درآمد: نخستین بار پروفسور صدری سعدی، استاد دانشگاه دولتی سمرقند را اوایل دهه نود ملاقات کردم، به شرافت و لطف دکتر صفر عبدالله. وقتی رسیدیم سمرقند به پیشباز ما ایستاده بود. در نصف روزی که در سمرقند بودیم شهر را به ما نشان داد، خستگیناپذیر! هنوز هم هر وقت به خاطر میآورم شرمنده میشوم. هر چقدر میگفتیم استاد جان! کافی است شما خسته شدهاید، میگفت: تا اینجا آمدهاید، بیایید برویم رصدخانهی الغبیک را هم ببینید. خلاصه که سنگِ تمام گذاشت. دورادور از احوال ایشان باخبر بودم تا اینکه پژوهش تازهاش، کتاب «مرکز ادبی سمرقند در شاهراه تاریخ» به کوشش دوست عزیزم دکتر مصطفی باباخانی، در ایران برگردان و منتشر شد (آرون، ۱۳۹۸). کتاب را هنوز نخوانده بودم که آقای علی اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی و بینالملل شهر کتاب پیشنهاد کرد که یک گفتگو با نویسنده داشته باشم. از استاد صدری سعدی، شماره تماسی نداشتم. به واسطهی دکتر باباخانی با دخترشان مهرانگیز در ایالت ویرجینیای آمریکا ارتباط برقرار کردم و بنا شد کتاب را بخوانم و سؤالها را بفرستم. سوالها از تهران، برای مهرانگیز به آرلینگتان ویرجینیا فرستاده شد و از آنجا به سمرقند رفت و سپس پاسخها با دستخط استاد به ویرجینیا برگشت و پس از آنکه در آنجا حروفچینی شد، فایل سیریلیک آن به تهران آمد. آن را به خط فارسی برگردان کردم و آنچه در ادامه میخوانید محصول همین چرخه است. وقتی پاسخها را خواندم شخصاً به این نتیجه رسیدم که ارزشش را داشت و این یعنی نمونهی مختصری از بهرهگیری از امکانات فضای مجازی، در مناسبات فرهنگی میان فارسیزبانان در عصر جدید، که امیدوارم هر چه بیشتر تقویت شود.
به عنوان نخستین سؤال قدری دربارهی پیشینهی این پژوهش و دلایل پرداختن به این موضوع توضیح دهید و بفرمایید که آیا در دوران شوروی و یا ازبکستان استقلالیافته چه تحقیقات و با چه کیفیّتی در این حوزه انجام شده است؟
اوّلاً میخواهم سپاس فراوان و قدردانی خود را به تهیهگر و تصحیحکنندهی این کتاب استاد گرانمایه دکتر مصطفی باباخانی بیان کنم که در واقع انتشار این کتاب به کوشش و زحمتهای زیاد ایشان میسّر گردیده است. و تشکّر از شما که میخواهید خوانندههای ایرانی را با تاریخچهی این کتاب بیشتر آشنا بسازید و همچنین امکانیّت این مصاحبه را به من فراهم آوردید.
در پاسخ به سؤال نخستین شما باید بگویم، که پژوهش در رابطه با تاریخ مرکز ادبی یا حوزهی ادبی سمرقند در آن شکل جداگانه و مکمّلی که خواننده در این کتاب میبیند، بدون زمینه و پیشینه به وجود نیامده است. سمرقند از بزرگترین مرکزهای تاریخی ادبیات فارسی به شمار میرود و بنده دایر به (دربارهی) روند رشد ادبیات فارسی در سمرقند قبلاً دو پژوهشی را انجام دادهام، که با عنوانهای «سوزنی و محیط ادبی سمرقند در عصر ۱۲» و «ادبیات تاجیک در عصر ۱۷» در شهر دوشنبه انتشار یافتهاند. امّا در آن دو کتاب مذکور پژوهش راجع به وضع حیات ادبی در سمرقند نه در شکل جداگانه، بلکه در ضمن بررسی احوال و آثار سوزنی سمرقندی، شاعر معروف هجاگوی قرن ۱۲، و روند عمومی ادبیات فرارودی در قرن ۱۷ انجام گرفته است. از طرف دیگر، این دو پژوهش فقط مربوط دو دورهی جداگانهی تاریخ ادبیات فارسی هستند. طبیعی است که در آفریدن تاریخ مکمّل و منظّم حوزهی ادبی سمرقند در رابطه با ادبیات این دو قرن مذکور از این دو پژوهش پیشینهام نیز استفاده کردهام. امّا، مرحلههای دیگر تاریخ ادبیات در این کتاب به تازگی مورد مطالعه قرار گرفتهاند.
عموماً، نشر چنین کتابی، که در آن تاریخ ادبیات فقط در یک حوزهی رشد آن بررسی شده است، در ادبیاتشناسی تاجیک حادثهی نو نیست. هرچند آموزش تاریخ و روندهای ادبی در دایرهی یک حوزه در ادبیاتشناسی ایران چندان معمول نیست، امّا در ادبیاتشناسی تاجیکستان این پدیده خیلی هم حسّاس محسوب میشود. با وجود این، بنده، اگر چه بیرون از تاجیکستان قرار داشتم، به دلیل چندی عاملها، فرصت تهیه و تصنیف نمودن چنین کتابی را پیدا کردم. ضمناً، میتوانم فقط یک عامل اساسی را ذکر نمایم: در ادبیاتشناسی شوروی تاجیک به سببهای معلوم یک نوع بیگانگی نسبت به سمرقند و بیاعتنایی نسبت به ارزشهای فرهنگی و ادبی این شهر بزرگ مشاهده میشد. عدم توجّه و نظر بیاعتنایانه نسبت به این بزرگشهر، مرا وادار نمود که پژوهشهای دایر به تاریخ ادبیات فارسی در سمرقند را انجام دهم، که در آن پیش از همه مقام این شهر عظیم باستانی، چون یکی از مرکزهای اساسی ادبیات ممتاز و همچنین نقش بزرگ آن در رواج و رونق این ادبیات دقیقاً معیّن شود. تا چه اندازه موفق شدهام که به این موضوع کاملاً رسیدگی شود و این وظیفهی مشکل به اجرا رسد؟ واقعاً به حکم دانشمندان و ادبیاتشناسان است. امّا چیزی که برایم عیان است، این است که ادبیات بیش از هزارسالهی سمرقند را بعد از این، از آفرینندگان آن، که مردم تاجیک هستند، جدا کردن ناممکن است.
سمرقند میراث فرهنگی بشریت و شهر شور و شیدایی فارسیزبان است و شما در کتاب خود به صورت جزئینگرانه به حوزهی ادبی سمرقند پرداختهاید، لطفاً بفرمایید که چگونه در این اثر دورههای تاریخی را مرزبندی کردهاید؟
اگر منظورتان از مرزبندی دورهبندی تاریخ ادبیات فارسی در حوزهی ادبی سمرقند باشد، بنده این مسئله را در مقدّمهی کتاب مفصلاً مطرح کردهام. اینجا آن را تکرار نمیکنم، فقط خلاصتاً تأکید میکنم که در این کتاب دورهبندی خاص تاریخ ادبیات در سمرقند توصیه و کاربست شده است که آن را میتوان تا اندازهای به تاریخ عمومیِ ادبیات فارسی نیز مورد استفاده قرار داد. طبق آن، تاریخ ادبیات در ارتباط به حوزهی ادبی سمرقند به سه مرحلهی طولانی تقسیم میشود. مرحلهی یکم قرنهای ۹ تا ۱۳-را فرا میگیرد. دلیلِ از چهار قرنِ اوّلِ رشدِ ادبیات فارسی عبارت یافتنِ یک مرحلهی تام تاریخی به آن است که در طول دورهی مذکور ادبیات بیشتر در دربار شاهان رشد یافته بود و مدیحپردازی، موقع (جایگاه) اساسی را میگرفت. به نظر من، این مرحلهی اوّل به خصوص در رابطه با حوزهی ادبی سمرقند در جریان تاریخ عمومی ادبیات فارسی بیشتر قابل قبول و مورد کاربست است. در قرن ۱۳ و تا میانههای قرن ۱۴، بر اثر استیلای خرابیآور مغولها، در خراسان و ماوراءالنهر سکوت کلّی، حیات علمی و ادبی را فرا گرفت و این دورهی تاریخی صفحههای خالی رشد تاریخی و ادبی سمرقند را تشکیل میدهند. امّا در این دوره هم تاریخ حوزهی ادبی سمرقند جداگانه بررسی میشود.
مرحلهی دوّم تاریخ حوزهی ادبی سمرقند، تقریباً از میانههای قرن ۱۴ شروع یافته، تا اوّلهای قرن ۱۸ ادامه یافته است. مرحلهی دوّم دورهی طولانی و اساسی رشد ادبیات در حوزهی سمرقند به شمار میرود، به این خاطر که ادبیات در این مرحله بیرون از دربار شاهان و حکمداران، در محیط شهر رشد میکند. ادبیات در این مرحله طبقهها و دایرههای وسیع مردم شهر را فرا گرفته، سخنوران زیادی را به میدان آورده است. این مرحله را نیز میتوان به عنوان یک دورهی تام جریان تاریخ عمومی ادبیات فارسی شمارید.
امّا تقریباً از چاریک دوّم قرن ۱۸ باز صفحههای تاریخ مرکز ادبی سمرقند خالی شدند که این حالت تا میانههای قرن ۱۹ دوام کرد. در این دور، به دلیل خرابی و انقراض کلّی سمرقند، در آن نه فقط از حیات ادبی اثری نمانده بود، بلکه خود این شهر پرآوازهی شرق به خرابهزاری تبدل یافته بود و کم مانده بود، که موجودیّت خویش را از دست دهد. تنها از میانههای قرن ۱۹، بر اثر برقرارشَویِ شهر، حیات فرهنگی و ادبی آن نیز اندکی به جنبش آمده، در آخرهای قرن مذکور و بهخصوص اوّلهای قرن ۲۰، باز به جوش و خروش خود رسید. این دورهی احیای ادبی و بیداری ملّی، در سمرقند، دورهی نو بود.
این اثر چه ویژگیهایی دارد و به عبارت دیگر چه تفاوتی با پژوهشهایی چون آثار پیشین، مانند تحقیقات مرحوم عبدالغنی میرزایف دارد؟
از بس که در رابطه با این موضوع، یعنی تاریخ یک مرکز ادبی در ادبیاتشناسی تاجیک و همچنین ایران پژوهشهایی به وجود نیامده است، مؤلف موضوع را به طور مستقل بدون پیگیری از محقّقان دیگر به تدقیق گرفته است. در اصول تحقیق نیز به کسی پیروی نشده است. فقط در بررسی محتویات آثار ادیبان، اصول تحلیل به اصطلاح اجتماعی (سوسیالی)، که در ادبیاتشناسی دورهی شورویِ تاجیک، موقع اساسی داشت و تا هنوز دارد، به طرز عمومی پیگیری شده است.
تخصص شما تاریخ ادبیات فارسی و تاجیکی است و بخشی از کتاب به شرح حال شاعران و ادیبان سمرقند پرداخته است. شیوهی این معرفیها تا چه حد به سبک و سیاق تذکرههاست؟
تقریباً در همهی کتابهای تاریخ ادبیات که در ایران و تاجیکستان و سایر کشورهای جهان تألیف گردیدهاند، عادتاً پس از گزارش مسائل ادبیات هر دوره، به طرز جداگانه در خصوص برجستهترین نمایندگان آن دورهها معلومات داده میشود. و این کار به حکم ضرورت انجام میگیرد. توسط توصیفهای موجز یا نسبتاً مفصل، احوال و آثار چهرههای نمایان ادبیات، فکر و اندیشهها و خلاصههایی که در قسم نظریهوی (نظری) بابهای اثر، گزارش یافتهاند، قطعاً اثبات و تصدیق و تأیید میگردند، تکمیل و رواج مییابند و مانند اینها.
از این رو، معلومات دربارهی چهرههای ادبی سمرقند را که به عنوان نمایندگان سه مرحلهی تاریخیِ حوزهی ادبی سمرقند در کتاب مورد نظر آورده شدهاند، باید از معلومات عمومی که در تذکرههای پیشینه، عاید به (در خصوص) احوال و آثار این چهرههای ادبی آورده شدهاند، قطعاً فرق کرد. همچنین، معلومات دربارهی چهرههای ایجادی (هنری) در این کتاب اوّلاً خصوصیت علمی دارند و ثانیاً نسبت به معلومات تذکرهها دربارهی سخنوران مکمّلتر میباشند.
در سدههای ۴-۶ ق./۱۰-۱۲ میلادی در شعر شاعران سمرقند نه فقط واژهها و اصطلاحات زبان گفتاری، بلکه ژانرهای ادبی فولکلوری مثل رباعی و درونمایههای اجتماعی نزدیک به زندگی مردم فراوان دیده میشود، لطفاً دربارهی علّت این موضوع اندکی توضیح دهید.
بنا بر آنکه شعر فارسی با نام شعر دری در قرنهای ۹-۱۰ میلادی در ورارود و خراسان به وجود آمده و تشکّل یافته بود، طبیعی است که زبان این شعر در مرحلهی اوّل به زبان مردم این جاها بیشتر نزدیکی داشت. دقیقاً گوییم، در آن واژه و اصطلاحات و تعبیر و ترکیبات مخصوص زبان گفتگوییِ آن زمان، خیلی زیاد به نظر میرسند که تا هنوز هم در گویش مردم تاجیک موجودند. این مسئله در ایرانشناسی حلّ و فصل خود را یافته است و اینجا رجوع به آن ضرورتی ندارد. امّا میخواهم این نکته را بیفزایم که از روی مشاهدههای کمینه، عموماً در زبان ایجادیات (آفرینشهای) ادیبان فرارودی در دورههای گوناگون، به طریق زیاد واژه و ترکیباتی از زبان گفتگوییِ مردم ورارود و خراسان به نظر میرسند، که آنها را در زبان ادیبان ایرانی دچار نمیکنیم. میل به گویش ورارودی و گفتگویی مردم، نزدیک کردن زبان ادبی عمومفارسی، به خصوص در آثار ادیبان ورارود در قرن ۱۷ بیشتر مشاهده میشود. این پدیده را ادبیاتشناس معروف تاجیک عبدالغنی میرزایف در رسالهی سیّدا و مقام او در تاریخ ادبیات تاجیک در بررسی زبان آثار این شاعر آشکار کرده بود. بنده نیز در پژوهشهای تازهی خود سیّدای نسفی و محیط ادبی ماوراءالنهر در نیمهی دوّم عصر ۱۷، تدقیقات میرزایف را در این رشته ادامه و تکمیل داده، ثابت کردهام که در زبان ادبیات دورهی مذکور به گویش ورارودی نزدیک کردن زبان ادبی عمومفارسی یک تمایل عمومی بوده.
تمایل به زبان و عموماً زندگی مردم ماوراءالنهر نزدیک شدن شعر ممتاز فارسی خیلی پیشتر از این، هنوز در قرن ۱۲ میلادی به طور فراگیری به مشاهده میرسد. این تمایل عمومی و فراگیر ادبی در اثرِ از دایرهی دربار حکمداران، به محیط شهر انتقال یافتنِ حیات ادبیِ در ورارود پدید آمده است، که آن بار اوّل در رسالهی بنده، سوزنی و محیط ادبی سمرقند در عصر ۱۲ (دوشنبه، ۱۹۷۳) مطرح و بررسی گردیده، هم اکنون با تکمیل و علاوهها با عنوان سوزنی سمرقندی و حوزهی ادبی ماوراءالنهر در قرن ۱۲ برای چاپ دوّم سپاریده شده است. در این پژوهش روندِ به زندگیِ مردم نزدیک شدنِ ادبیات دایرههای شهر، موافق طلبات و ذوق آنها به وجود آمدنِ رویههای گوناگون ایجادی، موضوع و مضمونهای تازه، تجدید ژانرهای شعری، رواج بیاندازهی هجو و مطایبات و غیره آشکار کرده شدهاند.
من شخصاً شمسالدّین شاهین (۱۸۵۹-۱۸۹۴) را آخرین نسل شاعران دوران کلاسیک آن منطقه به حساب میآورم و از عصر شوروی شاعر سرشناس و شاخصی در سمرقند نمیشناسم. به نظر شما نظریههای ادبی جدید چه تأثیری بر شعر و هنر ادبیات سمرقند داشته است و آیا امروزه در سمرقند کانونهای شاخصی وجود دارد، که نشان از جوش و خروش ادبی، فرهنگی و هنری در این شهر باشد؟
باید اعتراف کنم، پاسخ این سؤال که دایر به وضع کنونی ادبیات فارسی تاجیکی در سمرقند است، برای من ناگوار و مشکل است. سمرقند از سرچشمههای شعر و ادب فارسی بود، شعر گفتن و شعر خواندن برای همهی طبقههای جامعه امر طبیعی و رایج بود. امّا بدبختانه، حالا در این شهر آن جوش و خروش حیات ادبی زمانهای گذشته را نمیتوان مشاهده کرد. گفتن و خواندن شعر فارسی در این جا البتّه از بین نرفته است، ولی از آن جوش و خروش ادبی، بحث و مناظرهها در محفل و مجلسهای شاعران سمرقند، که در مورد سبک نو شعری «طرز عراقی» (ایرانی) (حالا نزد دانشمندان تاجیک به «سبک هندی» معروف است) برگزار میگردیدند، در اینجا اثری نیست. باید گفت که نظریههای جدید ادبی و رویه و جریانهای معاصر ایجادی فقط آن زمان به ادبیات تأثیرگذار خواهد بود که خود ادبیات در مرحلهی رشد و وسعت قرار داشته باشد. چند سال پیش یکچند نفر از شاعران جوان سمرقند در پیروی و زیر تأثیر شاعران نوپرداز ایران و تاجیکستان شعرهای طرز نو ایجاد کردند. ولی از بس که این طرز نو شعر همانا در سمرقند زمینهی موافق و استواری نداشت و امکانیت برای رشد ادبی این شاعران وجود نداشت، آنها از ادامه آن بازماندند.
در تهیه و تدوین این کتاب تا چه اندازه به منابع پژوهشی ایران در دوران معاصر دسترسی داشتهاید و آیا منابع روسی کمکی به پیشبرد این اثر داشتهاند؟
در تصنیف این کتاب تألیفات دانشمندان معروف ایران ذبیحالله صفا، شفق رضازاده، بدیعوالزمان فروزانفر و دیگران دایر به تاریخ منظّم ادبیات فارسی دائما در مدّ نظر قرار داشتند. در شعرفهمی و سخنسنجی و شرح و تفسیر علمی آثار ادبی برای بنده پژوهشهای دانشمندان ایران همیشه نمونهی عبرت و مورد آموزش و استفاده بودند و هستند.
در آموزش و پژوهش مسائل نظری تاریخ ادبیات در این کتاب و دیگر تألیفات خود از آثار ایرانشناسان و تدقیقگران روس هم به طریق فراوان بهره برداشتهام. مثلاً، یک نقطهی نظر ایرانشناس معروف روس ا. برتلس دربارهی از دربارِ شاهان و حکمداران به محیط شهر کوچیدنِ ادبیات، که در ضمن بررسی ژانر غزل در اشعار قرن ۱۲ ارائه شده است، اساس و تکان و انگیزهای گردیده است که پژوهشهای مخصوص و دامنهدار را دایر به این مسئله انجام دهم، که فشردهی آن در باب اوّل این کتاب آمده است. اینچنین (همچنین)، تدقیقات نظریهوی پژوهشگر ممتاز، شفیعی کدکنی از کتاب صور خیال در شعر فارسی برای تحلیل و بررسی آثار سوزنی که در سوزنی سمرقندی و حوزهی ادبی ماوراءالنهر قرن ۱۲ آوردهام، برایم خیلی سودمند بوده است. کتاب در حال حاضر در دست چاپ است.
سمرقند در روزگاران گذشته پارهای از سرزمین ایران بزرگ فرهنگی بوده که با هم نوعی پیوند فرهنگی و تاریخی داشتهاند. در رابطه با پیوند سمرقند و ایران امروز گویا حلقههای مفقودهای وجود دارد و به امروزه دیگر آن پیوند عمیق گذشته را بین ایران و سمرقند نمیبینیم و برای آنکه سمرقند در میان اقوام ایرانی جایگاه ارزشمند گذشته را به دست آورد، چه راهکارهای فرهنگی را پیشنهاد می کنید؟
بحثی وارد نیست که در گذشتههای دور و نزدیک، سمرقند و بخارا با ایران پیوندهای عمیقی داشتهاند. هرچند این پیوندها را جدایی مذهبی، که در قرن ۱۶ میان مردم ایران و تاجیکانِ ورارود به عمل آمده بود، به اندازهای ضعیف کرد، ولی نتوانست آنها را کاملاً گسسته کند. در قرنهای وسطی، حتّی در آن شرایط جدایی مذهبی بین قومهای ایرانی و اوج نزاعهای خونین سیاسی بین ایران و ورارود، دو مردم ایرانیتبار، ارتباط خود را نکَندند، به وطن همدیگر رفت و آمد داشتند و رابطههای فرهنگی و ادبی بین دو کشور همچنان ادامه داشتند. در رشتهی پیوندها و رابطههای ادبی دو خلق در این دورهی تاریخی از منبعها، اطّلاعات و سندهای جالبی در اختیار دارم که حالا در تألیف تاریخ علمی ادبیات قرنهای ۱۶-۱۷فارسی تاجیکی از آنها استفاده میکنم و در کتاب مورد مذاکره نیز بعضی از آنها را به گردش علمی درآوردهام.
فاجعهبار است، که در زمان نو، در قرن ۲۰ دولت شوروی ما را در مرزهای خود آن قدر منحصر ساخت که هرچه رابطهای که با ایران در طول قرنها داشتیم، از میان برداشته شدند. تاجیکان، آن پیوند تاریخی عمیق خود را با ایران از دست دادند. اکنون احیای این پیوندها، به راه انداختن و وسعت بخشیدن به رابطههای بین ایران و ازبکستان مربوط به حکومتداران هر دو کشور است و امیدواریم در این راستا کارهایی به انجام رسند.
چنانی که اشاره شد، سمرقند و بخارا در خاطرهی هر فارسیزبانی جایگاه ویژهای دارد، به طوری که با شنیدن نام آنها خطّ اتّصال بین خود و این فرهنگشهرها میبیند. اکنون با توجّه به دگرگونیهایی که در ارتباطات و گردش سریع اطّلاعات پدید آمده است، آیا با این قبیل پژوهشها میتوان این خطّ اتّصال را حفظ کرد و این پیوند را زنده نگه داشت؟
سرنوشت تاریخی و سیاسی، دو خلقِ همتبار ایرانیان و تاجیکان را چنان از همدیگر دور کرده است، بلکه اصلاً یک خلق را به دو قسمت جدا کرده است، به طرزی که برقرار کردن اتّصال پیشینهی آنها اکنون امکانناپذیر و یا خیلی مشکل است. با وجود این، تاجیکان و ایرانیان حالا باید تا قدر امکان سعی بکنند، تا پیوندهای مشترک قدیمی فرهنگی و ادبی خویش را احیا و حفظ نمایند. البتّه برای رسیدن به این آرمان مانعههای سنگین بیشمارند. به راه انداختن روابط مشترک فرهنگی بین مردم ایران و تاجیکان سمرقند و کلاً ازبکستان پیش از همه به خواهش و ارادهی سیاسی حکومت و دولتمردان هر دو کشور وابستگی دارد. با وجود این، میشود که در این راستا از وسائط اطّلاعاتی نوین استفاده کرد و کارهای را به انجام رساند و پیوندهای گسسته را تا اندازهای برقرار نمود. وسائط اطّلاعاتی در شرایط امروز یک منبری مجازیست که برای هرکس امکان سخن گفتن و فکر و عقیدهای را پیش راندن میدهد. اینچنین (همچنین)، امکان میدهد که پیوندهای ادبی و فرهنگی بدون به نظر گرفتن مکان و زمان به عمل آیند. فاصلهها در عالم مجازی از بین رفتهاند. چنین چیز اجازه میدهد که مردم دو کشور به صورت زنده، با سرعت تند و تیز با هم ارتباط کنند و پژوهشگران از کارهای ایجادی همدیگر آگه شوند.
سؤال صمیمانهی دیگر این که آیا سمرقندی بودن شما تأثیری در تحلیل دادهها و نتیجهگیریهای پژوهشی شما داشته است؟
بنده این کتاب را با حس سرشار از مهر و افتخار از زادگاه خود شهر آوازهدار شرق تهیه نموده، قرض فرزندی خود را در پیش آن ادا کردهام. امّا از طرف دیگر سعی داشتم که این احساس در کار علمیام تأثیری نگذارد، زیرا میدانم که احساسات به پژوهش علمی خلل میرساند، میتواند آن را زیر سایهی خود گذاشته، باعث انحراف از انعکاس حقیقت گردد. با وجود این ممکن است، در گزارش بعضی مطالب، احساس مذکور تأثیری گذاشته باشد. از این جهت از خوانندگان عذر میخواهم.
تشکر از پاسخهای شما و سپاسگزارم که از راه دور اطلاعاتی را در اختیار علاقمندان همزبان خود در ایران قرار دادید.
عمرتان دراز و توفیق یارتان.