شاید بتوان گفت که گفتگو محور اصلی روابط انسانی است. قرون و حتی هزارهها قبل از اینکه شروع به نوشتن کنیم، گفتگو میکردیم. بستگانمان افسانهها و اسطورههای مهم را دهان به دهان به شکل شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل میکردهاند، و در نتیجه مکالمه و حرف زدن نقش خیلی مهمی در هر جامعهای دارد. و امروز، هنوز که هنوز است، گفتگو پایه اساسی ارتباطاتمان است. با وجود اینکه میتوانیم بنویسم، نوشتن کمی محدودیت دارد. اگر یک جمله بنویسیم، فقط یک معنی دارد، اما اگر همین جمله را به زبان بیاوریم لحن، تاکید و منشمان ممکن است جلوههای دیگری به حرفمان دهد، که در نوشته کاملاً پنهان میماند.
در نتیجه اصلاً تعجب آور نیست که گفتگو نقش مهمی در رمان و داستان ایفا میکند. روابط انسانی محور اصلی خیلی از آثار معروف ادبیات است و نویسندگان مجبورند از گفتگو استفاده کنند تا کنشها و افکار شخصیتها را هم به شخصیتهای دیگر و هم به مخاطب بفهمانند. البته، بعضی کتابها فقط از دیدگاه یک راوی روایت میشوند، یا نامه نگاریاند، اما اکثریت رمانها اینطور نیست، و گفتگو و مکالمه حجم بزرگی از داستان را تشکیل میدهد. وقتی که مترجم تصمیم میگیرد داستانی را به زبان دیگر بر گرداند، با خرمنی از مکالمه و دو مشکل اساسی رو به رو میشود: ترجمه خود گفتگو، و ترجمه لحن و سبک گفتگو.
اول ترجمه محتوای گفتگو و حرفهایی که زده میشود را بررسی میکنیم. البته که همه ما، چه انگلیسی باشیم چه ایرانی، عین هم گفتگو میکنیم. در گفتگو ما با آدمهای دیگر نوبتی حرف میزنیم - تا اینجا مشکلی نیست. اما در زبانهای مختلف، فاصله بین زبان نوشتاری و زبان گفتاری فرق دارد، و حتی بعضی نویسندگان تصمیم میگیرند از زبان یا گویش محلی استفاده کنند، که نه تنها به مکان داستان بلکه به طبقه اجتماعی و موقعیت شخصیتها هم اشاره میکند. اما در این صورت مترجم چه باید بکند؟ اگر بخواهد این تفاوتها و اشارهها را حفظ کند، باید راهی پیدا کند تا این جزییات را نگه دارد. به عنوان مثال، مترجم میتواند از لهجههای محلی زبان مقصد استفاده کند برای اینکه موقعیت شخصیتها برای خواننده روشن بمانند. اما همیشه باید آگاه باشیم که به عنوان مترجم، ما نمیخواهیم تمام داستان را بازنویسی کنیم و مکان را عوض کنیم. رمان انگلیسی زبان در جغرافیای انگلیسی اتفاق می افتد و رمان فارسی زبان در جغرافیای زبان فارسی اتفاق می افتد و اگر شخصیتها به زبان برعکس حرف بزنند خیلی عجیب به نظر میرسد. اما در صورت دیگر، اگر همه حرفها به زبان نوشتاری برگردانده شود، ممکن است بعضی از ظرافتهای متن مبدأ را از دست بدهیم.
اما علاوه بر مشکلات لهجه و گویش، مترجم یک مشکل دیگر هم دارد: چگونگی نگارش گفتگو در زبانهای مختلف فرق دارد، و در حال ترجمه مترجم باید گفتگوها را با معیارهای زبان مقصد هماهنگی کند تا مخاطبین گیج نشوند. به عنوان مثال، در کتابهای فارسی، هر نقل قول با فعلی مربوط به حرف زدن، معمولاً «گفتن»، شروع میشود، در حالی که در انگلیسی فعل ممکن است قبل، بعد یا حتی در وسط نقل قول قرار داشته باشد. در نگاه اول، به نظر میرسد که ترجمه مکالمه از انگلیسی به فارسی به مراتب آسانتر است: مترجم تنها باید فعل را به اول جمله جا به جا کند. اما در حقیقت، در انگلیسی موقعیتهای مختلف فعل جنبههای متفاوتی به گفتگو میدهد. مثلاً، در گفتگوی کوتاه، شاید حرف گوینده اول با فعل شروع شود اما حرف گوینده دوم با فعل تمام شود تا جریان مکالمه شکسته نشود و گفتگو طبیعیتر به نظر بیاید. یا با قرار دادن فعل در وسط نقل قول، نویسنده به خواننده اجازه میدهد کمی مکث کند تا اطلاعتی را که خوانده است هضم کند، قبل از اینکه به بقیه جمله برسد. اما در ترجمه فارسی، با منتقل کردن فعل به جای اول جمله، بعضی از این فنها ناپدید میشوند، مگر اینکه مترجم عمداً ساختار گفتگو را تغییر دهد. ترجمه از فارسی به انگلیسی مشکل دیگری دارد. اگر به متن اصلی پایبند باشیم و لفظ به لفظ ترجمه کنیم، هر نقل قول با فعل شروع میشود، و ترجمه بسیار یکنواخت و ساده میشود. در نتیجه، مترجم مجبور است با جملهها بازی کند تا ترجمه خواندنی باشد.
اما این مشکل محدود به جای فعل نیست. علاوه بر این باید به تنوع فعل هم فکر کنیم. حالا من یکی از داستانهای کوتاه زویا پیرزاد را از فارسی به انگلیسی ترجمه میکنم، و در گفتگو، فعل «گفتن» بر همهی فعلهای دیگر مسلط است. رؤیا گفت... لیلا گفت.... مادر لیلا گفت.... و با توجه به بعضی کتابهای دیگر، به نظر میرسد که این سبک نوشتن طبیعی و مقبول است. اما در انگلیسی، این نوع نوشتن پذیرفته نمیشود. متنهایی که فقط از فعل «say» استفاده میکنند غیر حرفهای به نظر میرسند. در واقع، حتی در دبستان معلمها شاگردها را تشویق میکنند فعلهای متنوع به کار ببرند. به جای «say»، ما «whisper»، «murmur» یا «mumble» می گوییم. در مقایسه، به نظر میآید بعضی از نویسندگان ایرانی به فعل «گفتن» وابستهاند و در عوض، قید به کار میبرند تا لحن و احساسات شخصیتها را نشان دهند. مثلاً «زیر لب میگوید»، «با خوشحالی میگوید» یا «با لحن عصبانی میگوید». البته که میتوانیم فعلها و قیدها را مستقیم ترجمه کنیم، اما شاید بهتر باشد فعلهای انگلیسی را به قیدهای فارسی و قیدهای فارسی را به فعلهای انگلیسی ترجمه کنیم. اما این روش هم به خلاقیت و هم به تسلط زبان نیاز دارد.
حتماً ترجمه گفتگو دردسر بزرگی برای مترجم درست میکند و راه حل سادهای وجود ندارد. اما این ابهام از لذتهای ترجمه است - هر مترجم سبک و تعبیرات خودش را دارد، و صد مترجم میتوانند صد داستان تازه و متفاوت تولید کنند، هر کدام با مزایای خودش. به نظر من، این تنوع داستان را زنده نگه میدارد اما همیشه باید محتاط باشیم - در جستجوی طبیعیترین و خواندنیترین ترجمه، نباید منظور اصلی نویسنده و حرفهای شخصیتهایش را زیر پا بگذاریم.