شرق: مرتضی
ممیز نامدارترین طراح و گرافیست معاصر ما است که در عرصههای مختلف ازجمله
طراحیِ پرتره و کتاب و پوستر فیلم و نشانه نوشتاری و از ایندست بهطور
خلاقانه دست داشته است. «ممیز/...» عنوانِ یادنامه زندهیاد مرتضی ممیز
است که فرزاد ادیبی آن را گرد آورده و اخیرا در انتشارات بامداد نو، منتشر
شده است. این کتابِ مفصل 412 صفحهای در شش فصل سعی دارد ممیز و وجه ممیزه
مرتضی ممیز را به مخاطب بشناساند.
به جای مقدمه
تمام فکر و ذکر مرتضی ممیز، گرافیک بود. او خود در یادداشتی مینویسد: «به
ذهنم دائم در چارچوب گرافیک مشغول است و به چیز دیگری توجه و یا کشش ندارد.
من همهچیز را از زاویه ایده، فکر، طرح، فضایی که به حرفه ما حاکم است،
فضایی که در دنیا برای حرفه ما وجود دارد، کوششهایی که در جاهای دیگر
میشود، بنبستهای ما، مشکلات، جرقهها، فکرهای تازه، راهحلها،
جستوجوها و تلاشها میبینم» و ممیز این همه را از دریچه گرافیک مینگرد و
معتقد است ابتذالی سرتاپای ما را فراگرفته که گاه احساس میکند خلاصی از
آن غیرممکن است. «در اینجا، انرژیها و فکرهای بدیع، مطرحنشده، مدفون
میشوند و باید برای بدیهیئت ساده سالها تلاش کرد و زحمت کشید، باید برای
یک میلیمتر پیشرفت حتی یک نسل از بین برود». او با شرحِِ این تصویر از
روزگارش به یاد سیزیف میافتد و از آن مهمتر جملهای از خواجه عبدالله
انصاری که او را زیرورو کرد: «زندگی آزمایش است، نه آسایش». این جمله بود
که راه و مسیرِ ممیز را دگرگون کرد. «اوایل، این راهِ سنگلاخ برایم
طاقتفرسا میشد، اغلب مرا خسته میکرد؛ اما خواجه عبدالله چشم بصیرتی به
من داد و اکنون هر بار که خسته میشوم، بیشتر به خود میآیم و احساس تعمق
بیشتری میکنم و میفهمم که بهترین راه، بیشتر و بهتر و عمیقتر کار کردم
در همان چارچوب حرفه و تخصصم است». سال 1371 که ممیز این یادداشت را
مینویسد و در مجله «آدینه» منتشر میکند، 56 سال دارد و طراح و گرافیستِ
مشهوری است، اما همچنان روحیه جستوجوگر او به دنبال معنایی برای کار و
زندگی و شیوه ادامه راهش است: «اکنون میدانم که چه سرنوشتی در مقابلم است.
میدانم که عمر کوتاهی دارم و میدانم چقدر وقتم کم است و هر لحظه چقدر
ارزشمند است. میدانم چطور با باقیمانده انرژیام عمل کنم و هر لحظه چقدر
میکوشم به آن یک میلیمتر پیشرفت برسم و میکوشم حداقل یک میلیمتر نتیجه
برای دیگران بر جای بگذارم. اکنون که این کلمات را مینویسم، میدانم بیشتر
ایدئال را عنوان میکنم تا واقعیت را. یک میلیمتر میراث یعنی یک نسل
کار...».
سالشمارِ ممیز
مرتضی ممیز در چهارم شهریور 1315 در تهران به دنیا آمد. ریشههای هنر در
خاندان ممیز به چشم میخورد. یکی از عموهای پدری او، میرزا موسیخان نقاش
بود که در روزنامههای دورانش «شرف» و «شرافت» تصویرسازی میکرد و البته
پیشینه این هنر در شجره ممیز به رضا عباسی، نقاش معروف عهد صفوی میرسد.
ممیز در سال 1344 در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل
میشود. او کمی بعد از ورود به دانشکده در آتلیه بهرامی کارِ حرفهای خود
را آغاز کرد، دورانی که چهرههای مطرحی در نقاشی و گرافیک از آن برخاستند.
کارِ اصلی و جریانساز مرتضی ممیز، یعنی تصویرسازی و طراحی جلد که از سالِ
1339 برای نشریه «ایرانآباد» آغاز شده بود، به کارهای جدی او در مجلاتِ
«کیهان سال» و «کتاب هفته» رسید: «به پیشنهاد احمد شاملو که کیهان سال را
درمیآورد، به استخدام کیهان درآمدم و بعد، مرا به کتاب هفته برد و
دستوبالم را کاملا در کارایلوستراسیون آن مجله بازگذاشت». بیتردید نگاهِ
متفاوت شاملو و تداوم کار او و سر زبان افتادن «کتاب هفته»، بستر مناسبی
برای رشد و خلاقیت ممیز فراهم آورد و از همینجا بود که مورد توجه فضای
روشنفکری دهه چهل قرار گرفت، چراکه عمده کارهای او در این نشریه طراحی برای
داستانهای نویسندگان و مقالات روشنفکران بود که ممیز سعی داشت در
طرحهایش، تکنیکهای متناسب با فضاسازی آنها انتخاب کند. یونیفورم و
یکدستسازی نشریه که به مطالب آن هویت میبخشید، از دیگر کارهای ممیز در
این نشریه بود. «حجم کاری ممیز در این نشریه برای نسل امروز غیرقابل درک
است. از طراحی جلد و صفحهآرایی گرفته تا تصویرسازی برای داستانهای مختلف؛
هر هفته و دو سال بدون توقف. تصور کنید. البته با امکانات آن روز؛ نه
نرمافزارهای امروز». کارِ ممیز در مطبوعات ادامه پیدا کرد و از اینجا بود
که سروکارش به کتاب و طراحی جلد کتاب هم افتاد: «ناشران که از حضور ستاره
درخشانی چون ممیز باخبر شده بودند، به سراغ او آمدند». گرچه شیفتگیِ ممیز
به گرافیک و شهرتش در این زمینه، مجال چندانی برای نقاشیکردن نگذاشته بود،
او در هر پنج دوره بیینالِ نقاشی تهران (1337-1345) شرکت کرد و در
بیینال دوم برنده یکی از جوایز شد. جز طراحی گرافیک، ممیز نقاشیهای
فیگوراتیو و آبستره هم دارد که شناسنامه یکی از دوران کاری او است. اما
دوران اوجِ ممیز از سالهای 1344 تا 1346 است که برای سفر تحصیلی به فرانسه
میرود. او بعد از بازگشت در سال 1347 همراه فرشید مثقالی و علیاصغر
معصومی شرکت 42 را تأسیس میکنند و در همین سالهاست که رشته گرافیک را در
دانشگاه تهران راهاندازی میکند و به تدریس در این رشته روی میآورد. فصلِ
اول کتاب با عنوانِ «ممیز/ممیز» شامل سالشمار زندگی این هنرمند است و
فهرست مقالات و نقدها و گفتوگوهایش و نیز آثار چاپشده در نشریات خارجی. و
چند مقاله درباره روند کاری ممیز که به نقش و جایگاه او در تحولِ هنر
گرافیک و نوع نگاه و رویکردش به کار و وجوهِ مختلف کاریاش میپردازد.
ممیز به روایت دیگران
«به اعتبار اینکه چگونه خط میکشی، میتوان دریافت چگونه میاندیشی».
غلامحسین نامی، یادداشتش درباره ممیز را با این جمله آغاز میکند و باور
دارد «پدر گرافیک نوین ایران» هرگز خود را از دنیای هنر نقاشی جدا نمیدید.
فصلِ دوم کتاب که مفصلترین بخش آن نیز هست و پربرگترین صفحات، روایت
دیگران از مرتضی ممیز است. این فصل با نوشته یعقوب آژند آغاز میشود که
نیمه دهه 40 با ممیز آشنا شده است: «تصویرگریهای بیپیرایه و ساده او در
کتاب هفته طوری نبود که توجه آدم را به خود جلب نکند. یک شیوه جدید در
ارتباط تصویری که با همه سادگی، صمیمیت و صداقت مدرنی را در چشم نگرنده
میکاشت. بالاتر از همه، رقم و امضای او بود که در عین رانش به بالا، فرودی
فروتنانه داشت. این شیوه جدید ارتباط تصویری، در وضع و ضبط خود، پنجرهای
نو و مدرن در ذهن انسان میگشود و واضع آن را ثبت حافظه میکرد».
مقاله بعدی را آیدین آغداشلو نوشته که از سالهای دانشکده با ممیز رفیق
بوده است. «چند سالی از من بزرگتر بود؛ بلندقد و خندهرو و تندزبان.
نمیشد نادیدهاش گرفت و حضور داشت و اگر دوستش داشتی یا نداشتی، همچنان
بود و وقتی به دانشکده میآمد، یکقدری همه چیز فرق میکرد یا وقتی که
نمیآمد، و زیاد هم نمیشد که نمیآمد. اعتبارش در دانشکده از همه ما بیشتر
بود؛ چون گرافیست مشهور و موفقی بود و حتی من که از 16 سالگی گرافیست
بودم، به گرد پایش هم نمیرسیدم، چون گرافیست تبلیغاتی و تجاری بودم و
امضایم پای کارهایم نمیآمد و او که بیشتر گرافیست فرهنگی بود، امضایش را
-به شوخی میگفتیم بهجای ممیز، خمیر هم میشود خواندش!- همه میشناختند».
مقاله بعدی نوشته امیر اثباتی به وجهِ کمتر شناختهشده کار ممیز میپردازد:
طراحی صحنه و لباس. «ممیز هرچند که میدان اصلی حضورش در حوزه گرافیک بود،
اما به سبب شور و پویاییِ نهفته در جان و ذهن خلاق و جستوجوگرش، در یک
چارچوب محدود باقی نمیماند و در زمینههای دیگری نیز گام برمیداشت و
ابعاد دیگری از استعداد و توانمندیهایش را به نمایش میگذاشت، ازجمله
بهعنوان طراح صحنه و لباس نمایش (تئاتر و فیلم)؛ وجه دیگری از شخصیت هنری
او که کمتر شناخته شده و متأسفانه آنطور که باید و شاید به آن پرداخته
نشده است».
از مطرحترین کارهای ممیز در این زمینه میتوان به همکاری با چهرههای
سرشناسی همچون حمید سمندریان، داوود رشیدی، بهمن فرسی، علی نصیریان، پری
صابری، علی حاتمی و سهراب شهیدثالث اشاره کرد که نامهای از او به ممیز از
خواندنیترین مطالب این فصل است: «مرتضای عزیز! گرچه سالهاست که از یکدیگر
دور افتادهایم و دیگر این سالها را نمیتوان شمار کرد، خوب میدانی که
هرگز تو از یادم نرفتهای و به قولی در کاسه سرم و در مغزم خالکوبی شده و
جا گرفتهای... سال 1340 که تو با آثارت در «کتاب هفته» معیارها و ضوابط
گرافیک در ایران را دگرگون کردی، من هنوز محصلی بودم در دبیرستان و از همان
دوران، نام و امضایت برایم پدیدهای شد که از ذهنم هرگز بیرون نرفت... سال
1973، برای اولینبار، مرا به دنیای خود پذیرفتی. پوستر فیلم «یک اتفاق
ساده» که به تاراج رفت در درون مرز و بیرون از مرز، و به خودم هم سهمی از
آن نرسید. ادامه کارمان «طبیعت بیجان» بود که طراحی صحنه را به عهده
گرفتی. یادم نمیرود ما این فیلم را در طول هشت روز فیلمبرداری کردیم. تو
آمدی... وقتی فیلم تمام شد، پوسترش را ساختی. این پوستر سرنوشت همان پوستر
«یک اتفاق ساده» را داشت. باز به خود من حتی یکی از آن نرسید. این نه به
خاطر آن است که من پوستر جمع میکنم، بلکه خاطراتی است که با یکدیگر
داشتهایم و ردپای این خاطرات گاهی بهجای پای آدمی میماند که از کویر
گذشته و طوفانِ شن این جای پای را پر کرده... گرچه تو از کویر عبور کرده
باشی یا من! این خاطرات دور شدهاند، ولی جزئی از وجود من شدهاند».
در پشت پرده
«تصور میکنم تاکنون هرچه گفتهام تنها شامل آرا و نظرات حرفهایام نبوده،
بلکه راجع به شیوه فکر کردنم در همه موارد و ازجمله در کارهای حرفهایام
هم بوده است». مرتضی ممیز در گفتوگوهایش که در فصل سوم کتاب چاپ شدهاند،
به افکار و زندگی و به قول معروف پشتپرده زندگیاش میپردازد. او
میگوید: «همیشه تلاش کردهام در کارهایم به شفافیت برسم که کاری عمری و
سخت است و تجربه بسیار میخواهد تا آدمی صیقل بخورد و شفاف شود. در این
موارد، از ملاحظات استفاده میکنم. در غیر این صورت، ممکن نیست انسان به
شفافیت برسد». او در گفتوگویش روی مسئله «شفافیت» تأکید میگذارد و
میگوید: «آینهبودن یا عمق را دیدن. خدمت لذتبارِ بیهمتایی است. انسان،
پیروزیِ کار مثبتکردن را حس میکند و میشناسد. مفیدبودن و منزهی را حس
میکند و میشناسد. اینها آرمانهای بیبدیلی هستند». در فصل آثار شاخص
ممیز چاپ شدهاند و فصل پنجم «ممیز به روایتِ طراحان» به آثاری از هنرمندان
اختصاص دارد که به ممیز تقدیم شدهاند و سرانجام، در فصل آخر کتاب با
عنوانِ «ممیز به روایت تصویر» نیز عکسها و تصاویری از مرتضی ممیز آمده
است.