اعتماد: نمیدانم هنگامی که دو دهه پیش از میلاد مسیح، شاعر رومی، هوراس، عبارت «سپِرِ اودِه» را تقریر میکرد، یا هنگامی که فیلسوف آلمانی، ایمانوئل کانت، آن عبارت را در جمله پایانی بند نخست مقاله درخشانش «روشنگری چیست» میآورد، آیا تمثال کس یا کسانی را نیز در ذهن داشته است یا نه؟ اما به گمانم برای هر یک از ما خوانندگان، هنگام مرور آن عبارت، کس یا معدود کسانی در ذهن تداعی میشوند، برای نگارنده این سطور؛ مصطفی ملکیان یکی از آن معدود کسان است. ترجمه دقیق و بلیغ آن عبارت کوتاه لاتین به فارسی، با همان فشردگی و دلالت قلّ و دلّ، آسان نیست، چنانکه در زبان انگلیسی نیز برای ترجمه آن، برابر نهادههای چندگانه پیشنهاد شده است؛ گاه آن را «جرات اندیشیدن» ترجمه کردهاند، گاه «شجاعت فهمیدن» و گاه «جرات عمل کردن بر اساس فهم خود». میتوان بسیار کسان را یافت که در مرحلهای از زندگی تغییر مسیری در اندیشه را تجربه کرده و به قدر مرتبت خود به شیوه ترویجی آن شعار زیسته باشند، اما به گمانم مروری بر زندگی مصطفی ملکیان حاکی از تمرین راستین و مجدانه وی بر مشی مستمر در این نهج و معرفی و تبلیغ آن است. تقارن میلاد ایشان با ماه خرداد بهانهای است برای نگاهی بسیار کوتاه به سبک زندگی فکری اندیشهورزی تاثیرگذار که در آستانه 65 سالگی ایستاده است. در فرهنگ ایرانی غالباً «حرف مرد یکی است» و معمولاً اگر صاحب نظریه یا نظری پیچشی جدی را نیز در زندگی از سر گذرانده باشد، مایل است وضع سابق خود را چنان بازخوانی و بازسازی کند که گویی از ابتدا نیز بر شیوه لاحق بوده است. در چنین فرهنگی ملکیان از نوادری است که ابا ندارد از اینکه در بازنمایی واگراییهای فکریاش مراحل متعدد (پنج مرحله) را متمایز سازد و حتی مرحلهای غیرافتخارآمیز از گذشته فکری را برای انبوه مخاطبان همدل با موضع فکری امروزین و بیخبر از موقف دیروزش بر ملأ کند. تا پیش از مصاحبه منتشر شدهاش حدود دو سال پیش، به راستی چه درصدی از دنبالکنندگان آرای ملکیان امروز میتوانستند حدس بزنند که این معنویتگرا و منتقد پرشور سنت و سنتگرایی، خود روزگاری نه تنها به شیوه سنتگرایان، بلکه که حتی بنیادگرایان میاندیشیده است؟ مسلماً قرار نیست سخن بر سبیل مبالغه رود و در شرح فضایل یک متفکر غلو شود که اسطورهپردازی درباره بزرگان و پیشروان، خود آفتی در کشتزار اندیشه این سرزمین است. به تناسب وضع و حال ما در جامعه و فرهنگی که میزیایم، برجستهسازی اوصاف ممدوح از اندیشمندی همچون مصطفی ملکیان، بیش از آنکه تجلیلی صوری از یک شخص باشد، الهامبخش اصلاح است و آموزنده خواهد بود. فرهنگی که در آن تعارف و تظاهر و تقیه و ترس، مانع از جراتورزی در تفکر و شجاعت بازاندیشی در نظام باور است. جرات و شجاعتی که فقدانش مصائب بسیار برای متفکران و مردمان زیستکننده ذیل فضای متأثر از آرای آن متفکران، در جامعه و تاریخ ما در پی داشته است. آشکار است که این یادداشت مختصر مجال شرح فراز و فرود سلوک فکری ملکیان نیست و تنها میتوان در این فرصت به سرخطهای یک زندگی متموج و چند ساحتی نگاهی انداخت. مصطفی ملکیان را برخی با عنوان «فیلسوف» یا «پژوهشگر اخلاق» و مانند آن معنون میکنند، اما به گمان من مناسبترین نام برای او «روشنفکر/ روشناندیش» در تعبیر کانتی این اصطلاح است. او در طول زندگی علاوه بر آنکه به یاد گرفتن، یاد دادن، ارائه مشاوره علمی-آکادمیک، ترجمه، نگارش و ویرایش در زمینههای مختلف فلسفی و بیش از همه اخلاق و معرفتشناسی اهتمام داشته است، عمری را در حد طاقت بشری در مسیر نقد اندیشهها، نقد قدرت و نقد فرهنگ و مهمتر از همه درنوردیدن مرزهای اندیشه دینی و معنوی صرف کرده است. اگر برخی عارفان و مردان دینی از «تولد دوباره» سخن گفتهاند، ملکیان، به گواهی صریح خودش چندین بار درد تولد را تجربه کرده است و به تعبیر کانت، در «روشنگری (/روشناندیشی) چیست»، او بارها از «کودکی به تقصیر خویشتن» به در آمده است. اهمیت مضاعف ملکیان آن است که این دیگرگونه اندیشیدن را، از ترس طعن تکفیریان محتمل، مخفی نگه نداشته، بلکه با بازگفتن این نوزایشهای فکری، مروج شجاعت اندیشیدن و فهمیدن بوده است. مصطفی ملکیان میکوشد گرفتار زندگی نسنجیده نباشد، چنانکه سقراط بدان فرامیخواند؛ واضح و متمایز بیندیشد، چنانکه دکارت توصیه میکرد در کاربست فهم خود پایمردی کند، چنانکه کانت میخواست؛ دستهبندی شده و پاکیزه بیندیشد و بیان کند، چنانکه ویتگنشتاین خوش میداشت و هستی را در حالتی وحدتی تجربه کند و نه همچون ماسوایی ذیل مدیریت خدایی متشخص و چنانکه اسپینوزا بر آن باور بود.
میلادش فرخنده و پنجرهای که به گشودنش در افق معنوی- عقلانی این سرزمین مشتغل است، گشوده باد.