اعتماد: در دوران کودکی و نوجوانی هر آنچه میتوانستیم برای خواندن بیابیم، حتی در کلاس زبان و در درسهای درک مطلب، داستانهایی از ژولورن یا حتی چارلز دیکنز بود. با توجه به اینکه محدوده زندگی آن روزگار هم به تلویزیون و رادیو میرسید و جهان مثل امروز برایمان بزرگ نبود، این کارها به ما اجازه تخیل میداد. اجازه تخیلکردن به رفتن به اعماق زمین، رفتن به آسمان، هزاران فرسنگ زیر دریا، دور دنیا در هشتاد روز، ورود به دوره دیگری از تاریخ یا مواجه با موجودات عجیب و غریب. در کنار اجازه تخیلی بیانتها ما با تصویرهای رو جلدی مواجه بودیم که مملو بود از تصاویری متفاوت با آنچه ما تا به حال دیده بودیم و هرکدام جذابیت خاص خود را داشت، به ما اجازه میداد قصه تعریف کنیم و از مرز داستانهای مرسوم داخلی آن روزگار فراتر برویم. در واقع جهان چیزی بود که اینها تعریف میکردند، جهان جایی غیر از ما تعریف میشد و ما بخشی از جهان را با اینها میشناختیم. در صفحات کتابها و مجلاتی که ما این داستانها را در آن دنبال میکردیم تصاویری چاپ میشد که مثلاً دستی عجیب مشعلی بزرگ را در دست گرفته بود و آتشش سر به آسمان میزد و از این دست تصاویری که در کتابهای دم دستی کمتر دیده میشد. به همین خاطر این کتابها برای ما ویژهتر بودند. یا کتابهای تنتن که عنصر مهم تصویر را داشت. به تقلید از آن بود که در مجلات نیز «فتورمان» باب شد و داستانهایی را روایت میکرد با مجموعهای از عکسهای متنوع. در نهایت ما توانستیم با این قصهها بازیهای درخشانی انجام دهیم و رشد کنیم.
به عقیده من امروز پدید آمدن کامپیوتر و بازیهای رایانهای بچهها را از فضای تخیلکردن و فکرکردن دور نگاه داشته. البته اگر منصفانه ببینیم در مسائل دیگری تبحر پیدا کردهاند. اما به هر حال شرایط نسل جدید متفاوت شده است و این تفاوت را میتوان در حوزههای مختلفی مشاهده کرد. متاسفانه در نسل جدید کمتر کسی حوصله خواندن تنتن و داستانهای ژولورن را دارد. کتابهایی که ذهنهایی شکوفا از ما و همنسلان ما ساخت.