ایران: هر جامعهای دربردارنده مفاخری است که بواسطه آنها «کسب
منزلت» میکند. اما اهمیت این مفاخر برای یک جامعه تنها به این جنبه محدود نمیشود
بلکه افراد یک جامعه نیز پیوسته با تعریف نسبت خود با این مفاخر هویتیابی میکنند.
اما پرسش اصلی این است که چه کسانی میتوانند مایه فخر یک جامعه شوند؟ به تعبیری،
ویژگی مفاخر چیست؟ و چرا باید آنها را پاس داشت؟ این پرسشها ما را بر آن داشت تا
با دکتر حسن بلخاری، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و استاد فلسفه هنر دانشگاه
تهران به گفتوگو بنشینیم. او در این باره دیدگاههای قابل تأملی دارد و معتقد است
۱۰۰ سال باید بگذرد تا به داشتههای
امروزمان آگاه شویم چون این، امری نیست که خلقالساعه بتوان به آن خودآگاهی پیدا
کرد: «ما صد سال آینده وقتی به حرکت قبلی بشر نگاه میکنیم، درمییابیم که اتفاقاً
در زمانی که فکر میکنیم ایدههای بزرگی تولید نمیشود، این ایدهها ساخته میشوند.
منتهی این بزرگی را در «آن» درک نمیکنیم. به قول انیشتین «ماهی از آن آبی که در آن
شنا میکند، چه میداند؟»»
جناب دکتر بلخاری به اعتقاد شما معیارهای لازم برای
«مفاخر» به شمار آمدن چیست؟ به تعبیری افراد باید واجد چه مؤلفههایی باشند که
موجب فخر یک سرزمین شوند؟
ما در هر فرهنگ و تمدنی با دو دسته اشخاص روبهرو
هستیم؛ دسته نخست، اندیشمندانی هستند که مرزهای دانش را در متن یک فرهنگ و تمدن
تغییر میدهند و افقهای جدید ایجاد میکنند؛ برای مثال، نقش «ابوالوفای بوزجانی»
در هندسه ایرانی مثالزدنی است. او نوآوریهای عظیمی را انجام میدهد یا همچنین
خوارزمی، شیخاشراق، ملاصدرا، ابنسینا و... اینها نه تنها در حوزه فلسفه و
ادبیات بلکه حتی در حوزه علوم نیز در طول تاریخ فرهنگیمان مرزهای دانش را جابهجا
کردهاند؛ برای مثال در معماری آثار بسیار حیرتانگیزی به وجود آوردهاند بهعنوان
نمونه گنبد کاووس که ۳۹۷
هجری ساخته شده است، مهندسیترین بنای عالم شناخته میشود و بعد از گذشت هزار سال
همچنان استوار برجای ایستاده است. این بنا محصول تحولات عظیم هندسی بوده است. وجود
یک چنین بناهایی که نمونه آن را انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برای آرامگاه ابنسینا
در همدان نیز میسازد، در حقیقت جابهجا کردن مرزهای دانش در حوزه هندسه است. در
فلسفه، ادبیات، ریاضی، نجوم، فقه، اصول، علوم دینی و... نیز میتوان مثالهای
بسیار زد که حقیقتاً اینها مرزهای دانش را در آن رشتهها تغییر دادند.
گروه دوم، اندیشمندانی هستند که «نقش تمدنی» دارند؛ یعنی
صرفاً نقش علمی خاص ندارند؛ برای مثال بوزجانی نقش علمی دارد گرچه، در مرحله بعد
تأثیر آثاری که مینویسد فضاهای تمدنی ما را تا حدودی تغییر میدهد اما واقعیت
قضیه این است که ما امثال بوزجانی و خوارزمی و غیاثالدین جمشید کاشانی، شیخاشراق
و... را عامل جابهجایی مرزهای دانش میدانیم. اما در گروه دوم کسانی هستند که نقش
تمدنی دارند، نقش تمدنی به این معنا که آثاری که تولید میکنند و نقش علمی و
فرهنگی که دارند، یک تمدنی را دچار تحول میکنند؛ برای مثال ابنسینا قطعاً جزو
گروه نخست که در مورد آن صحبت کردم، قرار میگیرد. او جزو عالمانی است که مرزهای
فلسفه را در نوردیده است و فلسفهای که ابنسینا میآورد، نسبت به معادل یونانی آن
یعنی مشاء ارسطو فوقالعاده عمیقتر، بالغتر و کاملتر است.
کسانی که «تاریخ فلسفه» میخوانند، میدانند که ابنسینا
در حوزه دانش فلسفه چقدر مرزها را جابهجا کرده است، اما نقش ابنسینا فقط این
نیست یعنی از حوزه نخست وارد حوزه دوم هم شده است، قلمرو دوم آن است که او با
گرایش وسیع به عقلانیت و برجسته کردن بینظیر عقل، در حقیقت به عاقلانه کردن سیر
تمدنی ما کمک کرده است. خواجه نصیر طوسی از پیروان نظری او، شرح فوقالعادهای بر
اشارات ابنسینا دارد. بزرگترین نقش تمدنی خواجه نصیر مهار حمله مغول است و بعد
احیای فرهنگ ایرانی بعد از آن حمله ویرانگری که کل کیان، فرهنگ و تمدن ما را تهدید
کرد. منظور من از جایگاه و نقش تمدنی دقیقاً همین است. ابنسینا از یک طرف چنین
موجی را ایجاد میکند که در تدبیر سیاسی امثال خواجه نصیرالدین طوسی را پرورش میدهد
و از طرف دیگر، از لحاظ فلسفی بلااستثنا تمامی کسانی که بعد از ابنسینا آمدند
همگی تحتتأثیر او قرار دارند و با رشد و رواج عقلانیت، فرهنگ ایرانی را از اینکه
بستر ظهور افکار داعشی و تکفیری شود، نجات میدهند.
هم سطح اول و هم سطح دوم معیارهای بنیادی تعریف مفاخر در
فرهنگ ما است یعنی کسانی که «نقش تمدنی» دارند و کسانی که «نقش شاخصی در ارتقای یک
علم» دارند، الزاماً هم نباید علمی برای ما باشد، برای مثال ما سال گذشته
بزرگداشتی برای مرحوم مریم میرزاخانی برگزار کردیم، ما میدانیم که او چه نقش
اثرگذاری در ریاضیات جهان داشته است. در کنار دو مسأله پیشین، در مسأله مفاخر یکسری
معیارهای امروزی هم داریم؛ مثلاً استاد تمام دانشگاهها یا دستکم دانشیارانی که
در رشته خود حاوی تئوریها و نظریههای جدید باشند هم بهعنوان مفاخر شناخته میشوند.
در یک کلمه «مفخر» کسانی هستند که نقش شاخص علمی در جابهجایی
مرزهای دانش و همچنین تمدنی داشته باشند و در حوزه کاری خودشان کاملاً برجسته و
شاخص باشند.
اشاره کردید که یکی از معیارهای امروزی برای مفاخر
قلمداد کردن افراد، ارائه نظریههای جدید است. دکتر داوری، در سرمقاله شصت و نهمین
شماره خبرنامه فرهنگستان علوم عنوان کردهاند که «دیگر نظریه بزرگ طرح نمیشود»
چقدر با اظهارنظر ایشان همدل هستید؟
دکتر داوری را حقیقتاً بهعنوان یکی از مفاخر میدانم،
همین که چنین ایدهای را بازگو میکنند، خود، در حال طرح نظریه هستند. جالب است در
حوزه هنر افرادی چون هگل نیز بر این باور هستند که ما دیگر هنر بزرگ نداریم. نبوغ
سرشاری که میکل آنژ، لئوناردو داوینچی را میپروراند، دیگر متولد نمیشود. ولی
واقعیت قضیه این است که اگر مقصود از نظریهپردازی، نظریهپردازی تصنعی باشد
واقعاً چنین عکسالعملهایی (همچون دکتر داوری) را برمیانگیزد اینکه ما امروز از
خواب بیدار شویم و نظریهای ارائه کنیم امکانناپذیر است و در این مقوله دقیقاً با
دکتر داوری همعقیده هستم.
اما در عین حال بر این باورم که در حرکت بطئی و
رشد تدریجی جوامع، امکان ظهور ایدههای جدید وجود دارد، منتهی این چیزی نیست که در
لحظه و فوراً خود را نشان دهد. بنابراین گروههایی که در این قلمرو حضور دارند
باید به این مسأله دقت کنند، مثلاً به بار نشستن نظریهها و ایدههای ملاصدرا که
یک جهش فکری و فلسفی در حکمت ایرانی و اسلامی ایجاد کرد، حداقل ۱۵۰ سال طول کشید.
بهنظر من دکتر داوری به جریانی اشاره میکند که این جریان
بهدنبال «نظریهسازی» است نه «نظریهپردازی». در این قلمرو، من نیز در کنار دکتر
داوری هستم. اما این بدان معنا نیست که سیر کمال بشر در علم و حکمت امکان ظهور
نظریهها و ایدههای بزرگ را نمیدهد. واقعاً نمیتوان به این نکته اعتماد داشت؛
چراکه در پس همه این اتفاقات «انسان» قرار دارد. از طرف دیگر، واقعیت این است که
سطح اطلاعات ما نسبت به صد سال گذشته تا اندازه قابلتوجهی بالا رفته است. اینها
اتفاقاً امکانات و زمینههای خوبی برای ایدهها و نظریههای بزرگ هستند، منتهی
باید متوجه این امر باشیم که این امر نمیتواند خلقالساعه باشد، ما صد سال آینده
وقتی به حرکت قبلی بشر نگاه میکنیم، درمییابیم که اتفاقاً در زمانی که فکر میکنیم
ایدههای بزرگی تولید نمیشوند، این ایدهها ساخته میشوند. منتهی این بزرگی را در
«آن» درک نمیکنیم. انیشتین جملهای
دارد: «ماهی از آن آبی که در آن شنا میکند، چه میداند؟»
برای قضاوت در مورد وضعیت نظریهپردازی باید زمان بگذرد.
در «آن» نمیتوان نظریه تولید کرد اما در «آنی» که ما حرف میزنیم زیر پوست جریان
فکری و علمی بشر یک جریانی راه کمال و نظریهپردازی خود را طی میکند.
مفاخر معاصر ما چقدر واجد ویژگیهایی هستند که شما برای
یک «مفخر» برشمردید؟ در واقع میخواهیم
بدانیم آیندگان به کدام دستاوردهای امروز ما فخر خواهند کرد؟
برای پاسخ به این پرسش باید این نکته را مطرح کنم که
منظور از معاصر همین دهههای اخیر نیست و حداقل ما از ۲۰۰ سال اخیر میتوانیم با عنوان «دوران
معاصر» یاد کنیم. برای مثال، مرحوم «جهانگیرخان قشقایی» نقش بسیار کلیدی در جهت
انتقال میراث صدرایی به جهان معاصر داشتند.
همچنین اگر امثال «محمدرضا قمشهای»، مرحوم «رحیم ارباب»
و... نبودند یک میراث تمدنی عظیم در حوزه حکمت و فلسفه (ملاصدرا) از بین میرفت. اینها
ممکن است گاهی «نظریه» تولید نکرده باشند، مثل مرحوم «رحیم ارباب» که نقش بسیار
برجستهای در جهت انتقال دانشها داشت و به تعبیری بهعنوان یک پل عمل کرد، اما
همین نقش برای آنان نقش مفاخری است.
واقعیت این است که برخی از بزرگان تولید نظریه میکنند و
برخی با ترویج و شیوع این نظریهها، از این نظریهها پاسبانی میکنند، من نقش گروه
دوم را از گروه نخست واقعاً کمتر نمیدانم. به همین دلیل، اولاً نظریهپردازان
معاصر ما برای آیندگان در نطفه هستند ولی در عین حال، کسانی که تا حدودی مرزهای دانش
را در حوزه خودشان جابهجا کرده باشند، یا به نحوی منتقلکننده فرهنگ عظیم ایرانی
و اسلامی باشند نیز در حوزه مفاخر ما قرار میگیرند.
پیشتر اشاره کردید که نمیتوان اثرگذاری مفاخر را خلقالساعه
درک کرد، اگر همان صد سالی که عنوان کردید، بگذرد، ما را با کدام مفاخرمان میشناسند؟
در واقع پرسش شما این است که در کدام عرصهها کارهای
عظیمی را انجام میدهیم که بعدها آن عرصهها میتوانند مایه فخر شوند؟ به نظر من،
در حوزه فرهنگ فلسفیمان، وقتی از فرهنگ فلسفی حرف میزنم، مشخصاً مقصود من فلسفه
اشراق یا فلسفه مشاء یا فلسفه صدرا نیست بلکه به طور کلی مرادم بینش فلسفی و کنکاشهای
فلسفی است؛ برای مثال، تلاشهای استاد دینانی برای آوردن فلسفه به حوزه عمومی یا
تلاشهای استادانی که در حوزه حقوق محیط زیست کار میکنند و... در این راستا قرار میگیرد. بهصورت کلی در بینش فلسفی بویژه بعد از
انقلاب یک تکاپوی بسیار جدی نقادانه و عمیق رخ داده است که آثار آن در آینده دیده خواهد
شد، در حوزه علمی به معنای تجربی آن، اگر مقایسه کنیم، سی سال گذشته مقالات علمی
ایران در جهان رشد قابلملاحظهای داشته است. گرچه دستاوردهای این تحقیقات عظیم
علمی را آنانی استفاده میکنند که امکان تحقق این ایدهها و نظریهها را دارند با
این حال میتوان صادقانه و خوشبینانه به آن نگریست؛ به این معنا که با رشد این
مقالات به علم بشر کمک کردهایم یک نمونه این امر، مرحوم «مریم میرزاخانی» است.
چرا یک جامعه به مفاخرش نیاز دارد؟ روزهای بزرگداشت
مفاخر در تقویم هر ملت، چه معنایی را نمایندگی میکند؟
هیچ انسان و جامعهای را پیدا نمیکنید که به ذات
میل به کمال و تعالی نداشته باشند. تمامی متفکران انسانشناس روی این امر اتفاقنظر
دارند. این کمال و تعالی قطعاً حاصل نمیشود، مگر آنکه کسانی بسیار فراتر از زمان
و دورهای که در آن به سر میبرند تلاش کنند و افقهای آینده را برای جامعهای که بهسمت
کمال میرود، روشن کنند. هر فرهنگ و تمدنی از چنین افرادی بهرهمند است، برای مثال
نقش گالیله در ایتالیا یا بهطور کلی نقش کوپرنیک، نیوتن، انیشتین، کانت، دکارت،
هگل و... در فرهنگ غرب.
در تمامی کشورها افرادی هستند که نقش تمدنی دارند و
مرزهای دانشی را جابهجا میکنند و مهمترین بستر کمال و تعالی یک جامعه میشوند.
در این فضا، آیا نباید جامعه ارزش آنان را پاس بدارد؟ حضور این مفاخر پیش بردن
مسیر تکامل و تعالی یک ملت است و از اینرو، قدردانی و قدرشناسی یک ملت از مفاخرش
نشان از تکاملخواهی و ادب یک جامعه است.
چقدر در جامعه ما، خودآگاهی نسبت به مفاخرمان وجود دارد؟
خودآگاهی نسبت به مفاخر ملّی ما مثل حافظ، سعدی و فردوسی
و مولانا و... وجود دارد و جالب این است که اگر روز ملی این مفاخر باشد و انجمن
آثار و مفاخر فرهنگی کاری انجام ندهد، بشدت مورد بازخواست قرار میگیرد. اما گروه
دوم مفاخر ما بویژه مفاخر معاصرمان، چندان شناخته شده نیستند، در این فضا است که
جایگاه انجمنهایی مثل «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» برجسته میشود. بنابراین، اگر نقصی
در جامعه نسبت به شناخت مفاخر وجود دارد، این کوتاهی متوجه انجمن و دیگر سازمانهای
مسئول است.
در راستای شناخت مفاخر، «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» چه
ایدههایی را در دستور کار دارد؟ و اساساً برمبنای چه ایدهای تأسیس شد؟
«انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» قدمتی نزدیک به ۱۰۰ سال دارد. در ابتدای تأسیس (۱۳۰۱) این انجمن با عنوان «انجمن آثار ملّی» نامگذاری شد. در آن دوره
برخی از دانشمندان و فرهنگدوستان کشور در تهران دور هم جمع شدند و هسته اولیه انجمن
آثار ملی را در جهت حفظ آثار و سوابق عظیم تمدنی ملت ایران پایهگذاری کردند.
انجمن از ۱۳۰۴
رسماً فعالیت خود را شروع کرد و ریاست آن را پهلوی اول بر عهده گرفت.
مهمترین کاری که این انجمن در دوره اول انجام میدهد،
ساخت مقبره فردوسی در طوس است که یکی از ماندگارترین کارهای انجمن است که دقیقاً
هم بر اساس یک معماری ملی ساخته شده است. در سالهای ۱۳۱۳ هزاره فردوسی هم برگزار میشود و دانشمندان بزرگ جهان هم در آن
شرکت میکنند. در دورههای بعدی فعالیتش، کارهای بسیار مهمی از دهه بیست به بعد کلید
میخورد؛ مثلاً از لحاظ علمی برگزاری هزارهها که طی آن مجموعه مطالعات و سخنرانیهای
بسیار مهمی انجام میشود. و مهمتر ساخت مقبرههای یادبود برای حافظ، سعدی، ابنسینا
و بسیاری از بزرگان دیگری بود که هنوز ناشناخته بودند. همزمان هم آثار بزرگ ملی از
دانشمندان بزرگ ایران منتشر شد که بخش مهم آن احیا و چاپ آثار ابنسینا است. در
حقیقت سه کار بسیار مهم قبل از انقلاب انجام شده است؛ اول، ساخت بناهای یادبود؛
دوم، نشر آثار مکتوب بزرگان ایرانزمین و سوم، برگزاری هزارهها و کنگرههایی که
به نوعی به شناخت مفاخر ایرانی کمک میکند.
اما بعد از انقلاب عنوان «انجمن آثار ملی» به «انجمن
آثار و مفاخر فرهنگی» تغییر یافت و غیر از مسأله بسیار مهم ساخت بناها که به میراث
فرهنگی سپرده میشود، مابقی مسئولیتها ادامه پیدا میکند. تاکنون ما ۱۸۹ مراسم بزرگداشت برای مفاخر ایرانزمین
برگزار کردیم و در هر بزرگداشتی کتاب و زندگینامه آن شخص در همان روز منتشر شده و در
اختیار مخاطبان قرار میگیرد. البته کار انجمن صرفاً به بزرگداشتها محدود نمیشود
بلکه روزهای تقویم ایران را هم در حقیقت باید پاس بداریم و مراسمی را متناسب با آن
داشته باشیم؛ مثلاً روز حافظ، روز مولانا، روز سعدی و...
بعد از انقلاب مسأله ساخت بناها را از دست دادهایم و
این بخش در کشور متولی ندارد. من ظرف دو یا سه سال گذشته که عهدهدار این مسئولیت شدهام،
تلاش خیلی وسیعی را در دستور کار خود قرار دادهام، که اگر بودجهای در اختیار
انجمن قرار بگیرد، بسیاری از مفاخر را که در حال فراموشی هستند با ساخت بناهای
یادبود در جان و جهان ایرانی ماندگارتر کنیم. مسئولان قولهایی دادهاند ولی هنوز متأسفانه محقق نشده است.