من دیک دیویس را قریب چهل
سال است که میشناسم. یعنی از زمانی که در دانشگاه برکلی تدریس میکردم او را
چند بار در کنفرانسهای مختلف دیده بودم و بخاطر ترجمهای که با همکاری
همسرش افخم دربندی از منطق الطیر کرده بود ارادت خاصی به او پیدا کرده بودم. میدانستم
که او هم مثل من دانشجوی بخش ادبیات انگلیسی دانشگاه کمبریج بوده وفوق
لیسانس خود را حدود ۱۹۷۰ گرفته و در کمبریج هم با ادبیات فارسی آشنا گشته است. منتهی
من پانزده سال پیشتر فارغ التحصیل شده بودم و هنگامی که در سال ۱۹۷۰ دوباره برای تدریس ادبیات فارسی به کمبریج برگشتم دیویس به ایتالیا رفته
بود. پس از بازنشستگی و آمدن به واشنگتن در ۱۹۹۰ ارتباط من با
دیک دیویس بیشتر شد خصوصاً که بیشتر کتابهای هر دوی ما را شرکت میج چاپ میکند.در
سال ۲۰۰۸ هنگامی شرکت میج چاپ دومی از ترجمهی من از آثار طنز عبید
زاکانی میکرد من از دیویس اجازه گرفتم که ترجمهی او از موش و گربه را بجای ترجمهی
مسعود فرزاد بگذارم که با کمال محبت موافقت کرد. در ۱۹۹۶ دیویس ترجمه
خود را از کتاب "دائی جان ناپلئون" اثر مشهور
پزشکزاد با میج چاپ کرد و نشان داد که نه تنها در ترجمه نظم بلکه در نثر هم استادی
بی نظیر است.
دیک دیویس در سال ۱۹۴۵ در پرتسموث از
پدری انگلیسی و مادری ایتالیایی متولد شد. درجهی لیسانس و فوق لیسانس خود را در
ادبیات انگلیسی از کمبریج گرفت. در سال ۱۹۷۰ هنگامی که در
یونان و ایتالیا زبان انگلیسی تدریس میکرد برای دیدن یکی از دوستانش که در لرستان
در کار حفاری بود به ایران آمد. قصدش این بود که فقط دو سال در ایران بماند و در
دانشگاه تهران تدریس کند. شبی سخت بیمار شد و او را در حال اغما به بیمارستان
بردند. در آنجا پرستاری به نام افخم دربندی او را نجات داد. افخم دختری بود که دیک
دیویس به او دل باخت و در سال ۱۹۷۴ با او ازدواج کرد. بدین ترتیب دیویس عاشق افخم و سپس عاشق ایران شد و هشت سال در ایران ماند
و در بحبوحهی انقلاب از ایران رفت. آن دو در سال ۱۹۷۸ به انگلستان
رفتند. او میگوید که در اوایل انقلاب اکثر
غربیها تصویر بدی از ایران داشتند، «ولی ما میدانستیم
ایرانی که ما میشناختیم و دوستش داشتیم ایرانی نیست که در خبرهاست بلکه ایرانی
است که میخواستیم حفظ شود. سرانجام هم، اثر ماندگار عطار، منطقالطیر، را ترجمه
کردیم (که در ۱۹۸۴ چاپ شد)، و من بهعنوان دانشجوی دکتری در رشتهی ادبیات ایران
در قرون وسطی [یعنی ادبیات کلاسیک] ثبت نام کردم. وقتی که درجهی دکتری گرفتم بهصورت
حرفهای با ادبیات ایران مشغول شدم و هنوز هم بهعنوان معلّم دانشگاه از این راه
زندگی میکنم. دربارهی ادبیات ایران بسیار نوشتهام و تعدادی ترجمه هم از شعرای بزرگ
ایران بهاتمام رساندهام که اغلبشان از شاعران کلاسیک بودهاند. یک رمان معاصر هم
ترجمه کردهام (داییجان ناپلئون از ایرج پزشکزاد).
دیک دیویس تا سال گذشته استاد دانشگاه دولتی اوهایو بود
و اکنون باز نشسته شده و با راحتی خیال به ترجمهی آثار شاعران ایرانی میپردازد.
اخیراً ترجمهای از "لیلی و مجنون " نظامی کرده است که از طرف انتشارات
میج آماده چاپ است. مجموعهای به
تازگی از او چاپ شده که «آئینهی دل من : هزار سال شعر زنان ایران»۱
نام دارد که نه تنها منتخبی از اشعارشاعره ها ی ایرانی از رابعه تا معاصران را در
بر میگیرد بلکه آثار زنان شاعر فارسی زبان افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان
و اوزبکستان را نیز شامل است . ترجمهها و آثار دیک دیویس بقدری زیاد
است که در این مختصر نمیتوان بشرح کامل آنها پرداخت. من سعی میکنم در
اینجا به ترجمههای او از شاهنامه، ویس و رامین، غزلیات حافظ و احیاناً یکی
دو اثر از شاعران دیگر به پردازم.
یکی از ترجمههای مهم دیک دیویس ترجمهی شاهنامه به نظم
و نثر در سه مجلد بسیار نفیس با مینیاتورهای زیبا است، که به همت انتشارات میج از ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۴ نشر شده است. جلد اول با عنوان
شیر و تخت از آغاز شاهنامه تا پایان داستان رستم و سهراب است؛ جلد دوم پدران و
پسران نام دارد و داستان سیاوش، فرود ، اکوان دیو، بیژن و منیژه، ناپدید شدن
کیخسرو، رستم و اسفندیار ومرگ رستم را دربر دارد. جلد سوم غروب امپراتوری نام دارد
که از داستان هما و پسرش داراب، تولد اسکندر، فتوحات او و گرفتن ایرانزمین شروع
میشود و به قسمت تاریخی شاهنامه یعنی پادشاهی اردشیر، شاپور ذوالاکتاف، بهرام گور
و انوشیروان میرسد و، سرانجام، در پادشاهی یزدگرد پایان میپذیرد.۲
این سه جلد گزیده بزرگی از شاهنامه را دربر دارد و قسمت عمده به نثر است. تنها بعضی
از قطعات به شعر قافیهدار و تا حدی شبیه مثنوی فارسی ترجمه شده است.
بهنظر میرسد که اگر تمامی متن را منظوم ترجمه میکرد
ممکن بود برای خوانندهی انگلیسیزبان معاصر خستهکننده باشد. البته همین مسئله
برای بعضی از مترجمان قبلی، مانند روبن لیوی، نیز مطرح بوده است. فرقی که بین این
دو وجود دارد این است که حسن انتخاب و لحن روایی ترجمهی لیوی نظرگیر نیست، ولی
شعر دیک دیویس سهلتر و روانتر از ترجمههای قبلی است. شاهد این ادعا ترجمهی
دیویس از وصف حیرتانگیزی است که فردوسی از تاریکی شب در آغاز داستان بیژن و منیژه
بیان میکند. البته ترجمه دقیق نیست، ولی حالوهوای شعر و وصف شب قیرگون بهخوبی
در انگلیسی منعکس شده است:
شبی چون شبه روی شسته بهقیر
نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
دگرگونه آرایشی کرد ماه
بسیچ گذر کرد بر پیشگاه
شده تیره اندر سرای درنگ
میان کرده باریک و دل کرده تنگ
ز تاجش سه بهره شده لاژورد
سپرده هوا را بزنگار و گرد
سپاه شب تیره بر دشت و راغ
یکی فرش گسترده از پرزاغ
نموده ز هر سو به چشم اهرمن
چو مار سیه باز کرده دهن
A night as black as coal bedaubed with pitch
A night of ebony, a night on which
Mars, Mercury, and Saturn would not rise.
Even the moon seemed fearful of the skies:
Her face was three-fourths dimmed, and all the night
Looked gray and dusty in her pallid light.
On plain and mountainside dark henchman laid
Night's raven carpet, shade on blacker shade;
The heaven seemed rusted iron, as if each star
Were blotted out by tenebrous, thick tar;
Dark Ahriman appeared on every side
Like a huge snake whose jaws gape open wide.
مطلب دیگر در این نوع تلفیق نظم و نثر این است که یاد آور
شاهنامه خوانی و یا نقالی سنتی ایرانی میباشد که همیشه معمول بوده است.
دیک دیویس نه تنها مترجمی توانا بلکه تحلیلگری قابل نیز
هست. وی در کتاب حماسه و خدعه: قضیهی شاهنامه۳ مضامین داستانهای
شاهنامه را بررسی میکند و نشان میدهد که این همه چگونه بههم بافته شده و اثری
منسجم و بزرگ پدید آوردهاند. او، بر خلاف بعضی از محققان، فردوسی را فقط ناظم یا
راوی داستانهای عهد باستان نمیداند و، با آوردن شواهد و مقایسهی آنها با مقدمهی
شاهنامهی ابومنصوری و تاریخ طبری و غُرَر و سیَر ثعالبی و همچنین در نظر گرفتن
روایات شفاهی که در اذهان مردم بوده است، نقش خلاق فردوسی را در انتخاب و آفرینش و
پرداخت و بهطورکلی شکل دادن به داستانها متذکر میشود. دیویس در چهار فصل این
کتاب به مضامین اصلی شاهنامه میپردازد: فردوسی از طرفی
از فرّ شاهی و حق خدادادی شاهان در گرداندن امور کشور حرف میزند و، از سوی دیگر،
پهلوانان بزرگ را در برابر آنها قرار میدهد و دلبستگی واقعی او به همین قهرمانان
است. در اغلب موارد، پهلوانان در برابر پادشاهانی متلون و «نابخرد»ند؛ مثل رستم در
برابر کیکاووس. فصلهای دیگر کتاب عبارتاند از «پادشاه و رعایا»، «پدر و پسر» و
«در چاه افراسیاب» که در همهی آنها بحث از قدرت شاهان است و انتقاد از آن. دیویس
نشان میدهد که شاهنامه فقط بزرگداشت قدرت و صلاحیت شاهان نیست، بلکه پهلوانان و
در برخی مواقع پسران خود شاهان منتقد آنها میشوند. گاهی نیز تخت پادشاهی و قدرت
مطلق شاهان زیر سایهی حزنانگیز کشاکش پدر و پسر است. دیک دیویس در بعضی از
داستانهای شاهنامه، مثلاً در «اکوان دیو»، جنبههای استعاری قوی مییابد و با
کلام خود فردوسی بدانها اشاره میکند.
دیویس میگوید که خوانندهی ایرانی و خارجی از شاهنامه
تصور و برداشتی دوگانه و متفاوت دارند. این برداشت دوگانه در خود ایران نیز وجود
دارد. شاهنامه سالیان دراز در دربار شاهان مختلف وسیلهای شده است برای بزرگداشت
نظام شاهی؛ خصوصاً دو سلسلهی صفوی و پهلوی از جنبهی شاهپرستی آشکار شاهنامه
استفاده کرده و خواستهاند برای مشروعیت بخشیدن به سلطنت خود از آن استفاده کنند.
صفویان بر شیعه بودن فردوسی تأکید کردهاند و نسخههای زیادی از شاهنامه در دربار آنان
استنساخ شد. قسمتهایی از شاهنامه که استقلال و موجودیت ایران را بر نظام شاهی
استوار میدانست به کرات و مرآت تبلیغ میشد و شاگردان مدارس آنها را از بر میکردند.
ولی بخشهای دیگر شاهنامه که انتقاد از بیعدالتی شاهان و نابخردی حکمرانان بود
ناگفته میماند. البته شاهنامه دربارهی نظام شاهی است، ولی این بدین معنا نیست که
فردوسی بیچونوچرا این نظام را میستاید. دیویس میخواهد شاهنامه را، مانند
ایلیاد و داستانهای «گنجی ژاپونی» و نمایشنامههای شکسپیر، اثری ماندگار و جهانی
معرفی کند. او میخواهد شاهنامه را نه تنها به جهت سبک و عظمت و زبان آن بلکه از
برای شناخت ژرف فردوسی از قهرمانان اثر خود و بیان تنشها، عواطف، احساسات، و بنبستهای
آنان و روابطشان با همدیگر و با خدایی که به او ایمان دارند و نگاهشان به تقدیری
که در دست آن گرفتارند و بهطور کلی جنبههای ماندگار شاهنامه به خوانندهی
انگلیسیزبان معرفی کند.
مایکل دیردا، منتقد روزنامهی واشینگتن پست، دربارهی
ترجمهی سهجلدی دیویس مینویسد: «این ترجمهی حیرتانگیز از یک اثر کلاسیک فارسی
این داستانها را از نو برای خوانندهی امروزی زنده میسازد... ترجمهی دیک دیویس
سادگی و اعتلایی دارد که سزاوار یک حماسه است ولی هرگز متظاهرانه و توخالی بهنظر
نمیرسد. جملات او روشن و آهنگین و متین است. شعر دیویس، در مواقع حساس و معمولاً
در شورمندی و عشق یا رنج و اضطراب، به تکخوانی اپرا شبیه میشود و نشان میدهد که
او نه تنها دانشمند و مترجم است بلکه شاعری است برجسته».
دیک دیویس دلبستگی خاصی به حافظ دارد ، و با وجود اینکه
میگوید «ترجمهناپذیری» حافظ محرز است، همیشه
وسوسه میشود که باز یک بار دیگر طبع خود را در ترجمهی حافظ بیازماید. او در یکی
از دفترهای شعرش به نام در خانه و دور از خانه: اشعاری دربارهی ایران و فرهنگ
ایرانی در شعری با عنوان «سعی در ترجمهی حافظ» میگوید:
چقدر با استعاره و ایهامهای خود مرا میآزاری، ای حافظ
چقدر به من امید دادی ولی آرزوهایم را در هم کوفتی، ای
حافظ.
.......
اما اهمیت ندارد، هرقدر دیک شکایت کند
و یا اخم کند و دل و دماغ نداشته باشد، ای حافظ
فردا او را خواهی دید فقط یک بار دیگر
میخواهد این شهر فرنگ مشعشع تو را بتکاند، ای حافظ.۴
با این همه، دیک دیویس، پس از چهار دهه موفقیت در ترجمهی
شعرای کلاسیک فارسی، این بار خواسته است پنجاه غزل از حافظ را در کتابی به نام
چهرههای عشق: حافظ و شعرای شیراز ترجمه کند. دو شاعر دیگر در کنار حافظ در این مجموعه
یکی جهان ملک خاتون است و دیگری عبید زاکانی. این هم نمونهای از یک رباعی
از جهان ملک خاتون:
هرگه که گلی تازه به صبحم بنمود
کز دیدن آن فتوح روحم بفزود
زان گل بویی هنوز بر من نوزید
کش باد فنا ز پیش چشمم بربود۵
Each new flower opening in the morning light,
Filling my heart with glory and delight
Even before its perfume reaches me
Destruction's wind has swept it from my sight (p. ۱۳۹).
دیک دیویس از عبید جمعاً پنج غزل و ۲۲
رباعی و داستان موش و گربه را ترجمه کرده است. رباعیات بیشتر از هزلیات و قطعات
طنز عبید هستند و دیک دیویس زبانی مناسب برای اشعار هزلآمیز عبید یافته است.
دیک دیویس از حافظ نیز ۷۴ غزل و پنج رباعی ترجمه کرده و همانطور که خودش گفته است ترجمه از حافظ گاهی
موفق و گاهی ناموفق از کار در میآید.
با این همه، ترجمههای دیویس اغلب بسیار روان و شاعرانه
است. مثلاً مطلع «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو» را در نظر بگیریم:
I saw the green fields of the sky,
And there a sickle moon -
I reckoned what I'd sown, and thought,
"The harvest will
come soon."
I said, "My luck, you've been asleep;
Now
dawn has brought the sun."
She said, "The past is past; do not
Despair of all you've done (p. ۳۶);
با آنکه ایجاز حافظ را ندارد، خیلی روان و زیباست.
دیک دیویس در مجموعهی اشعار خود بنام ، در خانه و دور
از خانه (۲۰۰۹)، ملاحظات و خاطرات فراوان دربارهی ایران و تاریخ ایران دارد.
دیویس، در بعضی از اشعارش، با افکار و آثار متفکران و شاعران قدیم ایران عالمانه مواجه
شده و، در برخی دیگر، از احساسات خود، از غم و اشتیاق روحانی خود، سخن گفته است.
او نامهای خطاب به فیتزجرالد دارد که حاکی از علاقهمندی او به کارهای فیتزجرالد
است و نیز ترجمهی رباعیات فیتزجرالد را با حواشی و مقدمهی مفصل در ۱۹۸۹ برای انتشارات پنگوئن چاپ کرده است. منطقالطیر را هم به تأسی از
فیتزجرالد ترجمه کرده که جایزهی بزرگ مؤسسهی ایرانشناسی بریتانیا را برده است.
او، در شعری، بر سر قبر خیام ایستاده است و با خود میاندیشد که اگر خیام این ستونهای
«بدقوارهی بتنی» را میدید چه میگفت؟ در دو شعر دیگر از ترجمهناپذیری حافظ سخن
گفته است. در شعر «به عشقی»، با خود تصور میکند که اگر چند دهه پیشتر متولد میشد
و میرزادهی عشقی را میدید به یکدیگر چه میگفتند؟ آیا عشقی از بیدادگری و ولع
انگلیس و از اختناق ایران سخن میگفت؟ ولی «دوستی دیرآمده از دشمنی ناتوان» چه
چیزی برای عشقی دارد؟ جز «ستایشی بیهوده که خطاب به سایهی خشمناک تو میسرایم».
در شعری دیگر خطاب «به شاعران ایران» میگوید:
من کیام که در جای پای شما قدم بگذارم؟
ولی در زبانی دیگر بیگانهای سخن میگوید،
ارواح شما به من نشان میدهند که کیستم:
من در کلمات پیامبرانهی شما
حیوانات و فرشتگان دل خود را میشناسم
سعادت و اشتیاق و ناامیدی خود را میشناسم
But, in another tongue, a stranger speaks,
The revenant who shows me what I am;
In whose hermetic words I recognize
The animals and angels of my heart,
My happiness, my longing, my despair.
دیک دیویس در همین کتابش میگوید او از وقتی که به ایران
مربوط شده است تعداد زیادی شعر دربارهی شخصیتهای تاریخی ایران و تجربیات خود از
ایران نوشته که بیشتر آنها را در این جلد گرد آورده است. او میگوید در این کار سه
عشق بزرگِ «زندگی خود را یافتهام که عبارتاند از عشق به شعر و به فرهنگ ایران و
به همسرم».۶
دیویس به راستی عالم بودن و شاعر بودن را در خود جمع دارد
و زندگی خود را وقف ادبیات فارسی و معرفی آن به جهان انگلیسیزبان کرده و بهسبب
ترجمههایش از ادبیات فارسی مشهور شده است. شاهکارهای او ترجمههای اویند: هم
شاعرانهاند هم دقیق. شعرش سطربهسطر به اصل فارسی وفادار است، در عین حال، زبان
او زبان شعر امروز انگلیس است. جمع شدن این دو خصلت در ترجمههای او فردوسی و
فخرالدین گرگانی و تا حدی هم عطار را به جهان انگلیسیزبان معرفی کرده است.
باری، گفتم که یکی از ترجمههای اخیر او ترجمهی منظوم
ویس و رامین فخرالدین گرگانی است. ویس و رامین منظومهای است غنایی و منطقالطیر
منظومهای است عرفانی و واضح است که تشابهات میان آنها زیاد نیست، ولی از آنجا که
منطقالطیر اولین ترجمهی فارسی دیک دیویس است جا دارد که آن را با یکی از ترجمههای
اخیر او مقایسه کنیم. ترجمهی منطقالطیر او دقیق و بیت به بیت و بهصورت مثنوی
است، و ویس و رامین را نیز به همین صورت ترجمه کرده، هرچند که بعضی قسمتهای وصفی
آن را حذف کرده است. در هر دو اثر، قسمتهای آغازین چون وصف ممدوحان فخرالدین
گرگانی در ویس و رامین و نعت خلفای چهارگانه که برای خوانندهی خارجی غریب مینمایند
ترجمه نشدهاند. سبک شعری دیویس در هر دو اثر روان و سلیس است، ولی زبان دیک دیویس
در ترجمهی ویس و رامین پراحساستر و پرشورتر است. در شعری در آخر کتاب خطاب به
ویس میگوید «سالها پیش هنگامی که به تو روی آوردم احساسی مبهم داشتم... بعدها تو
مرا تشویق میکردی که دیک! شانه خالی مکن! .... در شعر انگلیسی، تو به من میگفتی که چه کلماتی انتخاب کنم و
من صفحه به صفحه یاد میگرفتم. روحی که من بدین اثر بخشیدم مال تو بود که دادی، و در
زندگی تو من زیستهام».
ترجمهی منطقالطیر بارها در انتشارات پنگوئن تجدید چاپ
شده است و نقل قسمتی از آن در اینجا مقدور نیست ولی در اینجا فقط دو
بیت از آن را میآورم که در عین حال داستان کاملی است: یکی از جوابهای صوفی
مشهور، رابعه:
بیخودی میگفت در پیش خدای
کای خدا آخر دری بر من گشای
رابعه آنجا مگر بنشسته بود
گفت ای غافل! کی این در بسته بود؟
Once someone cried to God: "Lord, let me see
The door between us opened unto me!"
And Rabe'eh said: "Fool to chatter so----
When has the door been closed, I'd like to know?"۷
انتشار ترجمههای دیک دیویس، نخست در انتشارات میج و سپس
در انتشارات معتبر و معروف پنگوئن خود نشاندهندهی مقبولیت کلاسیکهای ادبیات
فارسی در سطح جهاناند. گذشته از سه جلد گزیدهی عمدهای از داستانهای شاهنامه،
که قبلاً ذکر آنها رفت ، دو ترجمهی دیگر او از شاهنامه یعنی رستم: داستانهای عشق
و جنگ از شاهنامه و داستان سیاوش نیز نخست از سوی میج چاپ شده و سپس در انتشارات
پنگوئن با شمارگان وسیعتر نشر یافتهاند. هنر ناشر در کار نشر و هم زیبایی شعر و
قدرت شاعری دیک دیویس شعر چند شاعر بزرگ ایران را در دسترس عدهی زیادی از مردم
انگلیسیزبان قرار داده است. مجلهی تایمز ادبی دربارهی ترجمهی دیک دیویس از ویس
و رامین مینویسد: «چه در عالم اسلام و چه در عالم مسیحیت یکی از حیرتانگیزترین و
جذابترین داستانهایی است که نوشته شده است. مقدمهی عالی کتاب خواننده را قانع
میکند که ویس و رامین میتواند منبع الهام تریستان و ایزوت باشد. ترجمهی جدید
دیک دیویس، که بسیاری برآناند که او بهترین مترجم ما از شعر فارسی است، شعرزیبایی
است و میتواند مقامی شایسته برای گرگانی کسب کند». (
Heroic couplets دوبیتی همقافیه)
در اینجا به عنوان نمونهی دیگر از ترجمهی دیویس بخشی
از ترجمهی ویس و رامین او را نقل میکنم. رامین که پیر شده است پادشاهی را به پسرش
میبخشد و خود در روزهای پایانی عمر در آتشگاهی معتکف میشود:
جهان بر ما کمین دارد شب و روز
تو پنداری که ما آهو و او یوز
همی گردیم تازان در چراگاه
ز حال آنکه از ما شد نه آگاه
همیگوییم داناییم و گربز
بود دانا چنین حیران و عاجز؟
ندانیم از کجا بود آمدنْمان
و یا زیدر کجا باشد شدنْمان
دو آرام است ما را دو جهانی
یکی فانی و دیگر جاودانی
بدین آرام فانی بسته اومید
نیندیشیم از آن آرام جاوید
همیبینیم کایدر بر گذاریم
ولیکن دیده را باور نداریم
چه نادانیم و چه آشفتهراییم
که از فانی به باقی نه گراییم
سرابی را که در وی یک زمانیم
درو جویای ساز جاودانیم
چرا خوانیم گیتی را نمونه
چو ما داریم طبع باژگونه
جهان بند است و ما دربند خرسند
نجوییم آشنایی با خداوند
خداوندی که ما را دو جهان داد
یکی فانی و دیگر جاودان داد
خنک آن کس که او را یار گیرد
ز فرمان بردنش مقدار گیرد
خنک آن کش بود فرجام نیکو
خنک آن کش بود هم نام نیکو
چو ما از رفتگان گیریم اخبار
ز ما فردا خبر گیرند ناچار
خبر گردیم ما بوده خبرجوی
سمر گردیم و خود بوده سمرگوی
The world has laid its ambush, night and day,
It's like a cheetah, we're the cheetah's prey;
We're like wild deer, we wander without fear,
Imagining it doesn't know we're here -
We say, "How wise we are! Who could trick us?"
What "Wisdom" could be more ridiculous?
Where we've arrived here from we never know,
And we have no idea where we will go.
We live in two worlds, one flies quickly past,
The other one's the one we know will last,
But it's the passing world we've always sought
(We hardly give the other one a thought).
We see this world, we know that we must leave it,
And steadfastly refuse still to believe it;
How foolish, how bewildered we must be,
To choosê this world, and not eternity -
We hope for an eternity spent here,
A place from which we have to disappear!
Why do we curse the world, when all man's nature
Shows he's a foolish and befuddled creature?
The world's a chain, we love it, and we never
Turn from this chain to God, who lives forever,
Our God who made two worlds for us, the one
Eternal, and the one so quickly gone.
Happy the man who chooses Him, who lives
According to the orders that He gives,
Happy the man who makes a noble end,
Whose fame survives, who has God as his friend.
We hear of those who've long passed away
As others will hear tell of us one day;
We hear of stories from the days of old
And we'll become the stories men are told.
(Vis and Ramin, Penguin ed. p. ۴۹۸).
در معرفی شاعران بزرگ ایران در زبان انگلیسی آثار و
ترجمههای دیک دیویس نمونهی آثار و ترجمههای موفقهستند و از روند ایرانشناسی و
معرفی ادبیات ایران در امریکا و انگلستان حکایت میکنند. او همان سنتی را که
فیتزجرالد پیش گرفته بود دنبال میکند با این امتیاز که احاطهی او بر ادبیات
فارسی بسیار بیشتر است. دیویس هم شاعری باذوق و مترجمی تواناست و هم در زمانی زندگی
میکند که دسترسی به منابع فارسی (اعم از خود متون گذشتگان و تحقیقات دربارهی آنها)
آسان و فراگیر است. بهعلاوه، او در ایران زندگی کرده و با فرهنگ ایران نیز آشناست.
The Mirror of My Heart: A Thousand Years of Persian Poetry By Women, Mage Publishers, 2020. 1.
2. The Lion and the Throne, Fathers and Sons / translated from the Persian by Dick Davis, Sunset of the Empire, Mage Publishers, Washington, 1997-2004.
3. Dick Davis, Epic and Sedition: The Case of Ferdowsi's Shahnameh, Fayetteville: University of Arkansas Press, 1992.
4. Dick Davis, At Home and Far From Home: Poems on Iran and Persian Culture, Mage Publishers, 2009, p. 83.
۵. جهان ملک خاتون، دیوان کامل جهان ملک خاتون، ص ۵۱۳.
6. Dick Davis, At Home & Far From Home; Poems on Iran and Persian Culture, Mage 2009, p. IX.
شعر نقلشده از ص ۶۱همین اثر است و بقیه عناوین اشعار اشارهشده به ترتیب از صفحات ۶۷، ۸۱، ۸۷ و ۶۳ هستند.
7. Farid ud-din Attar, The Conference of the Birds, translated by Afkham Darbandi and Dick Davis, Penguin Books, 1984, p. 172.