عرض سلام و ادب و آرزوی بهروزی و سلامتی دارم برای تمام کسانی که صدای مرا میشنوند و تصویر مرا میبینند. از مرکز فرهنگی شهر کتاب و بهطور خاص و ویژه از جناب آقای محمدخانی که فرصتی فراهم کردند تا در مورد ترجمهی اخیرم از کتاب «دائو دِه جینگ» نکاتی خدمت شما عرض کنم تشکر میکنم و سپاسگزارم. در فرصت کوتاهی که در اختیار من است، قدری در مورد سابقه و اهمیت این کتاب و نِکاتی دربارهی محتوای آن و چند نکته کوتاه دیگر دربارهی ترجمه خدمتتان عرض خواهم کرد.
همانطور که ممکن است برخی از مخاطبان در جریان باشند، کتاب «دائو دِه جینگ» اُمّالکتاب آیین دائو و اصلیترین کتابِ یکی از بزرگترین مکاتب آیینی چین باستان است که برای حدود ۲۶ قرن، یکی از اصلیترین منابع تغذیهی فکر و فرهنگ چین و شرق دور بوده است. البته سیطرهی نفوذ این کتاب به شرق دور محدود نمانده و به سایر اقلیمهای جغرافیایی و فرهنگی دیگر نیز گسترش یافته است. این کتاب، کتابی موجز و مختصر در ۸۱ بند است. نویسنده این اثر، لائودْزِه یا به تعبیر دقیقتر لائودْزی، این کتاب را در حدود ۶ قرن پیش از میلاد مسیح نگاشته است. دربارهی نویسندهی این کتاب و زندگی او اطلاعات چندانی در دست نیست. مطالبی هم که در تذکرهها به او نسبت داده شده، احتمالاً درآمیخته با برخی از افسانههاست. اما فارغ از کیفیت و جزئیات زندگی لائودْزِه، آنچه امروز از او نزد ما باقی مانده، همین کتاب «دائو دِه جینگ» است که در حقیقت یکی از غنیترین منابع فکری و فرهنگیِ قرنهای متمادی در چین باستان بوده و تاکنون نیز همچنان اهمیت خود را در سپهر فرهنگ و اندیشه بشری حفظ کرده است.
پیش از پرداختن به محتوای این کتاب باید به چند نکته مهم درباره آن توجه کرد. از زمانی که سایر اقلیمهای فرهنگی با این کتاب و میراث فکری و فرهنگی غنی آن آشنا شدهاند، ذوق و رغبت فراوانی برای کشف معانی سَهل و مُمتنع آن و نیز ترجمهی آن به سایر زبانها شکل گرفته است. اکنون در زبانهای غربی ترجمههای متعددی از این کتاب به چشم میخورد، بهنحوی که مثلاً در زبان انگلیسی چند ده ترجمه از آن وجود دارد. اما یکی از نکات مهم دربارهی این ترجمهها این است که در بسیاری از آنها مفاهیم کانونی کتاب، اروپایی و غربی شده و این اروپایی و غربیشدن مفاهیم کانونی کتاب باعث شده تا مخاطبان در درک معنای اصلی عبارات و مقصود اصلی نویسنده دچار کجفهمی شوند. در این میان، یکی از اصلیترین انحرافاتی که در ترجمهی این کتاب اتفاق افتاده، ناظر به خود مفهوم دائوست. این واژه را اغلب به «راه» ترجمه کردهاند و در بسیاری از موارد، آن را به مثابه جوهری متعالی، معادل خدا در سنت ادیان غربی دانستهاند. اما به نظر میرسد که باید در سایر زبانها از ترجمهی این کانونیترین مفهوم کتاب اجتناب شود و خود واژهی دائو بهکار برده شود. بهعبارت خیلی ساده، دائو از منظر لائودْزِه، شیوهی طبیعی کار جهان است؛ شیوهای که در حالت عادی و بهنحو طبیعی جهان به مسیر خود ادامه میدهد. جانمایه حرف لائودْزِه در کتاب «دائو دِه جینگ» این است که تمام مشکلات ما در حوزهی اخلاق، تربیت و سیاست از آنجایی نشأت میگیرد که ما در مقابل سیر طبیعی هستی، مقاومت یا مداخله میکنیم. بر این اساس، هرگونه مداخله در سیر طبیعی امور منجر به مشکلات و ناهنجاریهایی در عرصه سیاست، فرهنگ و اخلاق خواهد شد. در این میان، لائودْزِه معتقد است که مقوله اخلاق و عدالت، اعم از عدالت اجتماعی یا سایر اقسام عدالت، وقتی موضوعیت پیدا میکند که دائو فراموش شده باشد. او معتقد است مادامی که امور سیر طبیعی خود را طی میکنند و جهان بیمداخلهی ما آدمیان بر مدار خویش حرکت میکند، هرگز مفاهیمی نظیر عدالت و اخلاق موضوعیت نخواهند داشت. بر این اساس، ورود این مفاهیم به حیطهی فرهنگ و تفکر بشری، در واقع محصول غفلت از سیر طبیعی امور یا مداخلهی نابجا در آن است. ازاینرو، لائودْزِه بهدفعات در این کتاب به ما توصیه میکند که برای رهایی و رستگاری و داشتن یک زندگی توأم با صلح و آرامش و تعالی، شما بایستی به سیر طبیعی امور دل بسپرید و مادامی که این تسلیم خودآگاهانه اتفاق نیفتاده، ما پیوسته در رنج و دشواری و تنش خواهیم بود. بر این اساس، شاید گزاف نباشد اگر «دائو دِه جینگ» را به تعبیری که من در مقدمهی کتاب آوردهام، «مرامنامهی تنبلی حکیمانه و بلاهت معصومانه» بهشمار آوریم. لائودْزِه از سویی ما را به اصل وو وِی(Wu wei) به معنای کُنشِ بیکُنش فرامیخواند و از سوی دیگر، ما را به نوعی بلاهت و گولی معصومانه که بهمعنای عدم مداخله و زیرکیهای بُلفضولانه در مسیر تغییر سیر طبیعی امور است، دعوت میکند. این دعوت به تنبلی حکیمانه و بلاهت معصومانه، اصلیترین درونمایه «دائو دِه جینگ» است که البته در سنت عرفان اسلامی هم نظایری دارد. به عنوان نمونه، این ابیات مثنوی تا حد زیادی شبیه بسیاری از مضامین مکرّر کتاب «دائو دِه جینگ» است؛
ای بسا علم و ذکاوات و فِطَن
گشته رهرو را چو غول و راهزن
بیشتر اصحاب جنت ابلهاند
تا ز شر فیلسوفی میرهند
خویش را عریان کن از فضل و فضول
تا کند رحمت به تو هر دم نزول
زیرکی ضد شکست است و نیاز
زیرکی بگذار و با گولی بساز
در اینجا لازم است به چند نکته دربارهی ترجمه این کتاب هم اشاره کنم. در حدی که بنده اطلاع دارم، در حدود ده ترجمه از «دائو دِه جینگ» و شاید هم بیش از این در زبان فارسی موجود است که البته همه این ترجمهها در یک سطح نیستند. اغلب این ترجمهها از زبان انگلیسی انجام شده است. اگرچه ترجمهای از زبان فرانسه و یا ترجمه دیگری از خود زبان چینی هم به فارسی وجود دارد. نکتهای که دربارهی این ترجمهها باید به آن توجه کرد این است که برخی از آنها ترجمههایی کاملاً آزاد و تفسیری و بعضاً نامنضبط و کاملاً مغشوش هستند. آزاد و تفسیری بودن برخی از این ترجمهها اغلب مانعی اساسی در جهت فهم عمیق و دقیق محتوای این اثر است. در این میان، ترجمهی انگلیسیای که ملاک کار بنده بوده، ترجمهی مشترک جیاـ فو فنگ(Gia-fu Feng) و همسر آمریکاییاش خانم جِین اِنگلیش(Jane English) است. جیاـ فو فنگ خودش اصالتاً چینی است و با فرهنگ دائویی از آغاز آشنا بوده و در بستر این فرهنگ بالیده و پیش از مهاجرت به غرب، آموزشهای نظری و عملی بسنده در آیین دائو دیده است. مترجمان این اثر به زبان انگلیسی کوشیدهاند تا در ترجمه خود، راه میانهای در پیش بگیرند؛ بهنحوی که در عین تقیّد به ملزومات ترجمه لفظبهلفظ و پرهیز از ارائه ترجمهای آزاد و تفسیری، در مواردی برای خوشخوانی و روانی ترجمه، دست به ابتکاراتی زدهاند. اما این ابتکارات به اذعان برخی صاحبنظران، بههیچ عنوان مُخل منطق زبانی واژهها در زبان چینی نشده و از این جهت، به ترجمهای خوشخوان و ملتزم به معنای لفظی و نحو عبارات در زبان چینی انجامیده است. من هم به نوبه خود سعی کردهام در زبان فارسی ترجمهای وفادار و خوشخوان و قابلفهم عرضه کنم؛ بهنحوی که ضمن توجه به معنای لفظی و نحو عبارات در زبان انگلیسی، یک فارسیزبان با اندکی تأمل بتواند معنای ظاهری عبارات را دریابد. به هر روی، در میان ترجمههای موجود، این هم بضاعت مُزجات ما بوده است که عرضه کردهایم و امیدوارم که موثر و مقبول واقع شود.
قبل از اینکه دو بند از کتاب را به عنوان حُسن ختام قرائت کنم، ذکر این نکته را هم خالی از فایده نمییابم که به نظرم کسی که تاکنون با محتوای این کتاب آشنا نشده، بصیرتهای بزرگ و عمیقی را از دست داده و واقعاً «دائو دِه جینگ» از آن دست کتابهایی است که یکبار خواندنش پیش از مرگ برای هر انسانی شایسته و بایسته است، گرچه این کتاب را بیملالت و کسالت بارها میتوان خواند. اکنون اجازه دهید به عنوان حُسن ختام، نخست بخشی از بند ۳۸ و آنگاه متن کامل بند ۴۷ را خدمتتان قرائت کنم:
نیکمردِ حقیقی از نیکویی خویش آگاه نیست،
و ازاینرو نیک است.
انسان نابِخْرد میکوشد تا نیک باشد،
و ازاینرو نیک نیست.
نیکمردِ حقیقی کاری نمیکند،
[اما] بااینحال، کاری ناکرده باقی نمیماند.
انسان نابِخْرد پیوسته در کار است،
[اما] بااینحال، بسیاری کارها ناکرده باقی میماند.
آنهنگام که انسانی بهراستی مشفقْ کاری میکند، هیچ کاری را ناکرده باقی نمیگذارد.
آنهنگام که انسانی [بی آنکه بهراستی مشفق باشد] کاری میکند، کارهای فراوانی را ناکرده باقی میگذارد.
آنهنگام که آدابدانی منضبط کاری میکند و کسی اجابت نمیکند،
او [خود] درپیِ برقراری نظم آستینهایش را بالا میزند.
ازاینرو، آنهنگام که دائو مفقود است، نیکی پدیدار است.
آنهنگام که نیکی مفقود است، شفقت پدیدار است.
آنهنگام که شفقت مفقود است، عدالت پدیدار است.
آنهنگام که عدالت مفقود است، مناسک و تشریفات پدیدار است.
هان که مناسک و تشریفات، پوستهی ایمان و وفاداری و سرآغاز سردرگمی است.
***
بیآنکه [از خویش] سر برون کنی، همهی جهان را توانی شناختن.
بیآنکه از رهگذر پنجره به بیرون نظر افکنی، راههای آسمان را توانی دیدن.
هرچه دورتر میروی، کمتر میدانی.
ازاینرو، فرزانه بیآنکه سفر کند میداند؛
او میبیند بیآنکه نظر افکند؛
او بیکُنش دست به کار میبَرد.
در پایان برای همهی شما آرزوی بهروزی و تعالی دارم. بدرود.