اگر انسان هشیار نباشد، فاجعه رخ میدهد
بهتازگی کتاب «سانسِت» نوشتهی کلاوس مودیک با ترجمهی مریم مؤیدپور به همت نشر چشمه منتشر شده است. مودیک در حوزهی تاریخ آلمان تخصص دارد، اما این رمان او را به چهرهای جهانی تبدیل کرد. «سانسِت» که جوایز مهمی از جمله جایزهی کتاب آلمان را از آن خود کرده است، دربارهی رابطهی لیون فویشتوانگر، نمایشنامهنویس و منتقد آلمانی، با برتولت برشت، نمایشنامهنویس و شاعر آلمانی، است. مودیک این اثر را بر پایهی واقعیت و با بهره از تخیل قدرتمند خود خلق کرده است.
نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه دوم مهر به نقد و بررسی «سانست» اختصاص داشت و با حضور مریم مؤیدپور و سعید فیروزآبادی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
در ابتدای این نشست، علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: یکی از مسائل مطرح در مورد ادبیات آلمانیزبان موضوع و درونمایههای نویسندگان گذشته و امروز آن است. نویسندگان اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بیشتر به جنگ جهانی اول و دوم، تبعید، مهاجرت، قدرتطلبی میپردازند. اما نویسندگان معاصر بیشتر به مسائلی چون خانواده یا تنهایی توجه دارند. موضوع رمان «سانست» ارتباط میان برتولت برشت و لیون فویشتوانگر، دو نویسندهی مشهور آلمانی، است. فویشتوانگر بهخوبی برشت در ایران شناخته نشده، اما رمانهای تاریخی او پرمخاطباند. «نرون دورغین» با ترجمهی جواد سیداشرف یکی از مؤثرترین و رساترین آثار ضدفاشیستی فویشتوانگر است که در آن نرون دروغین همان هیتلر است. «در تبعید» کتاب دیگر فویشتوانگر است که در قالب داستانی جذاب به مسائل تبعیدیها و مهاجران آلمانی در نیمهی اول دههی ۱۹۳۰ پاریس پرداخته و با ترجمهی روشنک داریوش به فارسی در آمده است.
وی گفت: رابطهی دوستی برشت و فویشتوانگر از حدود ۱۹۲۰ در مونیخ آغاز شده است. این دو، بهواسطهی مخالفتشان با هیتلر تبعید شدند. اما دوستیشان در تبعید نیز ادامه یافت. در کالیفرنیا با دیگر نویسندگان سرشناس تبعیدی در ارتباط بودند. اما بهزودی دریافتند که در امان نیستند. در آن دوره، بسیاری از روشنفکران آمریکایی تحت نظر نیروهای امنیتی مککارتی، سیاستمدار و تندروی جمهوریخواه، بودند. برشت در سال ۱۹۴۷ در دادگاه نمایشی تفتیش عقاید مککارتی حاضر میشود و برای همیشه امریکا را ترک میکند. اما فویشتوانگر تا پایان عمر در کالیفرنیا میماند. خیلیها این دوستی را با دوستی گوته و شیلر مقایسه میکنند.
در سوگ برشت
مریم مؤیدپور اظهار داشت: این رمان از سال ۱۹۵۶ آغاز میشود. فویشتوانگر که یکی از معروفترین نویسندگان آلمانی و نامزد جایزهی نوبل ۱۹۳۰ بوده است، در این زمان تقریباً آخرین نویسندهی مهاجر/در تبعید در کالیفرنیا است. فویشتوانگر یکی از روزهای اوت ۱۹۵۶ در ویلای مجلل خود از خواب بیدار میشود. همسرش برای دیدار با وکیلی از شهر خارج شده و او در تنهایی تلگرافی حامل خبر فوت برشت میگیرد. دنیای فویشتوانگر بههم میریزد. او دوستی سیساله را ازدستداده است. برشت چهارده سال از فویشتوانگر کوچکتر بود و همیشه احساس پدری را در او برمیانگیخت. حالا فویشتوانگر در تنهایی خاطرات سیسالهاش را با برشت مرور میکند.
او ادامه داد: فویشتوانگر آشناییشان را به یاد میآورد. وقتی در روز برفی سردی زنگ در به صدا در میآید و مردی جوان خودش را معرفی میکند، مردی با تهریش، قیافهی ژولیده، کت چرمی گشاد و کلاه کپی ساده و پر از برف. این برای فویشتوانگر عادی شده که نویسندگان جوان ستایشکنان آثارشان را پیش او بیاورند تا به بشریت کمک کنند و دنیا را تغییر دهند. اما برشت از فویشتوانگر میخواهد با استفاده از روابط گسترده و آشناییاش با اهالی تئاتر در اجرای نمایشنامهاش به او کمک کند. نمایشنامه را به فویشتوانگر میدهد و میگوید این را فقط و فقط برای پول نوشتهام. فویشتوانگر بهشدت متعجب میشود. شبانه نمایشنامه را میخواند و شیفتهی سبک و زبان برشت میشود. زبان نمایشنامه از هیچ متنی گرفته نشده و زبان مردم است. متن از گفتن حقایق اجتماعی ابایی ندارد و درنهایت، داستان نمایشنامه هم به وقایع روز برمیگردد و هم به شخصیتی تاریخی. روز بعد، با برشت تماس میگیرد و میپرسد چرا دروغ گفتید؟ مگر میشود چنین نمایشنامهای را فقط برای پول نوشت؟ برشت پاسخ میدهد، من این را فقط برای پول نوشتهام و اگر باور نمیکنید، مشکل خودتان است. اما نمایشنامهی دیگری نوشتهام که خیلیخوب است. همان روز «بَعل» را برای فویشتوانگر میآورد. فویشتوانگر بهقدری شیفتهی سبک و موضوع «بعل» میشود که به همسرش، مارتا، میگوید: این نویسنده نابغهی واقعی است! و دوستی این دو از همین جا شروع میشود.
این مترجم ادامه داد: با کمک فویشتوانگر این نمایشنامهها روی صحنه میروند. او سالها از برشت حمایت میکند. با وجود فاصلهی سنی چهاردهساله، دوستی عمیق و همکاری بسیار خلاقی بین این دو شکل میگیرد. فویشتوانگر شخصیتی بسیار کنترلشده و آرام است که خیلی شمرده سخن میگوید. در حالیکه برشت فوری واکنش نشان میدهد و مانند آتشفشان سخن میگوید. زود عصبانی میشود و حرفش را رک و راست میگوید. سبک کار این دو نویسنده نیز کاملاً متفاوت است. برشت با نبوغی ویژه مانند اسفنج در هر موقعیتی ایدهها را جذب میکند و مطالب جدید خلق میکند. چنانکه ایدهی نمایشنامهی «مادر کوراژ و فرزندانش» را از گریمل هاوزن، نویسندهی قرن شانزدهمی آلمانی، میگیرد که بدون سانسور و ملاحظه از فجایع جنگهای سیسالهی اروپا مینوشت و «رویاهای سیمون مشار» را از صحبتهای فویشتوانگر در مورد فرارش از بازداشتگاه فرانسه در زمان ورود نیروهای هیتلر به این کشور. برشت به شخصیتهای تاریخی هم میپردازد. نمایش «زندگی گالیله» و شخصیت «آرتورو اویی» که ترکیب جالبی از هیتلر و آلکاپون است در شیکاگوی ۱۹۲۰، نمونهای از این کارهای او است. بااینحال، این دو نویسنده کاملاً با هم متفاوتاند.
او گفت: فویشتوانگر برای نوشتن هر رمانی سالها تحقیق میکند. پشت هر رمان او دنیایی از دانش و معلومات است. او برای نشان دادن شرایط فعلی جامعه از شخصیتها و وقایع تاریخی بهخصوص استفاده میکند. مثلاً برای نشان دادن ترس و وحشت و ترور در آلمان زمان هیتلر و فضای امریکای مککارتی برای روشنفکران آلمانی مهاجر از یک شخصیت و دورهی تاریخی بهخصوص استفاده میکند. او در مورد فرانسیس گویا، معروفترین نقاش اسپانیایی قرن هجدهم، رمانی مینویسد. اسپانیا آخرین کشور درگیر سیستم تفتیش عقاید بود. گویا از طبقهی پایین میآید و با استعداد فوقالعادهای که نشان میدهد به خدمت پادشاه درمیآید. او از نظر مالی کاملاً تأمین میشود، اما از یک زمانی متوجه فساد و سرکوب دستگاههای حکومتی، همکاری کلیسای کاتولیک، اختناق، فقر، فحشا در جامعهاش میشود و با مداد مجموعه نقاشیای خلق میکند که به این مسائل اشاره دارند. یکی از این هشتاد تابلو، مردی است که سرش را روی سکویی گذاشته و ما نمیدانیم خوابیده یا از اطراف چشم پوشیده است. از پشت، چندین خفاش، جغد و حیوان عجیبوغریب به سمت او یورش میبرند. روی این سکو نوشته شده: «اگر انسان هشیار نباشد، فاجعه رخ میدهد» که بهصورت سمبولیک به دوران روشنگری و انقلاب فرانسه اشاره دارد. گویا میدانست این کار دیر یا زود او را با کلیسای کاتولیک و سیستم سلطنتی درگیر میکند و چنین میشود. شاه از او حمایت میکند. اما سرانجام کلیسا تمام دوستان و نزدیکان گویا را میگیرد و گویا به جایی در جنوب فرانسه میگریزد. در اینجا، فویشتوانگر ترس و وحشت را در فضای قرن هجده اسپانیا نشان میدهد، اما به آلمان هیتلری و امریکای مککارتی نظر دارد.
مؤیدپور اظهار داشت: ده سال بعد از پایان جنگ جهانی اول، فویشتوانگر رمانی هزار صفحهای به اسم «موفقیت» مینویسد که برای آن نامزد جایزهی نوبل میشود. این رمان به دوران بعد از فروپاشی امپراتوری آلمان برمیگردد. دورانی که گروههای چپ و راست به جان هم میافتند. فویشتوانگر شش سال پیش از به قدرت رسیدن هیتلر، با پشتوانهی دانش سیاسی و معلومات خود خطر ظهور فاشیسم را پیشبینی میکند. در این رمان او، شخصیتهایی معادل خودش، برشت و هیتلر به چشم میخورد. شخصیت معادل برشت، مهندس مکانیکی کمونیست، انقلابی و شاعر است که بسیار دوستداشتنی، جذاب، جالب و باهوش است. بااینحال، برشت از این موضوع خوشش نمیآید و فقط با ملاقات، بحث و سرانجام، نظر مثبت مارتا در مورد این شخصیت است که آن را میپذیرد.
او در مورد نویسنده، گفت: کلاوس مودیک یکی از مطرحترین نویسندگان معاصر آلمان است. او بسیار با سواد است. بیشتر رمانهای تاریخی مینویسد. نظریههای ادبی را میشناسد و برای هر رمانش سالها وقت میگذارد. مودیک دکتری ادبیات آلمانی دارد و رسالهی دکتری او در مورد فویشتوانگر، ادبیات فویشتوانگر و ادبیات تبعید است. پس، آثار فویشتوانگر و ادبیات تبعید را به خوبی میشناسد. او سالها در دانشگاههای مختلف امریکا و آلمان تدریس میکرده، شمار زیادی ترجمه دارد و از مطرحترین نویسندههای آلمان است. بهخصوص دو کتاب آخر او، «کنسرت بدون شاعر» در مورد ریلکه و «راز کایزرلینگ» در مورد نویسندهای آلمانی، از پرفروشترینها هستند.
او افزود: در مواجهه با نام این اثر ابتدا تعجب کردم، چراکه گذاشتن نام انگلیسی بر رمانی آلمانیزبان چندان مرسوم نیست. اما پس از خواندن رمان برای این نامگذاری چندین وجه معنایی یافتم. سانست نام بلواری بزرگ و مشهور در لسآنجلس است که این نویسنده در آنجا میزیسته است. دوم اینکه سانست به معنای غروب آفتاب است و به پایان زندگی اشاره دارد. همانطور که فویشتوانگر در این رمان با آگاهی از اینکه دیگر خیلی عمر نمیکند، زندگی خودش را مرور میکند. در نهایت، رمان با نگریستن فویشتوانگر به غروب آفتاب روی اقیانوس آرام پایان میرسد.
آنجا که کتابها را بسوزانند
سعید فیروزآبادی گفت: رمان «سانست» برای من بسیار خواندنی بود. چراکه دربارهی دو نویسندهی صاحبفکر و سبک و نمایندهی دو نسل از ادبیات آلمان است. افزون بر این، توجه این رمان به جزئیات در روابط انسانها بسیار تأثیرگذار است. اما آنچه شاید خواندن این رمان را برای مخاطبان فارسیزبان با دشواری روبهرو میکند، بستر و زمینهی تاریخی این رمان است. میتوانید کتاب تاریخ ادبیات آلمان را بخوانید و قدمبهقدم رویدادها را تا خیابان سانست مرور کنید. اما، واقعیت هولناک ماجرا امروز در ذهن نمیگنجد. هاینریش هاینه، نویسندهی تبعیدی آلمانی در ۱۹۲۱، در نمایشنامهی «منصور» میگوید: «آنجا که کتابها را بسوزانند، سرانجام انسانها را هم خواهند سوزاند». او صد سال پیشاز فویشتوانگر و برشت تبعید شده بوده است. اما دقیقاً در ده می ۱۹۳۳، چهار ماه بعد از به قدرت رسیدن هیتلر، فهرستی با نام کتابهای ضاله در آلمان منتشر میشود. گروههای فشار در برلین و دیگر شهرها آثار ۲۵۰ نویسندهی آلمانی را میسوزاندند. این لیست ظرف شش ماه به هفتصدهشتصد نویسنده میرسد. در این دوره، توماس مان در سفر بود. او با شنیدن این خبر از بازگشت منصرف میشود. اما بسیاری از نویسندگان در این زمان در کمال ناباوری در آلمان بودند.
او افزود: با آن وضعیت اقتصادی بدِ بعد از جنگ جهانی اول، به نظر نمیرسید آلمان دوباره بتواند حکومت قدرتمندی بسازد. در این دوره، ناامیدی باعث شد که آلمانیها به دامن وعدههای پشتسرهم فاشیسم چنگ بزنند. بعد از آن اتریش بدون قید و شرطی به آلمان پیوست. نویسندگان ابتدا گمان کردند، این وضعیت موقتی است. پس، به کشورهای نزدیک یا شوروی رفتند. اما وضعیت بدتر شد. از طرفی گرچه دو انتشارات کارهای این نویسندگان را منتشر میکرد، این کارها به آلمان راهی نداشتند و ازاینرو، مخاطب چندانی هم نداشتند. بنابراین، بهجز مان یا فویشتوانگر، وضعیت مالی بیشتر نویسندگان بسیار بد بود. حتی بسیاری از این نویسندگان از روی ناامیدی خودکشی کردند.
فیروزآبادی تصریح کرد: رسیدن به امریکا کاری بسیار دشوار بود. باید در ساحل اقیانوس بهسختی بلیت و ویزایی پیدا میکردند و هویتی جعلی میساختند. در نظر داشته باشید که پیش از یهودیها، چپها هدف حکومت هیتلر بودند. پس برشت دشمنخونی حکومت آلمان محسوب میشد. نویسنده شرایط دورهی مککارتی امریکا و دادگاه برشت را بهخوبی تصویر کرده است. من بارها فیلم دادگاه برشت را دیدهام. از او میپرسند تو بالاخره کمونیست هستی یا نیستی؟ برشت جواب میدهد، من هیچوقت اهل هیچچیزی نبودم. من روشنفکرم. او بهراستی مرد حکومت و اجرا نبود. در این کتاب به ظرافت اشاره میشود که وقتی در ۱۹۵۳ در آلمان شرقی کارگرها در مقابل دولت سوسیالیست مرکزیشان تظاهرات میکنند، برشت جمع را ترک میکند. او آزاداندیش کاملی بود.
او توضیح داد: نکتهی دیگری که برای فهم بهتر رمان باید بهش اشاره کنم، شرایط خود فویشتوانگر و یهودیان این دوره است. این دوره، آغاز قرن بیستم، دورهی جنگ و جدال میان نسلها است. پدرها افرادی مستبد، کاسبمآب، دارای وضعیت مالی خوباند و بچههایشان را در بهترین مدرسهها و کلاسهای هنری ثبتنام کردهاند. اما این بچهها در راه کاسبی قدم نگذاشتهاند و نمیتوانند کار پدرش را ادامه بدهند. پس، به جریان روشنفکری دههی بیست آلمان تبدیل میشوند که در فلسفه، هنر و آثار ادبی سرآمدند. فویشتوانگر در این رمان از پدرش میگوید.
او ادامه داد: نثر خوبی برای ترجمه انتخاب شده است. ایرادهای کوچکی به چشم میخورد. مثلاً تئاتر برشت روایی است و نه حماسی. زمان روایت رویدادهای داستانی چیزی حدود ۲۴ ساعت است. این در حالی است که زمان روایتشدهی داستان یک عمر است. نویسنده با فلشبک و تداعیمعانی از اکنون به خاطرات میرود و برمیگردد. از دیگر جذابیتهای این کتاب حیات روشنفکری است. این برشتِ بسیار معتقد در زندگی شخصی خود بسیار عجیبوغریب است و چندین بچهی نامشروع، چندین زندگی آنچنانی، چندین زن دارد.
فیروزآبادی سخنان خود را با خواندن برگردان شعری از برشت در دفاع از نویسندگان در تبعید آلمانی به پایان رساند.