشایند دورهی قجری زنان را با اصوات یا اسم فرزندان پسرشان صدا میکردند، اسم او هم متروک مانده که خود نیز از ذکر اسمش خودداری میکند. او متولد ۱۲۶۷ ق است و در سال ۱۳۱۷ ق هنوز زنده بودهاست؛ چرا که نسخه را بار دیگر بازنویسی میکند.
او در پانزده سالگی و به مدت سه سال نامزد ناصرالدین شاه بوده ولی ازدواجی سر نگرفته و در هجده سالگی به عقد محمدباقرخان عمادالملک که بالای پنجاه سال سن داشته درآمده است. صاحب زاد و رود نمیشود و از سویی هم برادران جوان خود را بر اثر بیماریای نامعلوم از دست میدهد، این تنیدگیها و فشارهای روانی او را راهی سفری چنین طولانی و سخت میکند تا شاید دمی آرام و قرار بیابد. او این سفر را در بیست و یکم شعبان ۱۳۰۳ شروع میکند و در یازدهم ذیالحجه ۱۳۰۴ ق به طبس برمیگردد، سفری که شاهزاده خانم خود رهبری میکند و علاوه بر مادر و همسر دوم پدرش چند زن دیگر را هم با خود میبرد. سفر خود را از حاشیهی کویر آغاز میکنند، از مناطق کوهستانی غرب کشور میگذرند و با عبور از مرز با کشتی راهی مکه میشوند.
نسخهی این سفرنامه یا به گفتهی خودش «روزنامهی سفر مکه» را یکی از کاتبان محلی به نام میرزا محمدعلی بن محمد جعفر موسوی در سال ۱۳۱۷ ق تحریر کرده و ابوالقاسم عمادالممالک در غره ذیالحجه ۱۳۱۷ حاشیههایی بر آن نوشتهاست. کاتب از خط نستعلیق تحریری استفاده کرده و تزیینات آن شامل نشانها به سرخی مجدول به دو قلم سرخ و آبی است.
نویسنده به رسم بزرگان رسالهاش را با مدح خدا و اولیای او و اظهار خشوع و بندگی به درگاهش آغاز میکند. ابتدا از اصالت و نجابتش میگوید و سپس مسائلی را از زندگی شخصی و خانوادگیاش مطرح میکند. یادداشتها به صورت روزانه برداشته شده؛ زیراکه دقیق و مستند است. منزلگاه به منزلگاه را با دامنهای برای رفع نیاز خواننده شرح میدهد. نخست از شرایط جغرافیایی و آب و هوا صحبت میکند. از محصولات کشاورزی و دامی که در آنجا تولید میشود، روابط تجاری، قیمت اجناس و قوت غالب مردم گزینگویه میکند. آبادانی و رونق و امنیت یا قحطی بسیار مورد توجه او است. به محض ارتباط با اهالی به نوع پوشش، روابط و شرایط خانوادگی مثل تعداد فرزندان و چندهمسری، آداب و رسوم، تبار و اصالت و هیئت مردم میپردازد.
آنچه بیش از هر چیز ذهن نویسنده را مکدر میکند ناامنی و دزدی خارج از مرزهای ایران بوده، بهطوری که بارها و بارها قربان صدقهی صولت و قدرت بارگاه همایونی میرود که چنان امنیت و آبادانی و ارزانی به ملک و ملت بخشیدهاند. «خداوند سایهی اعلی حضرت شاهنشاه را از سر اهالی کم نکند که به قدری امنیت است که هیچکس قدرت نگاه کردن به زوار ندارد...» (ص ۴۲) «پناه بر خدا الان فیروزه تا چرت زد، چادرش را برداشتند. دیگر کفش و کلاه به پیادهها و مردم نمانده است. الان محمدعلی میرزا طفلک رفت میان بچهها بازی کند یکی کلاه از سرش ربود. بچه چهارساله گریه کنان آمد که کلاهم را بردند. دو نفر نوکر رفتند کلاه راپس گرفتند.» (ص ۴۵)
با مطالعهی نخستین صفحات این جریده، بانو را صاحب اندیشه و روشن مییابیم، یادداشتها که روزانه نسخهبرداری شده، با ذکر دقایق است و نه تنها از نظر ادبی ارزشمند است؛ بلکه اطلاعات کامل و درستی دربارهی وضعیت فرهنگی، اقتصادی، سیاسی ایران و سرزمینهای میانهی راه میدهد.
نثر سفرنامه سالم است، به دور از هر نوع کژتابی، حشو، زیادهگویی و باطلنویسی که نشان میدهد این بانوی قجری علاوه بر دانش صاحب ذوق هم بودهاست. جای جای سفرنامه و گفتوگوهای او با اظهار فضل ایشان مزین شده: «باری در نهایت ترس سوار شدیم. خودمان را به خدا سپردیم؛ چون که مرد حسابی همراه نداریم مگر فضل خدا. بهرحال رفتیم تا جایی که ناقه از رفتن ماند. پیاده شدیم اعلی و ادنی مگر فیروزه که سوار بود. قدری پیاده رفتیم باز سوار شدیم. تا صبح راه رفتیم. به جای باصفایی رسیدیم نماز صبح کردیم. دیگر سوار نشدیم. هرچه کردند من سوار نشدم والدهام آقا بی بی فاطی، باقیها همه بنای پیادهروی گذاشتیم. گفتم: سفر دراز نباشد به پای طالب دوست/ که خار دشت محبت گل است و ریحان» (ص ۴۲)
نسخه به کوشش زهرا موسیوند و نادر پروانه تصحیح و از سوی نشر مورخان در تابستان ۹۸ منتشر شدهاست. نثر مقدمه که عنوان شاهکلید برای ورود به نسخهی تصحیحشده را دارد بسیار ضعیف است و گویا چنان از سر بیحوصلگی نوشتهشده که فرصت بازنویسی را از نویسندگان گرفتهاست. هرچه نثر شاهزاده خانم که حداقل زیسته در ۸۰ سال گذشته است مقتدر و پاک است، نثر مقدمه نارسا و ضعیف است و اصرار دارد اطلاعات تاریخی دربارهی جنبش و یا بیداری زنان بدهد که منبعی ندارد و بر اساس حدس و گمان است، در تمام کتابهایی که از پیشامشروطه و بعد آن نوشته شدهاست، زنان نقشی مستمر و محکم در به ثمر رسیدن این جریان داشتهاند، حال آنکه در این مقدمه زنان دنبالهرو معرفی شدهاند.
منابع
موسیوند، زهرا و نادر پروانه (۱۳۹۸) سفرنامه همسر عمادالملک به مکه، تهران، مورخان، ۱۱۸ ص.
مشیرزاده، حمیرا (۱۳۸۱) از جنبش تا نظریهی اجتماعی: تاریخ دو قرن فمینیسم، تهران، شیرازه، ۵۸۳ ص.
آجودانی، ماشاءالله (۱۳۸۱) یا مرگ یا تجدد: دفتری در شعر و ادب مشروطه، لندن، فصل کتاب، ۳۱۶ ص.