حکیم عمر خیام و حافظ را میتوان مشهورترین شعرای ایران در ایتالیا و غرب برشمرد. ترجمههای متفاوتی از اشعار آنها ارائه و برای چندین بار بازنشر شده است. خیام، شاعری است که اشعارش حتا پس از ترجمه، به آسانی فهمیده میشود. اما مسالهی حافظ به نحو دیگری است، او شاعری دشوار برای خوانندگان اروپایی است و برای مترجم نیز کارزاری سخت میآفریند. ترجمهی اشعار او باید با توسل به چارهاندیشی و مهارت محض، صورت گیرد. از پی این امر، غالب ایرانشناسان، نه تنها ایتالیاییها، همیشه در پی آن بودهاند، که کلید و راهحلی برای درک آسان اشعار او بیابند و آنها را بر ذوق خوانندهی اروپایی منطبق کنند. به عنوان مثال ایتالو پیتتسی، حافظ را قهرمان آزاداندیشی، و به تعبیری لذتجو و دنیاپرست معرفی کرده است. با مطالعهی شرایط اجتماعی و سیاسی عصر پیتسی میتوان کلید این رویکرد و نظرگاه او را دریافت. این تصادفی نیست که برخی شرقشناسان دیگر اروپایی نیز، او را به همین صورت ترجمه و تفسیر کردهاند. حافظ بی آنکه خود بداند، به گروه قهرمانان لیبرال و ضد مذهب ایتالیا و آلمان قرن نوزدهم پیوسته است. ولی وقتی گوته با او آشنا شد، به واسطهی نبوغ شاعرانهاش، دریافت که حافظ نمیتواند به شاعری مبتذل، دنیاجو و ضد مذهب تقلیل یابد. به تاثیر از گوته، دیگر حافظشناسان توانستند معجزهی حافظ را به خوبی خلاصه کنند. از آن پس، درک پیچدگی سخن حافظ، ابعاد روحانی وی و دریافت شخصیت عمیقا مذهبیاش، گرچه به شیوهی غیر قراردادی، در اروپا آغاز شد.
در دههی چهل قرن بیستم، خوانش دیگری از حافظ، به همت روژه لسکو محقق شد، که پژوهشگران دیگر به انحای مختلف از آن بهره جستند. بر آن اساس، حافظ، نه لذتجو، و نه مذهبی، بلکه اصولا شاعر مداح درباری بوده است. به دید روژه لسکو، وقتی او از دوست یا یار سخن میگوید، تقریبا همیشه منظورش شاهزاده و یا وزیری است که او را حمایت میکرده است. این خط تفسیری مهم است، ولی بیشک حافظ را از خوانندگان مدرن، که منتقد شعر مداحانه هستند، دور میکند. به احتمال قوی، هر کدام از این خطوط بخشی از حقیقت را دربر میگیرند، ولی من به زودی دریافتم که هیچکدام نمیتوانند به طور قطع، به عنوان کلیدی تفسیری اتخاذ شوند. بیش از هر ملاحظهای متوجه شدم که کاری بسیار حساس و پرمسؤولیت را پیش گرفتهام. تا آن وقت ترجمهی کاملی از حافظ در ایتالیا وجود نداشت. ابیات او، عملا تا اواخر قرن بیستم، نه تنها برای مردم عام ایتالیا، بلکه برای بیشتر فرهیختگان هم ناشناخته بود؛ تنها آنها که با ادبیات آلمانی آشنا بودند، اندکی حافظ را میشناختند. به عنوان یک ایرانشناس، از این کمبود شرمنده بودم. تقریبا ده سال کار کردم، تا سرانجام گزیدهای از حدود 240 سرودهی حافظ، در 1998، با عنوان ساقینامه، به چاپ برسد. استقبال خوبی از آن شد و چندین بار مورد نقد منتقدان قرار گرفت. از آن پس اشعار حافظ، خارج از دایرهی کوچک متخصصان مطرح شد. پس از سیزده سال در 2011، شادی انتشار الباقی ترجمهام از دیوان حافظ را چشیدم.
اولین دشواری در برگردان ابیات، وقتی پیش میآید که مترجم با واژههایی مواجه میشود که زمینهی مذهبی دارند. از آنجمله میتوان به «شاهد» اشاره کرد. وقتی مترجمی با واژهای رویارو میشود که معادل دقیق آن را در زبان خود ندارد و یا بیش از یک معادل برای آن سراغ دارد، مجبور به نوعی انتخاب میشود، که گاه دردناک است و اجبارا این برگردان همهی طیفهای ظریف معنی را نمیرساند. مترجمی که ابعاد مختلف این واژه را دست ندهد، نهتنها ترجمهای سطحی، تقریبی و ناشایست صورت داده است، بلکه به راستی مرتکب خیانت به معنی و پیام حافظ، شده است. به نظر میرسد آن دسته از مترجمان و مفسران که بر بیبند و باری حافظ رای دادهاند، درک دستی از این واژه نداشتهاند. یافتن چهرهای شبیه به شاهد، مطابق آنچه حافظ میگوید، در ادبیات قرون وسطای ایتالیا، دشوار نیست. از آنجمله میتوان به بئاتریس دانته اشاره کرد.
وقتی حافظ از دوست و یا یار سخن میگوید، مراد یک زن است یا یک مرد؟ میدانیم که در زبان فارسی، تمایز بین مذکر و مونث در اسامی، جز در چند مورد وجود ندارد. از اینروی، در برگردان حافظ، برخی از مترجمان چون درمه، بنا بر ذوق و دریافت خود جنس مونث را انتخاب کردهاند. ولی این انتخاب قابل بحث است و پژوهشگران بر آن اتفاق نظر ندارند. از آن جمله میتوان به سیروس شمیسا اشاره کرد که نظری غیر از این دارد. در اینباره باید بپرسیم آنگاه که هر زیبایی انسانی به چشم عاشق، میتواند شاهد زیبایی الهی باشد، زن و یا مرد بودن معشوق در ابیات حافظ، تا چه اندازه اهمیت دارد؟
به گمان من، از این نقطه نظر، هر دو انتخاب میتواند درست باشند. از منظر عرفانی و مذهبی، دوست یا یار میتواند به یک راهنما یا یک فرشته، یا یک هادی روحانی و یا حتا به خداوند تعبیر شود.
اغلب خوانندگان اروپایی و یا مسیحی، در مواجهه با شخصیتهای مذهبی دیوان حافظ، به ویژه مغها، دچار حیرت و یا تشویش میشوند؛ چراکه آنچه میخوانند با آنچه میشناسند، متفاوت است. تدوین نقش مغها و شخصیتهای مذهبی برای مخاطب ایتالیایی از دیگر دشواریهای کار ترجمه است. حکمت مغها در دیوان حافظ با آنچه مخاطبان مسیحی میشناسند، تفاوت دارد؛ حکمتی است که با عرفان و خردمندی باطنی سروکار دارد، که شاعر آشکارا در شوق آن است.
*سخنان ساکونه (حافظشناس و مترجم حافظ به زبان ایتالیایی) در روز حافظ در سال ۱۳۹۲ در مرکز فرهنگی شهر کتاب