کد مطلب: ۲۳۹۶۴
تاریخ انتشار: شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۹

شعردزد شاعردزد می‌شود یا ستاره؟!

ایسنا: می‌گویند از گذشته بوده است؛ از روزگار سروانتس و «دن کیشوت» تا حالا که پرفروش‌های سرقتی از لیست تخفیف‌دارها سر درآورده‌اند. سرنوشت سرقت ادبی اما در نگاه‌ها متفاوت است؛ کسی چه می‌داند شاید جوانانی که از شعر دیگران سرقت می‌کنند، مثل آن انوری‌دزد شاعردزد شوند، شاید هم به عقیده برخی، ستاره!

به گزارش ایسنا، صحبت از «سرقت ادبی» را با نویسندگان، شاعران و مترجمان که به میان می‌آوریم، یکی‌شان با تعجب می‌گوید: «حالا ادبیات چی داره که سرقت می‌شه!»، برخی‌های دیگر هم این بحث به نظرشان کهنه می‌آید و می‌پرسند: «مگه اتفاق جدیدی افتاده؟» یا «حالا چی شده که دوباره این بحث داغ شده؟». بعضی‌های دیگر هم دل خونی از این ماجرا دارند و آثارشان بارها سرقت شده است، عده‌ای از آن‌ها اشاره‌ای به آثار سرقت‌شده‌شان می‌کنند اما می‌گویند که بهتر است در این‌باره مصاحبه‌ای نکنند، ولی در این میان عده‌ای از سرقت ادبی در شعر، داستان و ترجمه می‌گویند، از روزگاری دور تا کنون، از ایران تا اروپا و دیگر کشورها و از سارقان مشهور و گمنام؛ برخی‌شان هنوز از سرقت ادبی در تعجب‌اند و آن‌های دیگران می‌گویند که «چطور سرقت نشود؟!» و یکی از آن‌ها هم اصلا به آینده این سارقان امیدوار است!

ماجرای دو سرقت مشهور از شاعران

وقتی بحث به سرقت از شعر می‌رسد اغلب شاعران صحبت را با دو ماجرای معروف آغاز می‌کنند. در یکی حکایت به فردی به نام «غواص» برمی‌گردد که دهه‌ها قبل شعرهای حزین لاهیجی را به نام خودش زده بود و در نهایت محمدرضا شفیعی‌کدکنی با پیدا کردن دیوان حزین لاهیجی دست او را رو می‌کند و داستان دیگری مربوط به دزدیده شدن شعر انوری و خود او است.  

کریم رجب‌زاده، شاعر حکایت «غواص» را چنین نقل می‌کند: در دهه ۳۰ درویشی به نام غواص که اهل زنجان بود، به گیلان آمد و در قهوه‌خانه‌ای نشست و وقتی دید که تعدادی از شاعران جوان شعر می‌خوانند، شروع به شعر خواندن کرد. یکی از این جوان‌ها به نام رحمت موسوی که حالا غزل‌نویس فوق‌العاده‌ای است، چون می‌بیند که این درویش شعرهای خوبی دارد، شعرهای او را به مطبوعات می‌دهد و در کوتاه زمانی در سراسر ایران نام غواص مطرح و شاعر بلندآوازه‌ای می‌شود؛ تا آن‌که شفیعی‌کدکنی که دانشجوی ادبیات بود، روزی به کتابخانه آستان قدس می‌رود و به دیوانی خطی‌ دست پیدا می‌کند و می‌بیند که همه شعرهای غواص از این کتاب است. او شعرهای حزین لاهیجی را می‌دزدید و جای «حزین» نام خودش را می‌گذاشت و چاپ می‌کرد.

علیرضا طبایی، شاعر نیز درباره ماجرای دزدیده شدن شعر انوری می‌گوید: انوری به شهری سفر کرده بود، در آن‌جا دید که مردی روی چهارپایه ایستاده و شعر می‌خواند. انوری به او گفت که این شعر انوری است، آن مرد پاسخ داد که من انوری هستم؛ آن‌جا انوری می‌گوید که ما شعردزد دیده بودیم اما شاعردزد ندیده بودیم. این داستان در حقیقت به شکل تلمیحی بر این حقیقت استوار است که از گذشته‌های دور هم شعرها را می‌دزدیدند و سرقت ادبی صورت می‌گرفت و سارقان حتی گاهی خودشان را جای شاعر جا می‌زدند.

این‌گونه نبود که قابل کنترل و شکایت نباشد

پوران کاوه، شاعر با اشاره به پیشینه سرقت ادبی و با بیان این‌که داستان سرقت ادبی به‌ویژه در مورد شعر حکایت تازه‌ای نیست و اگر مروری داشته باشیم در تاریخ ادبیات ایران از صدر تا کنون با روایت‌های متعددی روبه‌رو می‌شویم می‌گوید: البته در سال‌های قبل سرقت ادبی به این اندازه نبود چون در هر حال هر مجله و روزنامه‌ای دبیر بخش شعر حاذق و باسوادی داشت که شعرها را کنترل می‌کرد، با این حال  به ندرت این مسأله اتفاق می‌افتاد که گاهی هم آن را به‌عنوان تأثیرپذیری و تأثیرگذاری شاعران از یکدیگر و توارد می‌گفتند.

کاوه سپس به سرقت از شعرهایش اشاره و بیان می‌کند: در طول دوران شاعری‌ام چند مورد پیش آمد، البته در مقطعی بود که شعرها در مجلات و روزنامه‌ها منتشر می‌شد و این‌گونه نبود که در شبکه‌های مجازی باشد و ظرف چند لحظه و چند ساعت کل دنیا را پوشش بدهد و قابل کنترل و شکایت نباشد.

محمدرضا روزبه، شاعر معتقد است سرقت ادبی در روزگار ما از زمانی به بعد با ظهور مطبوعات و رسانه‌های جمعی شکل تازه‌ای به خود گرفت و اظهار می‌کند: این امر باید از جهات اجتماعی، روان‌شناسی و فرهنگی مورد بررسی قرار بگیرد. اما خودشاعرپنداری، حسرت شاعری، جاذبه حضور در انجمن‌ها و محافل ادبی و هنری، چاپ مجموعه و شاعر قلمداد شدن در جامعه و ادا و اطوارهای خاص و روشن‌فکری آن مجموعا در طی این سال‌ها جوانانی را به این‌که به سرقت ادبی دست بزنند، واداشته است. حتی سلبریتی‌هایی را به این‌که بدهند برای‌شان کتاب شعر چاپ کنند، واداشته است.

او با اشاره به ابعاد گسترده سرقت ادبی می‌افزاید: سرقت ادبی با ظهور فضای مجازی حالت عام پیدا کرده است و می‌دانیم که متاسفانه علاوه‌بر رواج جعلیات در فضای مجازی، سرقت هم گسترش پیدا کرده است. حتی جوانانی شعرهای برجسته شاعران معروف و نام‌دار را به نام خود به چاپ می‌رسانند یا آن‌ها را لت‌وپار و تکه‌تکه می‌کنند و به نام خودشان می‌زنند. دیگرانی هم که کمتر با جریان‌های شعری امروز آشنایی دارند، این‌جور مطالب را گسترش می‌دهند و به اشتراک می‌گذارند و از این نظر متاسفانه فضای آشفته‌ای وجود دارد.

اکبر اکسیر، شاعر هم می‌گوید سرقت ادبی امروزه خیلی شیوع پیدا کرده، شعر معروفی را که حتی پشت وانت‌ها هم هست برمی‌دارند و به نام خودشان می‌زنند. او با اشاره به تاثیر شبکه‌های اجتماعی بر سرقت ادبی می‌گوید: قبلا در مدت یک هفته با توضیح می‌شد جلو سرقت انجام‌شده را گرفت. ولی حالا بزرگ‌ترین سرقت هم که انجام شود و حتی فردی کتابی را از کسی دیگر به اسم خودش بزند و در فضای مجازی بگذارد، دیگر به هیچ وجه نمی‌شود جلو آن را گرفت، چون در یک لحظه کل دنیا را پوشش می‌دهد و در چنین شرایطی با سال‌ها توضیح دادن حتی با چندین متخصص اینترنتی هم نمی‌توان کاری کرد.

این طنزپرداز سپس بیان می‌کند: انسان‌هایی که واقعا شاعر هستند هیچ وقت سرقت ادبی نمی‌کنند. افرادی که کمبود دارند و خیال می‌کنند دیگران نمی‌فهمند، شعری را برای دلخوشی پسرخاله به نام خودشان می‌زنند، مخصوصا این روزها که سایت‌بازی و شبکه‌های اجتماعی به قدری قوی شده است که هر کس برای خودش صفحه‌ای دارد و فضایی را گرفته؛ هر شب و روز ممکن است فردی معروف‌ترین شعرها را با تغییر دادن یک کلمه به نام خودش منتشر کند.

سرقت؛ کاری علنی و رسمی رایج

برخلاف سرقت از خانه، ماشین و از این دست، سرقت‌های ادبی اما انگار در حضور عام و در روز روشن انجام می‌شود و برای کسی هم مهم نیست!

نسرین فقیه‌ملک‌مرزبان، پژوهشگر و مدرس دانشگاه که معتقد است افراد مقاله‌ها و پایان‌نامه‌ها را کاملا علنی دوباره به نام خودشان چاپ می‌کنند، از سرقت در فضای آکادمیک ادبیات می‌گوید: در این فضا اصلا به صورت کاملا زشت و شرم‌آوری مقوله کپی ‌کردن و متقلبانه پژوهش کردن خیلی علنی در مورد پژوهش‌ها، کتاب‌ها و پایان‌نامه‌ها اتفاق می‌افتد. آموزش عالی هم حتما می‌داند اما به هر حال کسی ترفندی برای این قضیه ندارد و اصلا کپی‌رایت و حق مالکیت فکری‌ای مطرح نیست و این کار خیلی علنی است.

او همچنین بیان می‌کند: واقعیت این است که جاه‌طلبی، شهرت و کسب اعتبار باعث می‌شود افرادی حتی در حوزه‌های فرهنگی که قاعدتا باید خلاف این روند را طی کنند دست به چنین کارهایی می‌زنند. ما می‌توانیم در خیلی از موارد با مناسب کردن این بستر که شکلی بازدارنده و تشویقی داشته باشد از آن جلوگیری کنیم. کسانی که خیلی دست به این کارها می‌زنند در هیچ جایی از کشور ما تنبیه نمی‌شوند، یعنی هیچ قانونی وجود ندارد که بازدارنده باشد، هر کس هر چه دلش می‌خواهد می‌گوید و هر جور دلش می‌خواهد می‌نویسد و چاپ می‌کند و عملا می‌بینیم که کسی بازدارنده از این‌که مالکیت فکری کسی را برداشته‌ و به نام خودشان کرده‌اند، نیست.

علی‌اصغر حداد، مترجم نیز از سرقت‌های علنی دیگری می‌گوید و بیان می‌کند: سرقت ادبی را به این شکل می‌شناسم، رادیو و تلویزیون ما سرقت ادبی می‌کنند، یعنی به من می‌گویند که برخی از داستان‌های کوتاه‌ مرا یک شبکه رادیویی پخش می‌کرده، این کار وقتی بدون اجازه و هیچ چیز انجام می‌شود، سرقت ادبی است. نوع دیگر آن هم این است که چیزی را نوشته باشیم و دیگری از روی آن بازنویسی کند، این نوع نسبتا پنهان است که البته در ترجمه ظاهرا این چیزها زیاد است.

این درحالی است که او معتقد است در شرایط فعلی نمی‌شود از سرقت ادبی جلوگیری کرد و البته مشکل ادبیات ما اصلا سرقت ادبی نیست، ما آن‌قدر مشکلات بزرگی داریم که این در برابرش هیچ است.

عین‌له غریب، مترجم هم سرقت را رسمی رایج در جامعه ما می‌داند و می‌گوید: متاسفانه عنوان بزرگ‌تر از سرقت ادبی، سرقت فرهنگی، در کشور ما رسم رایجی است، یعنی وقتی مدارک جعلی افراد مشخص می‌شود و هر بار که از خیابان انقلاب رد می‌شویم خیلی بی‌محابا جار می‌زنند و پایان‌نامه و مقاله می‌فروشند و می‌توان آن‌ها را خرید و با همان‌ها فارغ‌التحصیل شد، آن وقت نمی‌توانیم یک‌مرتبه بیاییم و یقه مترجم را بگیریم و بگوییم چرا سرقت کرده؛ البته که نباید انجام دهد اما وقتی فضا برای این کار مهیا است دیگر مترجم، مولف و دانشگاهی و غیردانشگاهی نمی‌شناسد.

سرقت از شعرهایم برایم جدی نیست

علیرضا بهنام، شاعر با نگاهی متفاوت به سرقت ادبی و با بیان این‌که بحث سرقت ادبی بیشتر در بین کسانی که تازه وارد کار شعر شده‌اند، اهمیت پیدا می‌کند می‌گوید: سرقت از شعرهایم برایم جدی نیست. فکر می‌کنم آن‌چه نوشته‌ام با شکل اجرای من معنا پیدا می‌کند. اگر کسی تعبیری از این در ذهنش مانده و در جایی استفاده کرده، با شکل اجرای خودش استفاده کرده. من خیلی برایم این قضیه جدی نیست و دنبال نمی‌کنم.

او معتقد است که مسئله سرقت ادبی خیلی به سختی قابل اثبات است و می‌افزاید: در طول دوران ادبیات موارد متعددی حتی یک آرایه ادبی درنظر گرفته شدند. البته شاید تعبیر آن آرایه ادبی به سرقت ادبی از نظر دوستانی که در حوزه ادبیات کلاسیک کار می‌کنند، کار زشتی باشد؛ آرایه‌هایی مثل توارد، انتحال و استقبال.

خطری برای «شازده کوچولو»، «جزء از کل» و بقیه

هنوز هم کسی دقیقا نمی‌داند که می‌توان ترجمه‌های مجددی را که بیشتر کپی‌کاری هستند، سرقت دانست یا خیر اما ماجرای یک بام و چند هوای ترجمه‌های پرفروش در ایران سال‌ها است که مورد نقد و بحث است. مترجمی کتابی را ترجمه می‌کند و بعد این ترجمه پرفروش می‌شود، بلافاصله بعد از این چندین نسخه از ترجمه همان کتاب که خیلی وقت‌ها شبیه نمونه اول هم هستند بازار کتاب را پر می‌کنند؛ آیا می‌توان این را سرقت نامید؟ 

پیمان خاکسار، مترجم درباره ترجمه‌هایش که سرنوشتی مشابه آن چه گفته شد دارند، می‌گوید: سرقت در ترجمه خیلی خیلی خیلی بدتر از قبل شده است. دیروز در یک سایت فروش کالا دنبال چیزی می‌گشتم و بعد دیدم که کتاب «جزء از کل» را در تخفیف‌هایش گذاشته است. کلیک کردم و حیرت کردم، حدود ۱۲، ۱۳ «جزء از کل» می‌فروخت که ناشران و مترجمانی گمنام داشتند. بعد دیدم که برای «ریگ روان»، «اتحادیه ابهلان» و دیگر ترجمه‌های پرفروشم هم همین اتفاق افتاده است.

او در پاسخ به این سوال که آیا در خصوص سرقتی بودن این آثار اطمینان دارد گفت: من چه بگویم؟ یک ناشر ناشناس با مترجمی که اصلا هیچ کتاب دیگری را ترجمه نکرده، «جزء از کل» را بعد از گذشت پنج سال از ترجمه آن ترجمه و منتشر می‌کنند.

محمود حدادی، مترجم نیز می‌گوید که مشهودترین سرقت ادبی‌ای که می‌شناسد کتاب بوده است و نه ترجمه؛ و این چنین نقل می‌کند: وقتی جلد اول کتاب «دن کیشوت» سروانتس بیرون آمد، استقبال پرشوری از آن شد و به سرعت به زبان‌های آلمانی، فرانسوی و ... ترجمه شد. از آن‌جایی که همیشه نویسندگان و یا هنرمندانی «گرسنه‌شکم» وجود دارند، چون سروانتس در جلد اول قول داده بود که جلد دوم آن را هم بنویسد، خیلی‌ها قبل از سروانتس به تقلید از او شروع به نوشتن جلد دوم کردند که البته به هیچ وجه لطف کلام و طنز سروانتس را نداشت.

او همچنین در پاسخ به این سوال که آیا می‌شود برخی از ترجمه‌های مجدد را سرقت دانست می‌گوید: احتمالش هست، اما این موضوع درمورد کتاب‌های خیلی معروف صادق است. مثلا «شازده کوچولو» ممکن است در معرض این خطر قرار گرفته باشد، چون ۱۵، ۱۶ ترجمه از آن وجود دارد. ولی من کتابی را که به اندازه آن شهرت داشته باشد و ۱۵، ۱۶ ترجمه پشت سر هم از آن منتشر شده باشد، به خاطر نمی‌آورم. من هم ترجمه تکراری دارم ولی ترجمه مجدد من به فاصله ۷۰ سال از ترجمه قبلی آن کتاب بوده یا این‌که ترجمه از زبان اصلی نبوده و یا مترجم قبلی آن را سرسری ترجمه کرده بوده و واضح است که کار من بیهوده و ترجمه‌ام تکراری و بی‌فایده نبوده است. اما در خصوص «شازده کوچولو» سرقت ممکن است، وقتی نه زبان و نه سلیقه مردم تغییری کرده و ۱۶ نفر آن را در فاصله پنج سال ترجمه کرده‌اند، خود به خود نوعی کپی‌برداری رخ می‌دهد.

ضعف قانون و عاقبت سارقان ادبی

مجید قیصری، داستان‌نویس مهم‌ترین چیز در سرقت ادبی را ضرورت برخورداری از پشتوانه قانونی خیلی محکم می‌داند و می‌گوید: ضعف از این‌جا است که ما اصلا نمی‌دانیم چه پشتوانه‌ای برای‌مان وجود دارد و قانون چقدر برای تالیف و تولید یک اثر ارزش قائل است. در همه عرصه‌ها هم سرقت اتفاق می‌افتد و دلیلش ضعف قانون است. اگر کسی که به این عمل دست می‌زند بداند عواقبش سنگین است مطمئنا سمتش نمی‌رود.

او ادامه می‌دهد: در حال حاضر اگر همه بدانند که سرقت ادبی عواقب وخیم و ریسک بالایی دارد، مطمئنا می‌توان از آن پیشگیری کرد. از لحاظ قانونی باید مراحلی طی شود تا کسی که می‌خواهد وارد این عرصه شود اگر به خودش این جرأت را داد، بداند که تاوان سنگینی در انتظارش است.

کامیار عابدی، منتقد ادبی می‌گوید: ما در ایران دو مشکل داریم؛ یکی این که به کپی‌رایت جهانی متصل نیستیم و همین باعث می‌شود تمام کتاب‌ها و منابعی که در ایران با استفاده از منابع خارجی تهیه می‌شود، به این قانون وابستگی نداشته باشد، همچنین در داخل کشور هم در منابع فارسی ضوابط دقیقی نداریم، این‌که کجا سرقت است و کجا نیست. همین باعث آشفتگی عجیبی در پژوهش و ترجمه می‌شود و در سال‌های اخیر شاهد ترجمه‌های بسیار مکرر از یک اثر بوده‌ایم که احتمالا دو سه عدد از آن‌ها با استفاده از متن اصلی انجام گرفته، ولی بقیه ترجمه‌ها اگر با نگاه به متن اصلی نیست، اما نوعی پخته‌خواری است و مترجم‌ها ترجمه‌های قبلی را مورد نظر قرار داده و از آن‌ها یا کاملا و یا تا حدی استفاده کرده‌اند.

او همچنین معتقد است سرقت ادبی نسبت به گذشته بیشتر شده و می‌افزاید: چون در قدیم تعداد کسانی که سواد داشتند و مولفان کمتر بوده، بنابراین کسی که ترجمه یا تالیف می‌کرد اگر می‌خواست سرقت کند خیلی زود سرقتش شناخته و انگشت‌نما می‌شد. تعداد باسوادان و مترجمان و مولفان خیلی زیاد نبود، اما در سال‌های اخیر با رشد جمعیت و سواد عمومی، تعداد زیادی سرقت انجام گرفته است.

احمد آرام، داستان‌نویس معتقد است سارق ادبی خلاقیتی از خودش ندارد برای همین از فرم، اتمسفر داستان و مکان‌ها دقیقا مثل داستانی که از آن سرقت می‌کند، استفاده و همان فضاسازی را تکرار می‌کند و هیچ چیز جدید را وارد کار خودش نمی‌کند و در این‌باره اظهار می‌کند: این کارها ثمربخش نیست و این نویسندگان از این کار نتیجه مطلوب نخواهند گرفت. نویسنده شخصیتی است که روبه‌روی تاریخ ایستاده و تاریخ همیشه درباره او قضاوت می‌کند، چیزهای خوب و بد را کشف می‌کند و خیلی راحت می‌تواند مشت طرف را باز کند، اما این آدم‌ها متاسفانه چون با تاریخ آشنا نیستند و تاریخ را خیلی مهم نمی‌دانند، متوجه این نیستند که تاریخ چشم ناظر بر اعمال ما است و این تاریخ است که در فردای ما آثار را تفسیر می‌کند، برخی از آن‌ها را کنار می‌گذارد و برخی دیگر را برمی‌دارد.

او می‌گوید: البته اشاره‌ای که به جوانان نویسنده داشتم، بعضا در کار نویسنده‌های صاحب‌نام هم دیده‌ام. دیده‌ام که آن‌ها هم گاه ناخنک‌های بدی به آثار نویسندگان بزرگ اروپایی زده‌اند.

 

شاعران جوان ممکن است با سرقت شروع کنند

آسمان سرقت ادبی اما انگار برای همه اهالی ادبیات هم یک رنگ نیست و برخی نگاهی مثبت به این ماجرا دارند. 

حمیدرضا شکارسری، شاعر سرقت ادبی را اجتناب‌ناپذیر می‌داند و می‌گوید: برای این‌که همیشه نگاه‌مان به سرقت ادبی ناامیدانه و یاس‌آور نباشد، باید بگویم شاعران جوان همیشه با این مسائل کارشان را شروع می‌کنند؛ بر روی همیشه تاکید دارم. یعنی شاعر جوان خواه ناخواه وقتی کارش را شروع می‌کند، یا تحت تاثیر کسی است یا از کسی تقلید و یا از کسی سرقت می‌کند. چه بسا در فضای متکثر امروزی از همین شاعران جوانی که امروزه تقلید یا به عبارتی سرقت می‌کنند بشود انتظار به وجود آمدن ستاره‌هایی را در عالم ادبیات داشت. شاعران جوان همیشه از این شیوه‌ها استفاده یا سوءاستفاده می‌کنند چون هیچ‌کس خلق‌الساعه شاعر نمی‌شود و به سنت ادبی پیش از خودش تکیه می‌کند. بنابراین خواه ناخواه این مسائل وجود دارد و باید با آن مدارا کرد؛ نمی‌شود کاملا آن را برطرف کرد. حالت آرمان‌گرایانه یا رویاگونه‌ای است که بگوییم به جایی برسیم که سرقت ادبی، توارد و .. نداشته باشیم. از سمت دیگر باید به نکات مثبت آن هم نگاه کرد، شاعران جوان ممکن است از این طریق کارشان را شروع کنند. 

این درحالی است که این منتقد ادبی می‌گوید گاهی حتی شعر خودش را در میان کارهایی که در جشنواره‌ها داوری می‌کرده به نام کسی دیگر دیده است.

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST