اعتماد: امروزه با ابعاد جدیدی از دغدغهها و نگرانیهای والدین
روبهرو هستیم. والدینی که خواسته یا ناخواسته مسیرشان
را در چارچوب «والدگری» انتخاب کردهاند. اما بهراستی واژه «والدگری» که گویا به یک
شغل، کار یا فعل نسبت داده شده، واژه دقیقی برای تعریف والدین است!؟همهمان میدانیم
افراد در شغل و وظایف روزانهشان همیشه به دنبال بهبود نتایج وکیفیت کار و افزایش
و ارتقا هستند. حال آیا ما در والدگری به دنبال تولید نوع خاصی از آدم یا یک بزرگسال
موفق هستیم که دقیقا طبق الگوها و قوانینی که وضع کردهایم، رشد کند و به هدف ما
نزدیک باشد؟آیا ملاک قضاوت در مورد والدگری شما، توجه به کودکی است که شما به وجود
آوردهاید؟
والد بودن همان عشق ورزیدن و مراقبت از کودکان است. همان
فراهم آوردن محیطی باثبات و امن برای رشد وشکوفایی این انسانهای کوچک آسیبپذیر
تا بتوانند خودشان، راه خودشان را بیابند. درو اقع مراقبت از کودکان شبیه رسیدگی
به یک باغ است و والد بودن شبیه باغبان بودن اما در الگوی والدگری، والد بودن شبیه
به نجار بودن است. پس شاید بهتر باشد به جای واژه «والدگری» از ترکیب والد بودن استفاده کنیم.
«حدود شصت هزار کتاب در بخش والدگری سایت آمازون موجودند
و در عنوان اکثرشان عبارت «چگونه» دیده میشود. البته بسیاری از کتابهای خودآموز تنها
توصیههایی عملی راجع به والد بودن ارایه میدهند. اما تعداد بسیار بیشتری از آنها
وعده میدهند که اگر والدین دقیقا تکنیک درست را تمرین و اجرا کنند، میتوانند تغییری
اساسی ایجاد کنند در آنچه فرزندشان قرار است از آب دربیاید. اگر والد بودن نوعی
شغل است که هدف از آن پرورش یک بزرگسال موفق است، شغل کاملا افتضاحی است، ساعات
طولانی، بدون حقوق و مزایا، پر از کار یدی سنگین و تا ۲۰ سال هیچ
تصوری ندارید که آیا کارتان را خوب انجام دادهاید یا نه؟»
از آنجایی که افراد در جوامع گذشته در خانوادههای
گستردهای بزرگ میشدند اکثر والدین پیش از والد شدن، تجربه فراوانی در نگهداری و
مراقبت از کودکان به دست میآوردند همچنین میتوانستند از منابع سنتی با صلاحیت
خانواده همچون مادربزرگ و پدربزرگ استفاده کنند. اما به تدریج با کوچک و پراکنده شدن
خانوادهها و بالارفتن سن بچهدار شدن والدینی که سالهای فراوانی از زندگی خود را
صرف کار و تحصیل میکنند به طور متداولی از الگوی والدگری که همان رفتن به مدرسه و
کارکردن است استفاده میکنند. از منظر تجربی، والدگری کاری بیهوده و اختراعی
وحشتناک است و این تلاش برای تبدیل کردن فرزندان به بزرگسالانی شایسته در واقع نهتنها
نیروی والدین را تحلیل میبرد بلکه به منبع اضطراب همراه با سرخوردگی تبدیل میشود.
نکته بسیار مهمی که نمیتوان از آن صرفنظر کرد این است: از آنجایی که نمیدانیم کودکانمان
در آینده با چه چالشهای غیرمنتظرهای روبهرو هستند بنابراین اگر مطابق تعریف
والدگری،کودکانمان را به شکل خودمان یا ایدهآلهای کنونی مدنظرمان دربیاوریم!
چگونه میتوانیم آنها را با تغییرات آینده وفق دهیم و آماده کنیم؟
یکی از زیباترین نکاتی که دراین کتاب به آن اشاره شد این
است که ما انسانها از یک مراقبت «سهگانه» برخورداریم. یعنی درواقع ما به عنوان مادران
و پدران از فرزندان خود مراقبت میکنیم. از فرزندان ِ فرزندان خود نیز مراقبت میکنیم
و در حالت سوم از بچههای دیگران هم مثل بچههای خودمان مراقبت میکنیم.
«نقشی که والدین قرار است ایفا کنند با نقشی که
مدل والدگری ارایه میدهد کاملا متفاوت است. والدین و دیگر مراقبتگران نباید به کودکان
آن چیزهایی را بیاموزند که خودشان باید یاد بگیرند و در نتیجه بهترین راه کمک به کودکان
برای یادگیری از طریق نگاه کردن و شنیدن، دادن شانس سخن گفتن و مشاهده عمیق کارها
و رفتارهای افراد بسیار متفاوت است.» نویسنده کتاب آلیسون گوپنیک، استاد روانشناسی
دانشگاه کالیفرنیا و برکلی در زمینه مطالعات پیشروانه درباره کودکان و رشد و یادگیری
آنها دارای شهرتی بینالمللی است.