کد مطلب: ۱۸۸۶۹
تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۸

حضور روشنِ زنان در مکتب صوفیه

گلناز عصّاری

«تصوف را فرهنگ روحانی اسلام نامیده‌اند. مکتب تزکیه‌ی نفس، صفای باطن، و سیر و سلوک و کشف و شهود در راه شناخت حقیقت هستی» (ص ۲۳) این مکتب در طول تاریخ با ادب و هنر و فرهنگ ایرانی چنان پیوند داشته که عده‌ای ریشه‌ی آن را در آیین‌های ایرانِ قبل از اسلام جست‌وجو می‌کنند.

حضور آشکار اما پنهان زن در عرصه‌های سخت، آبی است بر آتش تند و گزنده‌ی هزاره‌ها مردسالاری که همواره با قصد و نیت مدفون گشته است؛ اما چون دانه‌های وحشی پویا و جویا، از هر روزنه و با اندک نوری سر برافراشته و به اهلیت رسیده است. عرصه‌هایی که مجوز حضور در آن نیازمند زحمتی مضاعف بوده است؛ چراکه هم شرع و هم قوانین وضع‌شده از سوی مردان، حال را بر حضور زنان باریک و نایاب می‌کرد. کتاب «حضور پیدا و پنهان زن در متون صوفیه» وصف حال چنین زنانی است که با وجود تمام ناملایمات با تعالیم صوفیه درآمیخته‌اند و با این مرکزیت از عصر و زمانه‌ی خود و از آرای متحجرانه و جنسیت‌زده عُدول کرده‌اند.

مردان صوفی نه تنها حضور زنان را جدی نمی‌گرفتند؛ بلکه با زبانِ طعن خرد و خفیفشان می‌کردند و در اقوال و سخنرانی‌هایشان بر چهارپای تعصب و تنگ‌چشمی می‌تاختند؛ اما نفوذ زنان چون نسیم بهاری ـ در میان جماعت صوف ـ امن و آرام بر هر شاخ شکوفه‌ای رویاند و با لطافت آنچه را که در تملک مردان بود به چنگ آورد و صاحب کرسی تصوف از جمله مجلس و مدرسه و منبر و کتاب شد.

روایتی از خواهر حسین بن منصور حلاج آورده‌اند که در راه معرفت الهی دعوی رجولیت داشت و در پاسخ به کسی که از او پرسیده بود چرا نیمی از رویت را پوشانده‌ای و نیم دیگر گشاده است، گفته بود: «تو مردی بنمای تا من روی بپوشم. در همه‌ی بغداد یک نیم مرد است و آن حسین است و اگر از بهر او نبودی این نیمه‌ی روی هم نپوشیدمی.» (ص۲۳)

شاید از زمانی که زنان اروپا و آمریکا شروع به احقاق حقوق خود و دیگر زنان کردند واژه‌ی فمینیست معنایی در قد و قامت مطالبات اجتماعی و مبارزات مدنی گرفت؛ اما تاریخ این مبارزات ـ بدون نام‌گذاری ـ را می‌توان به اندازه‌ی تاریخ بشریت عقب کشید. در طول تاریخ زنان نقش حمایت‌کننده و مردان نقش وضع‌کننده داشتند و در پایان آنچه حاصل می‌شد، چون غنائم، مردان میان خود تقسیم می‌کردند. قرن‌ها برای دست‌یابی زنان به حقوق شهروندی تلاش شد؛ اما فمینیست‌های نسل دوم لازم دیدند در آن تجدید نظر شود، زیرا وجوه حقوق شهروندیِ مدنی حتی پس از احقاق حقوق سیاسی باز میسر نشده بود و سؤال اصلی این بود آیا زنان به معنای واقعی می‌توانند در این الگو جا بگیرند و اساساً این چهارچوب بر چه اساسی الگو و اصل شمرده می‌شود؟ چهارچوبی به ظاهر عمومی و استاندارد؛ اما برپاشده براساس درکی مردانه! (مهاجر، ۱۳۸۹: ۶۷۶۹)

حضور خستگی‌ناپذیر و پیوسته‌ی زنان در این جاروجنجال مردانه را با «اشاره‌های پیدا و پنهان متون کهن فارسی ـ و تألیفات عربی مورخین و صوفیان ایرانی ـ به حضور زنان عالم و صوفی، در سراسر تاریخ فرهنگ ایران بعد از اسلام بسیار قابل تأمل می‌یابیم. با در نظر گرفتن این اصل که ثبت نام و احوال این زنان در تاریخ، خواه‌ناخواه بستگی به نظر و خواست مردان صاحب قلم داشته است که معمولاً هم در تذکره‌های خود از آنان نشانی به دست نمی‌دهند، گزارش‌های مبنی بر حضور زنان در نوشته‌های معدودی از تذکره‌نویسان، صوفیان و مورخان نشانه‌ی اهمیت حضور و مطرح بودن آنان در جامعه‌ی عصر خویش است و می‌تواند تا حدی روشنگر موقعیت اجتماعی آنان نیز باشد.» (صص ۱۹-۲۰)

کتاب «حضور پیدا و پنهان زن در متون صوفیه» شش بخش دارد. بخش نخست به پیدایش صوفی‌گری اختصاص داده‌شده که وصف حال چهار سده‌ی اول هجری است. با تاریخ پیدایش طریقت صوفیان آغاز می‌شود و اشاراتی به نخستین زاهد صوفیان زن در بین‌النهرین دارد و همین‌طور بررسی حضور و آرای زنانی چون فاطمه نیشابوری، ام‌علی و وهطیه ام‌فضل است. در این بخش رابطه‌ی سی زن صوفیِ خراسانی با مشایخ طریقت خراسان و مجالس آنها مورد مداقه قرار می‌گیرد. منبع اصلی این بحث کتاب «ذکر النسوه المتعبدات الصوفیات» ابوعبدالرحمن سلمی است. این بازه‌ی زمانی اوج زهد، ورع و عزلت‌نشینی و عبادت در تاریخ صوفیه بود. در سده‌ی اول و دوم زنان زیادی در حلقه‌ی صوفیان بین‌النهرین حضور داشتند و در سده‌ی سوم و چهارم چشم خراسان به حضور بانوان صوفی روشن شد که از تجارب شگفت روحانی خویش سخن می‌گفتند و تعلیم صدق و فتوت می‌کردند. در این چهار سده نام هشتاد زن صوفی در برابر ۱۰۳ مرد صوفی ثبت شده است که آماری خیره‌کننده است، این در حالی است که زن در متون صوفیه سدی حائل برای سیر و سلوک مرد نامیده شده است و اعلام می‌کند چنانچه زنی خواست سیر و سلوک کند باید به صف مردان راه یابد و از جنسیت خود تهی شود؛ اما صوفیان بسیاری هم بر این قول عطار بوده‌اند: «آن جا که این قومند، همه نیست توحید. در توحید، وجود من و تو کی ماند؟ تا به مرد و زن رسد.» (ص۲۹) نگرانی عطار در کلامش آشکار است و می‌داند زن در این عرصه با چه صعوبتی روبروست: «عطار در آغاز ذکر رابعه می‌نویسد که در جواب آن مدعیان خواهد گفت که بنابر حدیث مشهور"ان الله لا ینظر الی صورکم" کار به صورت نیست به نیت است. و دلیل قاطع او این است که "چون زن در راه خدای مرد بود او را زن نتوان گفت...و وصف او در میان رجال توان کرد."» (ص۳۰)

در دو سده‌ی نخست تصوف زنان زاهد از قبیله‌های عرب بصره و شام بودند و تعالیم صوفیه در زهد و ورع خلاصه می‌شد. در سده‌های بعدی زنان ایرانی با محوریت سرزمین خراسان پا به عرصه‌ی تصوف گذاشتند و در پایه‌گذاری تعالیم صوفیه در ایران نقش تعیین‌کننده‌ای داشتند؛ از جمله رابعه عدویه که تحول عظیمی در ساختار تعالیم صوفیه به‌وجود آورد. روایات به جا مانده از زندگی او دقیق و مستند نیست؛ اما این دوره‌ی تاریخی شاهد ظهور اسطوره‌ای در صوفیه بوده است، زنی که عشق را بی‌واسطه طلب می‌کند و بی‌واسطه می‌آموزاند. زنان بسیاری هم بودند که در تذکره‌ها ذکر و یادشان آمده است؛ اما صوفی نبودند؛ بلکه زنانی پارسا بوده‌اند.

«با در نظرگرفتن روایات سلمی در مورد زنان صوفی نیشابور و با نگاهی به سخنان به جا مانده از آنان می‌توان دریافت که یک حلقه‌ی بزرگ از این زنان وابسته‌ی تعالیم ملامتیه و مکتب ابوعثمان حیری بوده‌اند و به طور مستقیم و یا از طریق مردان خانواده‌ی خود و یا زنان خاندان ابوعثمان حیری از تعالیم او بهره‌ور می‌گشته‌اند.» (ص۵۹)

بخش دوم به عقلای مجانین و زنانی که به این سلک پیوسته‌اند اختصاص دارد که راه و رسمشان شوریدگی بوده‌است. این فرقه همان کسانی هستند که بعدها در هیئت عقلای مجانین معترض شرع و عرف و آشفتگی‌های اجتماعی شدند و اعتقادات رایج دینی را با اعتقاد به حب الهی می‌شکستند. صوفیان به جدال خوف و انس مشغول می‌شوند و خوف از خدا را تبدیل به انس و محبت و عشق به محبوب می‌کنند. مثنوی‌های عطار را می‌توان فراز این حضور در ادبیات فارسی دانست. خردمندان دیوانه‌ای که حالا جنون را از بطن زهد زایا کرده بودند.

حضور زنان در این عرصه به واسطه‌ی روایت‌ها و گزارش‌های کمی است که صوفیان بزرگ از دیدار این زنان در کتاب‌های عقلای مجانین و صفه‌الصوفه بازگو کرده‌اند. «همه‌ی زنانی که ابوالقاسم نیشابوری نامشان را در شمار عقلای مجانین آورده است، متعلق به سرزمین‌های عرب‌نشین جهان اسلامی هستند و در میان آنان نامی از زنان خراسان و ری و جبال و عراق و عجم و دیگر نقاط ایران نیست. شاید دلیل عمده این است که بیشتر زنانی که شرح حال و سخنانشان در کتاب عقلای مجانین آمده است در دو سده‌ی نخستین هجری می‌زیستند.» (ص۱۰۸)

بخش سوم شرح احوالات صوفیان در میانه‌ی دوران اسلامی است. سرگذشت زنان عالم خراسان در سده‌های پنج و شش هجری و حضورشان در خاندان ابوالقاسم قشیری و طریقت ابوسعید ابوالخیر. زنانی چون فاطمه ام‌البنین و همسر ابوالقاسم قشیری. «گزارش‌های مختصر و پراکنده‌ای از حلقه‌ای از زنان صوفی خراسان در خاندان علما و صوفیان قرن پنجم در دست است که نشانه‌ی حضور ناپیدای زنان در این عرصه است.» (ص ۱۱۸) گزارش‌های پراکنده از زنان عالم ری و اصفهان و نیشابور بسیار قابل توجه و مهم است که در تذکره‌های همین عصر آمده است این نتیجه را به‌دست می‌دهد که حضور مستور زنان در عرصه‌های علوم اسلامی و تصوف این دوره ناشی از عدم حضور نبوده؛ بلکه کوتاهی و بسا تنگ‌چشمی در ثبت و ضبط سرگذشت این زنان بوده است. منبع اصلی این مبحث السیاق التاریخ نیشابور از عبدالغافر فارس و اسرارالتوحید فی مقامات الشیخابی سعید از محمدبن منور است.

بخش چهارم از تعالم صوفیه در طریقت مولانا و حضور زنان در این دایره سخن می‌گوید که پایه و زمینه‌ی تعالیم آن به بهاءولد می‌رسد. این دوره فراز حضور زنان در مجالس سماع و خانقاه‌داری در مکتب صوف است، در این اتفاق نگاه بهاءولد به جایگاه اجتماعی زنان نقش به‌سزایی داشت، شرایطی که بعد از آن هرگز تکرار نشد. بهاءولد در کتاب «معارف» روابط جسمی و روحی خود با زنان زندگی‌اش را به شکلی حیرت‌آور و ناشکیب بیان می‌دارد و این شوق وصال را واسطه‌ای برای کسب تجربیات عظیم روحانی می‌داند. بدعتی که نه اسلافش میل و رغبتی برای اظهارش داشتند و نه حتی بعد از آن کسی جسارت بیان یافت، با توجه به اینکه بهاءولد عالم دینی و حاکم شرع بود.

مولانا و مناقب‌نویسانش هم دنباله‌رو پدر بودند و نام و سخن زنان را در نوشته‌های خود ذکر می‌کردند، آنان را به نام می‌خواندند و روایاتشان را معتبر می‌شمردند. «زن در مثنوی انسان است و مجموعه‌ی نیکی‌ها و کاستی‌ها و تضادها. از یک سو "جهاد آذری" نوشیده و پذیرا و درخور و استا شده است و از سوی دیگر همچون نفس است که در "در پی چاره‌گری" گاه خاکی می‌شود و گاه سروری می‌جوید.» (ص ۱۳۹)

حضور زنان در طریقت مولانا را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد: دوره‌ی نخست زمان حیات مولانا تا خلافت امیر عارف است که هم احترام مولانا به زنان و هم قدرت اجتماعی و آزادی زنان در خاندان‌های بزرگ تحت نفوذ سلجوقیان زمینه‌ی مناسبی برای حضور در مجالس وعظ و سماع فراهم می‌آورد. دوره دوم را می‌توان پس از خلافت نوادگان مولانا تا اواخر سده‌ی دهم هجری در نظر گرفت. در این دوره که بیشتر خلفا طریقه‌ی قلندران را در پیش گرفتند و حضور زنان هم به عنوان خلیفه و مرید قابل توجه شد و از مقام تشرف تا مقام شیخوخیت تفاوتی میان زن و مرد نبود. دوره‌ی سوم هم از سده‌ی یازدهم تا سیزدهم هجری است، در این زمان وضعیت اقتصادی دستگاه طریقت خوب شده بود، به همین دلیل از روستا به شهر آمدند و این هجرت حضور زنان و آزادی و حق و حقوق آنها در سلوک و ارشاد را کمرنگ و محدود کرد و زنانی که مجالس سماع برپا می‌کردند، زنان قوال و خانقاه‌دار، به خاطره‌ای تاریخی تبدیل شدند. منابع اصلی این فصل معارف بهاءولد، فیه ما فیه مولانا و مناقب‌العارفین افلاکی است.

بخش پنجم به کرامات زنان صوفی در افسانه‌های مریدان اختصاص دارد؛ سجاده بر آب گستردن، در هوا پریدن، طیّ ارض کردن و غیره. در ذکر مطالب این فصل به این نکته توجه شده که هر آیین و مذهبی افسانه‌های خود را دارد و بدین سبب است که حیاتشان دوام می‌آورد. نویسنده در بخش مقدمه می‌گوید: «چارچوب بررسی من در این بخش این است که به آنها به صورت فولکلور روحانی طریقت‌های صوفیه و از همان دریچه‌ای بنگرم که به اساطیر می‌نگریم، تا جانب جهان ذهنی مریدان طریقت در مورد این روایات نگاه داشته شود.» (ص۱۴)

بخش ششم به دگرگونی‌هایی که در صوفیه اتفاق افتاد اختصاص دارد. به تحولات طریقت‌های صوفیه در دوران صفویه و رکودی که با روی کار آمدن وارثان شیخ صفی‌الدین اردبیلی دامن صوفیه را گرفت. صوفیه با روی کار آمدن زندیه و مهاجرت شاه نعمت‌الله ولی از دکن به ایران و احیای طریقت نعمت‌اللهی بار دیگر جان گرفت و دو زن مهم صوفی به نام‌های ام سلمه‌ی نریزی و حیاتی کرمانی را تربیت کرد که حیاتی از زنان صوفی صاحب دیوان ادب فارسی است.

در اوان حکومت قاجار صوفیان همچنان حضور داشتند اما تحولاتی که در راستای انقلاب مشروطه و جریان روشن‌فکری در حال شکل گرفتن بود، بخشی از این طریقت‌ها را به انزوا کشاند، بعضی هم منسوخ شدند، طریقت‌های تازه‌تأسیسی هم به وجود آمد که طریقت‌داری در پیش گرفتند و برای خود شناسنامه‌ی معتبر ساختند.

کتاب دستاورد مطالعه و پژوهش گسترده‌ی زهرا طاهری است، کتابی با نثری علمی و دلنشین و پایه‌های پژوهشی اصولی و متقن که به موضوعی نادر پرداخته و به این واسطه به امواج بلند و کوبنده‌ای از حضور زنان پیش‌رو رسیده که پا از بندها و بست‌های تاریخی گسسته‌اند و از ساحلی نرم و آفتابی کام گرفته‌اند.

چاپ اول کتاب در مؤسسه‌ی مطالعات زبان‌ها و فرهنگ‌های آسیایی ـ آفریقایی دانشگاه مطالعات خارجی توکیو به چاپ رسیده و چاپ دوم از انتشارات ثالث پیش روی ماست.

منابع

طاهری، زهرا (۱۳۹۷) حضور پیدا و پنهان زن در متون صوفیه، تهران، ثالث، ۳۲۸ص

فریدمن، جین (۱۳۸۹) فمینیسم، ترجمه‌ی فیروزه مهاجر، تهران، آشیان،۱۶۰ص

 

 

 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST