اعتماد: اخیرا یک موسسه انتشاراتی که فعالیت خود را دو سال پس از گشایش دانشگاه تهران یعنی از سال ۱۳۱۵ آغاز کرد، اعلام نمود که به دلیل مشکلات طاقتفرسای موجود در کار نشر به زودی عطای آن را به لقایش خواهد بخشید و پس از ۸۳ سال پای از این عرصه بیرون میکشد. کمتر کتابخوانی است که با نام این بنگاه انتشاراتی که جزو اولین ناشران مقابل دانشگاه تهران بوده آشنا نباشد. نیازی به گفتن نیست که در سالهای اخیر چند ناشر دیگر هم با همه دلبستگی و الفتی که به حرفهشان داشتند، به دلایل یادشده از این شغل دست کشیدند و آنها هم که ماندند لنگلنگان رو به افول میروند، بیآنکه روزنه تدبیر و امیدی در برابرشان ببینند. مسائلی که ذکرشان توضیح واضحات است سبب آشفتگی و نابسامانیهای بسیار در حوزه نشر شده، طوری که چرخ این صنعت آنقدر کند میگردد که ذوق نوشتن و تالیف و ترجمه را در اهل قلم تقریبا از بین برده است.وقتی کسی با صرف عمر و زحمت بسیار اثری پدید میآورد، هدفش این است که محصول تلاش فکری وی به میان افراد علاقهمند راه یابد تا جامعه از آن بهرهمند شود، نه آنکه در معبری سنگلاخی با موانعی مانند گرانی بیاندازه مصالح چاپ، دریافت مجوز، عبور از پاسگاه ممیزی و نحوه توزیع تا چندین ماه و گاه تا چند سال سرگردان بماند. این موانع نه تنها بر پدیدآورنده اثر که بر ناشر هم تاثیر نامطلوب میگذارد و سبب یأس و دلزدگی آنان میشود که در سالهای اخیر کاملا محسوس است. از همین روست که به ندرت اثری ارزشمند و چشمگیر همانند دهههای پیشین در بازار کتاب عرضه میشود. وضعیت ممیزیهای سلیقهای و بیضابطه که در هر دورهای با روشی خاص اعمال میشود، حرکت آزادانه را از قلمها گرفته و عاملی به شدت دستوپاگیر برای انتشار کتابهای عمیق و انسانساز تاریخی، فلسفی، ادبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به روال گذشته شده است که یک علت بیشتر ندارد و آن محدودیت در اندیشیدن است. حساسیتهای بیدلیل در کار بررسی کتاب که سالهاست از سوی اهل قلم در رسانهها مطرح میشود و گوش شنوایی برای حل این معضل به صورتی روشمند و معقول وجود ندارد، سبب رویگردانی و عدم اعتماد اهل مطالعه به کتاب به خصوص آثاری در زمینههای ادبیات داستانی، اجتماعی و شعر شده است، از آنجا که اصولا کتابخوانها با اطلاع از این مساله رغبتی به مطالعه نشان نمیدهند، شمارگان کتاب در چند سال اخیر بسیار تقلیل یافته تا جایی که به صد نسخه رسیده و سبب شده ذوق تالیف در مولف و شوق تولید در ناشر از میان برود، زیرا حاصل خون دل خوردنشان نان کافی به سفره نمیآورد. بنابراین صنعت نشر به کتابهای زرد و سرگرمکننده بیمحتوا روی آورده که غالب آنها تالیفات و ترجمههای مغلوط و کممایهاند و سبب شدهاند تا آن ملکوت فرهنگی به ناسوت عاری از معرفت میل کند که البته دلیلش هم به قول سعدی «همهی روز در بند اخراجات» بودن است:
غم فرزند و نان و جامه و قوْت/ بازت آرد ز سیر در ملکوت
شگفت اینکه مدیریت کلان فرهنگی به جای پرداختن به مشکلات اصلی و گرهگشایی واقعی این معضل در سرزمینی که نخستین کتابخانههای جهان در آن شکل گرفته و نیاکان و قبایل این مردم همه عالم و اهل کتاب بودهاند، به اعمالی بیحاصل دست میزند و هرازگاهی به مناسبتی مثل روز قلم همایشهایی در ستایش از نویسندگان و مولفان با هزینههای کلان ترتیب میدهد که هیچ تاثیری نه در احوال ارباب قلم دارد و نه در اصل موضوع، یعنی رونق بازار کتاب. چنین اقداماتی حلوایی است که فقط به لفظ میآید و چون فاصلهای بعید با واقعیت دارد تلخکامی صنعت نشر را علاج نمیکند. از همین رو توصیه اهل معرفت و صاحبان قلم به متولیان فرهنگی از قول میرالاهی همدانی شاعر پارسیگوی کشمیری این است که: سرشک از زخم پاک کردن چه حاصل/ علاجی بکن کز دلم خون نیاید
بدیهی است که مراسمی از این دست مانند برگزاری نمایشگاه کتاب، تقدیر از ناشران برتر، تمجید از نویسندگان و مولفان، مراسم کتاب سال و هفته و ماه و فصل زمانی موثر است که بنیانهایی استوار داشته باشند، وگرنه مصداق نقش دیوارند که گویای حدیث جان نیستند. چنین روشهایی اگر موثر میبود، جامعه از کتاب و مطبوعات کناره نمیگرفت، دویست کتاب فروشی در دو سال اخیر تبدیل به کبابی و بقالی نمیشدند و شمارگان برخی از مطبوعات تا حد ۵۰۰ نسخه تقلیل نمییافت. حقیقت این است که آنچه برای رونق بازار نشر به صرف چای و شیرینی صورت میگیرد، چیزی جز حرفهای بیحاصل و اقدامات نمایشی و آرایشی نیست. دلیلش اینکه میشود با هر آن کس که جز این میاندیشد یک شرط به صرفه برنده بست که اگر تمامی این سیاستها و تدابیر و کیاستهای به اصطلاح فرهنگی هم نمیبود، وضع صنعت نشر از آنچه هست نازلتر نمیشد. چاره این درد از جراحت عمیقی است که نباید گذاشت کارش از قانون شفا بگذرد، این رنج نیاز به طبیبان بسیار حاذقی دارد که آن را از ریشه مداوا کنند، نه اینکه به صورت انتزاعی بنگرند یا در پی تسکین موقتش باشند. کاهش شدید شمارگان کتاب و مطبوعات پیوند مستقیم و تنگاتنگ با جامعه دارد. مشکل دهشتآور صنعت نشر را بدون عنایت به مسائل اجتماعی نمیتوان حل و فصل کرد. در شرایطی که گفته میشود روزانه نزدیک به دویست نشریه در کشور انتشار مییابد، به نظر نمیرسد مجموع شمارگان آنها بیش از پانصد هزار نسخه باشد، حال آنکه در برخی از کشورهای همسایه نشریاتی به تنهایی تیراژ تقریبا میلیونی دارند. اصولا هر جامعهای مانند موجود زندهای است که وقتی عضوی از آن دچار مشکل میشود دیگر اندامها را نیز تحت تاثیر قرار میدهد تا حدی که تمرکز ذهنی و آرامش خاطر را از وی سلب میکند. این عدم آرامش و فقدان تمرکز ذهن بنا به دلایلی که ریشه در مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دارد، سبب از میان رفتن مهمترین عامل در تولیدات فرهنگی و پدید آمدن شخصیتهای برجسته در این زمینه میشود که رفع آن به همتی چندسویه و بنیادین نیاز دارد، نه آنکه تنها از یک متولی فرهنگی ساخته باشد که غالبا چنان که تجربه شده فقط مدیر امور فرهنگی است بی پشتوانه به واقع فرهنگی و حرفهای. اگر به چنین طریقی امیدی باشد به این میماند که تصور شود جلوگیری از مهاجرت روستاییان به شهرها را که ناشی از ضعف مدیریتهای کلان است، صرفا باید از بخشداران و شهرداران خواست و حل این معضل را تنها از آنان متوقع بود.