ایران: رسم این است که منتقد یا ریویونویس درباره اهمیت نویسنده
و ارزش کتاب چیزی بنویسد و مثلاً بگوید که شاعر یا نویسنده فلان جایزه را برده یا
شعرهایش توی مجله معتبر خارجی ترجمه و منتشر شده تا خوانندهها گوشی دستشان بیاید
که کتاب ارزشمندی است و وقتشان تلف نمیشود. این هم راهی است اما وقتی میافتی در
فراز و نشیب کلمهها و تنگنای جملات ملال آور و خسته کننده میشود. آخرش هم نمیتوانی
بگویی تکلیفت با کتابی که معرفی کردهای و چندخطی برایش نوشتهای چیست. ترجیح میدهم
همان اول تکلیفم را با کتاب روشن کنم یعنی وقتی هنوز رنگها و صداها و معناها توی
گوشم مانده. ارنست همینگوی، تفنگش را در همان عکس معروف رو به خواننده نشانه رفته
است. انگار که وسط مزرعهاش در هاوانا ایستاده باشد بین آن همه سگ و گربه خانگی.
این جلد کتابی است که دست گرفتهام. کتاب را سه چهار بار با فاصله خواندم و تمام
کردم. میخواهم بنویسم چرا خوشحال و راضی هستم.
پنج دفتر شعر در یک کتاب. دفتر اول شعرهای کوتاه به هم پیوسته
که نسبت و رگ و خون مشترک دارند. عاشقانهای برای محبوب شاعر-الی-
که شاعر چهرهاش را در طبیعت و زندگی میبیند. عاشقانههایی
مدام که به شیوهای دلپذیر، از فراق و دوری و دلتنگی محبوب حکایت میکند. نقطه قوت
جمالی همین دفتر است. همین دفتر اول گواه اینکه شاعر غنایی است و ذهن خلاق و پرشوری
دارد. تخم این آرزو را در دل ما میکارد کهای کاش شعرهای بلندی مثل آداب سر بریدن
معشوق را در این دفتر ببینیم که دستکم توی این کتاب نمیبینیم.
جمالی حاجیانی ازلیات، شاعری شهودیتر است از جمالی
ماهیان خاکزی و چند ورقه مه. طبیعت، چهره حاضر تمام شعرهای ازلیات است. جمالی ازلیات
فراری از شهر و پناهنده به دشت و کوه و هم بال مرغان دریاست. یعنی با شاعر شهرنشین
تهرانی طرف نیستیم. کما اینکه اصلاً ندانیم اهل بوشهر است و جنوبی است.
شاعر برای بسط ایده شعرها نظیر مینویسد و به تشبیه مایل
است. استعاره کمتر از تشبیه در کتاب ریشه زده. تشبیهاتی درخشان و شفاف مثل:
توشاخهای هستی/که از برف بیرون مانده (ص10)
دستهایت داستانی از یوساست/ میتواند سرزمینی را جابهجا
کند(ص17)
مورچهای هستم/ که به سیلوی گندم رسیده است.(ص11)
میخواهم آرام از تو حرف بزنم/ رودخانه با گلوی پر از
سنگ چطور حرف بزند(ص 12)
گاهی مرگ از یادمان میرود/ مانند خالی روی شکم.
تشبیهات کتاب اغلب مرسل است و شاعر با آوردن تشبیه، شعر
را راه میبرد. ناهمگونیها به چشم نمیآید در ازای آن
همه لطفی که خواندن و تصویرهای کتاب دارد.
غلو بیحد و تصنع ندارد و محبوب را همان قدر انسانی میبیند
که بقیه آدمها را. عادی و پیش پا افتاده نیست و برداشت تازهای از سرنوشت عاشق میدهد
و همین رنگ رمانتیک میدهد به شعرها، اگر رمانتیک را لغت محترمی بدانیم. از قضای
روزگار شعر جمالی از ایدئولوژیهای سنتی و ادعاهای متضاد و انگارههای افراطی زبان
مصون است. یکسره تجربه زندگی است. کنجکاوی سرخوشانهای که به همه سوراخ سنبهها
سرک میکشد. «لغت رمانتیسم را که میگوییم همان هنر مدرن را گفتهایم- یعنی
صمیمیت، معنویت، رنگ، اشتیاق به امر متناهی» این کلام بودلر درباره ویلیام ترنر
نقاش رمانتیک انگلیسی است که اگر بکشیمش به اقلیم شعر، ازلیات مصداق ایرانیاش
است. همان را دارد با خردهای ایرانی سازی.
ازلیات جمالی کتاب خوبی است نه به این دلایل که نوشتم بهخاطر
اینکه ساده و بیپیرایه است و ادعای فلسفه بافی نمیکند و اگر عاشق است دارد درک
یک عاشق را مینویسد و اگر اندوهناک و مرثیه سراست غمگین است و معنا را به تعویق
نمیاندازد.
جمالی، رفتارش با کلمهها غریب نیست. تکرار بیمورد و
لغت زائد و انبان کلمات کهنه ندارد و عاطفه غلیظش، کمبود اندیشه را جبران میکند.
حسرت از دست دادن و جلوههای طبیعت موتیف غالب کتاب است. تقدیر تراژیک انسان عاشق
را هم میبینیم. ظاهراً آدم درآفریقای جنوبی، در هند، در داکوتا، در قطب شمال و
هرجا که فکرش را بکنید یک جور عاشق میشود و طبیعت نخستین زبان مغازله و عشقورزی
است. شاعر گاه سعی میکند بلاغتی تازه بیافریند و خواننده را در عاطفه شریک کند.
اندوه مسافر هر سه کتاب او است. اندوه مه غلیظی است که گاه چهره شاعر را درآن مییابیم.
جنس شعرهای ازلیات در بعضی شعرهای ماهیان خاکزی
پیدا میشود:
در برابرت چارهای جز کلمه ندارم/ مینشینم و پیراهنت را
به شعر درمیآورم (ماهیان خاکزی،
ص47) به من نگاه کن/ چون ذره بینی که علفی خشک را رشد میدهد و میسوزاند(ماهیان
خاکزی، 29ص) انگشت بر لبهایم بگذار و برای آوازهای مرده فاتحه بخوان (ماهیان
خاکزی، ص44) و عجیب که این شعرها هم مثل دفتر اخیر به الناز، محبوب و همسر شاعر
تقدیم شده است و همین عنوان ازلیات و دوگانه خوانیاش بیسبب نیست.
میخواهم آرام از تو حرف بزنم/ رودخانه با گلوی پر از
سنگ/چهطور حرف میزند؟
در شعر دو تصویر بکری که شاعر در آن میخواهد از بسته
بودن زبانش در گفتن از معشوق بنویسد. پرسشهای مداوم که بیش از آنکه پاسخی را
بجویند سنتی دیرینه میان شاعران هستند. نرودا هم کتابی دارد پر از پرسشهای
شاعرانه. و انگار که همین پرسشهای شاعرانه محزون، پرسشهای اصیل آدمی است از هستی
و زندگی که شاعر ازلیات به آن توجه جدی دارد. تصاویری که به تازگی کشف شده با غیاب
معشوق در این دفتر مخلوط میشود و اشتیاق به خواندن را به خواننده میبخشد.
همین دفتر گواه اینکه بازیهای زبانی تا چه اندازه
تأثیرش کم است و تصویرسازی تا چه میزان اثربخش. خلاصه شاعر در کتاب ازلیات تردستی
نمیکند اما عاطفه و تصویرهای بکر و ریتم کند کلمات به شعرها سروشکلی منسجم داده است
که جعلی نیست. به شعر غلامرضا بروسان و احمدرضا احمدی در تصویرسازی طعنه میزند
اما جغرافیا و طعم دیگری دارد و شاعرش هم خلاق است هم باعرضه.
شاید دو تا شعر کوتاه توی این کتاب ناجور باشد و وقتی
خواندم چند بار برگشتم ببینم که راستی راستی اینها را توی کتاب گذاشته که حتماً هر
خوانندهای این دو تا شعر را توی این مجموعه یکدست و درست و حسابی پیدا میکند
همان طور که تفنگی را که براتیگان توی نامش مخفی کرده است مییابد.
* سطری از کتاب
دوشعر از همین دفتر
گلویت را
در گفتوگوی دو ابر یافتم
و سفید دندانهایت را
در یک شعر ترکی پیدا کردم
با موهایت
تیمارستانی برای باد ساختهای
قلبم با تو
بیناییاش را به دست میآورد
فقط در صورت تو
چشم آهو ابرو دارد
خیره میمانم به نگاهت
که همیشه یک نت را مینوازد
و به قلب شلیک میشود
و مثل دوتار «عثمان»
کشتههای فراوانی میدهد.
برای نوشتن از تو
رودخانهای میخواهم
با رقصی در کمر
سنگینی حواصیلی را
هفتصد کیلومتر دور از دریا
باید تا آخر عمر
از تو بنویسم
مورچهای هستم
که به سیلوی گندم رسیده است.