کد مطلب: ۲۴۰۸۲
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹

ادبیات در گرگیاس، جمهوری، ضیافت و فایدروس

غزاله صدر منوچهری

به تازگی کتاب «ادبیات نزد افلاطون» نوشته‌ی غلامرضا اصفهانی به همت انتشارات فاطمی منتشر شده است. این اثر حاصل نزدیک به یک دهه پژوهش‌ مؤلف درباره‌ی دیالوگ‌های افلاطونی با محوریت چیستی ادبیات است. او این اثر را صرفاً درآمدی کوتاه بر نگرگاه افلاطونی به ادبیات می‌خواند که با خوانش چهار دیالوگ گرگیاس، جمهوری، ضیافت و فایدروس افلاطون بر آن است راهی به طرح فلسفی افلاطون درباره‌ی ادبیات باز کند. نشست هفتگی شهرکتاب در روز سه‌شنبه ۳۰ دی به نقد و بررسی این کتاب  اختصاص داشت و با حضور میثم محمدامینی، شروین مقیمی، حامد روشنی‌راد و مؤلف به صورت مجازی برگزار شد.

چرا افلاطون؟

غلامرضا اصفهانی در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: احتمالاً اولین پرسش مخاطب این است که بررسی مطالعات و مسائل نظری ادبیات فارسی چه نسبتی با فیلسوفی در جهان باستان دارد. پس، اهمیت و ضرورت پرداختن به افلاطون را ذیل سه مطلب باز می‌کنم. علاقه‌مندان مسائل نظری ادبیات از زاویه‌ی چند دستگاه نظری یا چند آبشخور نظری به آثار نزدیک می‌شوند و به بررسی آنها می‌پردازند. آبشخور نخست، سنت بلاغت اسلامی است. استدلال من این است که سنت بلاغت اسلامی و مطالعه‌ی آثار بلاغیون اسلامی ما را به آبشخورهای فن بلاغت و سخنوری یونان و روم باستان رهنمون می‌کند. در واقع، اگرچه سنت بلاغت اسلامی به یک معنا پیرامون متن قرآن شکل گرفته و مساله‌ی اصلی آن حل معمای اعجاز قرآن بوده است، در مسیر بررسی‌های بلاغی خودشان، نهضت‌های ترجمه و آشنایی‌هایی که به‌نحوی و به‌واسطه از سنت بلاغی یونان و روم باستان داشته‌اند، از این سنت تأثیر پذیرفته بودند و این تأثیر انکارشدنی نیست. مدعای ما این نیست که الزاماً باید سنت سخنوری یونان و روم باستان را مطالعه کنیم تا بتوانیم سر از سنت بلاغی در بیاوریم. نکته این است که بدون بازگشتن به آبشخورهای یونان و روم باستان، بخش‌های عمده‌ی سنت بلاغی خودمان را به‌خوبی نخواهیم فهمید.

او ادامه داد: وقتی به یونان و روم باستان باز می‌گردیم، طلایه‌دار یا پیشرو شروع مباحث شعرشناسی یا سخنوری در یونان باستان ارسطو است، با دو کتاب «خطابه» و «در باب هنر شعر». وقتی تا به ارسطو به گذشته بازمی‌گردیم، در مطالعه‌ی آثار خود ارسطو اثری نیست که سایه‌ی افلاطون بر آنها گسترانیده نباشد. بنابراین، یک گام تا افلاطون باقی است. چراکه بدون مطالعه‌ی دیالوگ‌های افلاطونی نمی‌توانیم آن‌طور که باید فهم شایسته و بایسته‌ای از آثار ارسطو داشته باشیم. این مسیر دراز و طولانی با همه‌ی طولانی بودن آن در نهایت ضرورتی است که یک پژوهش درازدامن نظری آن را فراهم می‌کند. بنابراین، ما باید به مطالعه‌ی دیالوگ‌های افلاطونی خطر بکنیم. دیالوگ‌های افلاطونی را مشخصاً از زاویه‌ی نگرگاه افلاطون به شعر و به سخنوری به مثابه دو عنصری بررسی کنیم که به نحوی به ماده‌ی شاعرانگی می‌پردازند.

او در ادامه گفت: آبشخور بعدی که بازگشتن به آثار افلاطون را برای ما ضرور می‌کند، رساله‌های شعری‌ است که از فیلسوفان مسلمان به دست ما رسیده است. آنچه از فارابی، ابن‌سینا، ابن‌رشد، خواجه نصیرالدین طوسی و برخی فیلسوفان دیگر به دست ما رسیده است و آنها هم اگرچه به نحوی ترجمه‌هایی برحسب فهم خود آن فیلسوفان از «در باب هنر شعر» ارسطو یا اثر موسوم به «فن شعر»ند. اما در خلال آنها نوعی تطبیق با شعر عرب با اشاراتی محدود به سنت شعری فارسی رخ داده است که مطالعه‌ی آن برای پژوهشگران ادبیات ضروری است. وقتی به رساله‌های شعری این فیلسوفان نظر می‌کنیم، عموماً چه فارابی چه ابن‌سینا چه ابن‌رشد و چه بعدها خواجه نصیر‌الدین طوسی متأثر از ارسطو بوده‌اند و شعر را برحسب آن نگرگاه و مبتنی بر «در باب هنر شعر» ترجمه و بعضاً تألیف کرده‌اند؛ یعنی نگرگاه‌های خودشان را هم وارد کردند و مثال‌هایی از شعر عرب بدان افزودند و از آن رهگذر رساله‌هایی در باب شعر هم ذیل آثار کلی خودشان فراهم آوردند. این رساله‌های شعری مشخصاً اهمیتی ویژه برای ما دارند، ازاین‌جهت که بیش از سنت بلاغی ما به نحوی کلیشه‌ای‌تر و مستقیم با سنت یونان و مشخصاً در صدر آنها آثار و اندیشه‌های معلم اول پیوندمان می‌دهند. بنابراین، وقتی رساله‌های شعری فیلسوفان مسلمان را برای نقب زدن به خاستگاه‌های نظری سنت شعری خودمان، امر شاعرانه، امر صناعی مورد مطالعه قرار می‌دهیم، باز به نحوی با ارسطو و به واسطه‌ی او با افلاطون مواجه می‌شویم.

اصفهانی افزود: آبشخور سومی که مطالعه‌ی آثار ارسطو و دیالوگ‌های افلاطونی را برای ما جدی می‌کند، جریان نقد و نظریه‌ی ادبی مدرن است. یعنی نظریه‌های ادبی که عموماً در دو دهه‌ی اخیر تأثیری انکارنشدنی بر مطالعات نظری ادبیات، به‌ویژه در محیط دانشگاهی رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی و بر تحلیل‌های ثانوی ما از متن، متن‌شناسی، سبک و اموری از این دست و مشخصاً برای راه بردن ما به پرسش بنیادین «ادبیات چیست» یا «شعر در ذات و خاستگاه‌های راستین خودش چیست» تأثیر به‌سزایی داشته‌اند. بنابراین، وقتی به بررسی این جریان و نظریه می‌پردازیم، آنها به طریق اولی و به نحو طبیعی در سنت مطالعات نظری غرب ریشه دارند که مشخصاً آغازگاه آن سنت ارسطو و به‌واسطه‌ی او دیالوگ‌های افلاطونی‌اند. دیالوگ‌های افلاطونی نقطه‌ی آغاز تفکر جدی فلسفه‌ی غرب درباره‌ی امر شاعرانه و شعر و سخنوری است. بنابراین، این سه آبشخور، چه سنت و بلاغت اسلامی نزد مسلمانان چه رساله‌های شعری فیلسوفان مسلمان چه جریان‌های نقد و نظریه‌ی ادبی مدرن که به‌واسطه‌ی ترجمه در دو دهه‌ی اخیر وارد محیط دانشگاهی ما شدند، بازگشت به یونان و بازگشت به آرای فیلسوفان آغازگر اندیشیدن به ادبیات؛ یعنی افلاطون و ارسطو، را برای ما ضروری می‌کنند. و در رأس آنها مطالعه‌ی دیالوگ‌های افلاطونی از اهمیت ویژه برخوردار است.

این مؤلف تصریح کرد: با واکاوی این سه مورد، متوجه می‌شویم که چگونه آکادمی ادبیات آن هم از نوع ادبیات فارسی مطالعه‌ی اندیشه‌های فیلسوفان باستانی را در آن سوی تاریخ برای ما ضروری می‌کند و به پرسش جدی ما (چرا افلاطون؟) به نحوی پاسخ می‌دهد.

او در ادامه به تفصیل ضرورت مطالعه‌ی افلاطون را بیان کرد و نگرگاه افلاطون به شعر را توضیح داد و در پایان گفت: با در نظر گرفتن این مقدمات مخاطبی که می‌خواهد این اثر را بخواند، می‌خواهد این اثر را بخواند تا صرفاً بداند افلاطون در زمان خودش و در دیالوگ‌های خودش چه نوع مواجهه‌ای را بدین معنا با شعر و شاعرانگی در دیالوگ‌های خودش داشته است. آن مقدمه‌ای که گفتم، در باب فیلسوفان، شاعران و سنت خود ما در این کتاب وجود ندارد و در آثار بعدی احتمالاً به آن خواهم پرداخت. اما در این اثر صرفاً با دیدگاه خود افلاطون مواجهیم. من بدین علت از لفظ ادبیات استفاده کردم که یونانیان لفظی به معنای ادبیات امروزی ندارند. ارسطو در ابتدای «در باب هنر شعر» کتاب را با این مساله آغاز می‌کند که بالاخره کدام لفظ جامعی همه‌ی آثاری را که به نحوی ادبی قلمداد می‌شوند در بر می‌گیرد. آنچه را در آثار افلاطون رتوریک یا پوئتیک گفته می‌شود ذیل ادبیات جمع کردم. در واقع، ادبیات نزد افلاطون اثری است پیرامون نگاه افلاطون در باب پوئتیک از یک‌سو و رتوریک از سوی دیگر در چهار دیالوگ افلاطون.

 

غفلت از شرح یعنی غفلت از متن

شروین مقیمی اظهار داشت: به فراخور ژانری که این کتاب در آن نوشته شده است، معتقدم بحث مفصل و مستوفی درباره‌ی این کتاب از این طریق امکان‌پذیر نیست. بنابراین، به اشاره به برخی کلیات اکتفا می‌کنم. این کتاب تألیفی است. باید این را به فال نیک گرفت، چراکه تألیف در این حوزه دچار مشکلات و معضلات جدی است و این کتاب می‌تواند به این اصل امیدوارمان کند که تألیف کردن و نوشتن وجه عظیمی از تفکر فلسفی است. به‌هرحال، ما با شیوه‌ی نگارش دانشگاهی و معضلات این حوزه آشناییم. از جمله، اینکه نوعی فرمالیسم بر مکتوبات دانشگاهی حاکم است که در آن محتوا چندان جدی گرفته نمی‌شود. گویی مسابقه‌ای بر سر نوشتن  و ساختن مقاله و کتاب و کسب امتیاز وجود دارد که البته مختص ایران نیست و به نظر می‌رسد در سطح بین‌المللی معضل است. آثار و مقالاتی پشت سر هم چاپ می‌شود، اما لزوماً بینش خاصی در آنها نیست و فقط نوعی فرمالیسم دانشگاهی بر آنها حاکم است. در ایران وضع به‌مراتب بدتر است و ضعف آموزش و پژوهش در حوزه‌ی علوم انسانی و فلسفه خودش را به شکل ناخوشایندی نشان داده است. یعنی چیزی از آن مسابقه‌ی بین‌المللی کم ندارد، بلکه به سبب نداشتن پشتوانه‌ی آموزشی و پژوهشی این آثار و مقالات با سطح به غایت نازل‌تری منتشر می‌شود. البته این امتیازی برای ولگار رتوریک نیست. بلکه، ضعف دانشگاهی وضعیت را برای ما بغرنج‌تر کرده است و رتوریک عوامانه و روشنفکری به‌طور گسترده‌ای جا باز کرده است و متأسفانه کمتر با آثاری درخور تأمل مواجهیم.

او ادامه داد: یکی از بزرگ‌ترین محسنات کتاب اصفهانی بری بودن از این دو نقیصه است؛ یعنی نه در نوشتار اسیر فرمالیسم دانشگاهی است و نه اسیر زبان زرگری روشنفکری. دیگر اینکه در ژانر شرح‌نویسی نوشته شده که ژانر مغفولی است. غفلت از شرح خودش یعنی غفلت از متن و غفلت از متن یعنی غفلت از خواندن یا جدی خواندن متن. وقتی نتوانید متنی را جدی بخوانید، نمی‌توانید نویسنده‌ی جدی هم بشوید. غفلت از شرح‌نویسی، به‌خصوص در ایران، ناشی از غلبه‌ی فرمالیسم در نوشتن کتاب و مقاله برای کسب امتیاز و شهرت و غفلت از فهم و تقدم دادن به تبیین است. یعنی اینکه پیش از تلاش برای فهمیدن متن بکوشیم آن را تبیین کنیم و شرایط تاریخی اجتماعی و وابستگی و ارتباط فرهنگی آن را بررسی کنیم. این ما را دچار آفت تفرعن کرده است.

او تصریح کرد: شرح‌نویسی به نظر من فضیلت اعتدال را با خودش همراه می‌آورد و فضیلت میل به آموختن را در فرد زنده می‌کند. برعکس فرمالیسم دانشگاهی و از آن بدتر و بیشتر زبان زرگری روشنفکری به‌ نوعی تفرعن دچار است که گویی در ارتباط با رادیکالیسم موجود در پدیده‌ی روشنفکری است. از این حیث، از این کتاب بسیار لذت بردم و بسیار برایم مفید بود. چراکه هدف از انتخاب این شکل نگارش برقراری گفت‌وگو ‌و مخاطب قرار دادن خواننده است. اصولاً ژانر شرح‌نویسی بدین صورت نیست که در یادداشت یا مقاله یا سخنرانی کوتاهی بتوانید آن را نقد کنید. چراکه به‌قدری بحث تفسیری و ریز است که حتماً باید ورود بکنید و به صورت تفسیری به آن پاسخ بدهید. منتها من نه چنین قصدی دارم و نه احساس می‌کنم نیازی به این باشد.

مقیمی در ادامه استفاده از لفظ ادبیات به‌جای شعر و خطابه در عنوان را نیازمند توضیح بیشتر دانست. چراکه ادبیات اصطلاحی متأخر و کم‌سابقه است. همچنین، پیشنهاد کرد که با توجه به شخصیت‌محور بودن دیالوگ‌های افلاطون زیرعنوان هم در ارجاع به همین اسامی باشد. سپس اظهار داشت: شرح‌نویسی با فضیلت اعتدال همراه است. اصفهانی هم به سبب همین فضیلت اعتدال خودش را به شرح‌های استنلی روزِن و بنردتی محدود کرده است. روح این دو تفسیر بر شرح‌های او حاکم است. البته، خود نویسنده در ابتدای امر به آن اذعان کرده است. منتها به نظر می‌رسد، فهم روزن از روشی که لوی اشتراوس در خوانش افلاطون ارائه می‌دهد دست‌کم بین خود اشتراوسی‌ها خیلی مناقشه‌بر‌انگیز است. روزن در فرازهایی آشکارا ناقد اشتراوس است، نه ناقد روش او در خوانش دیالوگ‌ها. به نظر می‌رسد این مناقشات به خوانش روزن از دیالوگ‌ها راه پیدا کرده و از آنجا به بخشی از کتاب اصفهانی منتقل شده است. یکی از مهم‌ترین این مناقشات این است که برای روزن فلسفه‌ی سیاسی اصولاً فقط گویی سیاسی است. انگار فلسفه‌ی سیاسی در همان سیاست فلسفی فیلسوفان به عنوان چتر محافظتی برای فلسفه و شیوه‌ی زندگی فلسفی خلاصه می‌شود. گویی آن‌قدر که اشتراوس بر این قضیه تأکید دارد، خود فلسفه‌ی سیاسی محمل معرفت‌افزایی یا برای حکمت‌افزایی نیست. در بهترین حالت وجه سلبی دارد. این در حالی است که خود اشتراوس در «شهر و انسان» تأکید دارد که فلسفه‌ی سیاسی نزد افلاطون باید به مثابه فلسفه‌ی اولی فهم بشود؛ یعنی فلسفه‌ی سیاسی هم سیاسی و هم حکمی یا به تعبیری معرفتی است و اصولاً انسان به‌منزله‌ی تنها موجود گشوده به سمت کل باید از جزء شروع بکند و والاترین تبلور جزء و امر جزئی هم امر سیاسی است. بنابراین، به نظر می‌رسد در برخی فرازها این نکته دیده می‌شود. اما به‌طورکلی این کتاب آموزنده است. البته من نمی‌توانم آن را به هر کسی توصیه کنم. چراکه نیازمند این است که خواننده پشتوانه‌ای داشته باشد، نه اینکه فقط دیالوگ‌های افلاطونی شرح شده در اینجا را بخواند. بلکه باید عقبه‌ی فکری و فلسفی مشخصی داشته باشد. منتها آن را به‌منزله‌ی نمونه‌ی خوب و برجسته از کارهایی  انجام شده در این چند سال به علاقه‌مندان شعر و فلسفه توصیه می‌کنم.

  

اینجا بن‌بستی وجود ندارد

میثم محمدامینی اظهار داشت: «ادبیات نزد افلاطون» سوای ارزش در زمینه‌ی پژوهش‌های فلسفه‌ی باستان، در زمینه‌ی نظریه‌پردازی‌های روز درباره‌ی ادبیات هم جایگاه مهمی دارد. این اثر پژوهشی متن‌کاوانه‌، دقیق، موشکافانه و درعین‌حال جذاب است. او برای تفسیر متون افلاطون کار افلاطون‌شناسانی مثل روزن و بنردتی و لوی اشتراوس را مبنا قرار داده است و ازاین‌جهت، به لحاظ استاندارد پژوهشی قابل‌توجه و کم‌سابقه است. البته، من در زمینه‌ی فلسفه‌ی باستان به‌طورکلی و فلسفه‌ی افلاطون به طور خاص صلاحیت اظهارنظر ندارم. اما اصفهانی در چهار دیالوگ ما را قدم‌به‌قدم با تحلیل‌ها و تفسیرهای جذاب بخش‌های مرتبط با بحث ادبیات همراهی می‌کند که عمق و غنای نهفته در پس دیالوگ‌های به ظاهر ساده‌ی افلاطون را نشان می‌دهد و می‌تواند برای افراد غیرمتخصص هم بسیار جذاب باشد. نکته‌ی دیگر، اشاره به مفاهیم و واژگان اصلی یونانی برای کمک به فهم فلسفه‌ی افلاطون است. مؤلف هرکجا لازم بوده تحلیل دقیقی از این واژه‌ها آورده و معنی آنها را ذکر کرده است که برای علاقه‌مندان به زبان یونانی و شناخت دقیق‌تر فلسفه‌ی افلاطون نکته‌ی مهمی است.

او از ترجمه‌های پیشین از جمله ترجمه‌ی محمدحسن لطفی، محمدعلی فروغی و محمود صناعی از افلاطون یاد کرد و ترجمه‌ی اصفهانی را خوب و دقیق دانست و افزود: همیشه در مورد ادبیات کلاسیک یونان و روم این حسرت را داریم که مترجم مسلط به زبان اصلی نداشتیم یا کم داشتیم و خیلی از این متون ترجمه نشدند یا از زبان واسط ترجمه شدند. شاید با خواندن این اثر بدانید که نیاز است این آثار از زبان اصلی ترجمه شود. چون ترجمه‌هایی که ما از افلاطون در دست داریم ترجمه‌هایی از زبان واسط‌اند و طبیعتاً بی‌دقتی‌هایی از ترجمه از زبان دوم به آنها راه یافته است.

محمدامینی بیان داشت: روح این پژوهش با بعضی بیان‌های اغراق‌آمیز در گوشه‌کنار آن سازگار نیست. فکر می‌کنم در بیان بعضی ادعاها باید احتیاط بیشتری به خرج داده می‌شد. مثلاً یکی از مضامین اصلی کتاب تنش و کشاکش میان فلسفه و ادبیات است. جایی در کتاب می‌خوانیم که اساساً فلسفه نزد افلاطون چیزی نیست جز تداوم کشمکش فلسفه و ادبیات. این تعریف جدا از آنکه دوری است، نگاهی تقلیل‌گرایانه به فلسفه دارد. اما کار اصفهانی به‌قدر کافی جذابیت و اهمیت دارد که نیازمند این جور بیان‌های دراماتیک و بلاغی نباشد. نمونه‌ی دیگر این بیان‌های اغراق‌آمیز متن پشت جلد کتاب است که در بخشی از آن می‌خوانیم «سیر قهقرایی نزول آثار ادبی در روزگار معاصر، فروماندن متخصصان از ارزش‌گذاری میان اثر ادبی مایه‌ور و کم‌مایه و تکثر رو به بی‌نهایت نظریه‌ها و رهیافت‌های ادبی، خبر از نوعی سرخوردگی از امکان شناخت ادبیات در تمامیت آن می‌دهد. چنین وضعیتی همان‌قدر که از طرح پرسش «ادبیات چیست؟» کناره می‌گیرد، اهمیت پیش کشیدن آن را نیز فرایاد می‌آورد.» این در حالی است که پرسش «ادبیات چیست؟» در جریان پژوهش‌های فلسفه‌ی ادبیات بسیار مهم و مطرح است. طبیعتاً مثل هر بحثی در فلسفه در این مورد هم یک موضع قطعی نداریم و مثل بحث‌های حوزه‌ی علوم نمی‌توانیم بر موضع نهایی حکم کنیم. بلکه موضعی بیان و استدلال‌هایی به نفع آن آورده می‌شود و در ادامه دیگرانی از این استدلال‌ها ایراد می‌گیرند و دوباره مدافعین پاسخ می‌دهند و گفت‌وشنود ادامه پیدا می‌کند. در مورد پرسش «ادبیات چیست؟» در حوزه‌ی زیبایی‌شناسی تحلیلی و نظریه‌ی ادبیات مباحث متعددی مطرح و جاری است و بحثی مغفول نیست. در مورد بحث ارزش‌گذاری هم وضع همین‌طور است.

او ادامه داد: اصفهانی در متن پشت جلد می‌گوید که تنها راه برون‌رفت از این بن‌بست چشم برداشتن از جریان‌های غالب فلسفی و ادبی سده‌ی معاصر و بازگشت به سرآغازها در یونان باستان است. این در حالی است که به نظر من برای این کار نیازی نیست از جریان‌های غالب فلسفی و ادبی روز چشم برداریم. حتی اینجا بن‌بستی وجود ندارد. هر روز مقالات و کتب مختلفی در این باره منتشر می‌شود و این تشتت آرا بیشتر نشانه‌ی زایایی و بارآوری و زنده بودن یک بحث است تا به بن‌بست رسیدن آن.

محمدامینی افزود: بحثی مهم در این اثر که شاید تصریح نشده باشد، ارتباط بین سه ارزش ذاتی اساسی است: ارزش حقیقت یا صدق، نیکی یا حسن اخلاقی، زیبایی. در ادبیات شاید ارزش سوم، دست‌کم در پژوهش‌های امروزی، اهمیت بیشتری داشته باشد. دو نقد اصلی افلاطون به شاعران یکی فاصله گرفتن شاعران از حقیقت و تقلید کردنِ نمود است که منجر به گمراه کردن مردم و بازداشتن آنها از دستیابی به حقیقت است. و نقد دیگر اخلاقی است. او می‌گوید بعضی آثار ادبی اثر سوء دارد. پس، سه ضلع مثلث صدق، خیر، زیبایی و ارتباط این سه با هم محل پرسش است.

او در ادامه به تفصیل به بحث‌های گوناگونی در زمینه‌ی طرح پرسش از صدق و خیر و زیبایی و ارتباط آنها در اثر ادبی در ادامه‌ی پرسش‌های افلاطون پرداخت. 

 

ستیز‌ی فلسفه و شعر

حامد روشنی‌راد اظهار داشت: در بخش درآمد این کتاب مؤلف از اصل اغراض خودش صحبت می‌کند که شامل یک هدف ظاهری و یک غرض باطنی است. با توجه به مقدمه، غرض ظاهری ارائه‌ی تلخیصی منقح از احوال و محاورات افلاطون درباره‌ی خطابه و شعر است که او روی هم اینها را ادبیات نامیده است. اصفهانی سه محاوره و سه بخش از «جمهوری» را خلاصه و منظم می‌کند و اگر صرفاً این غرض در نظر باشد، هم از نظر روش‌شناسی هم تحلیل به بهترین شکل حاصل شده است. اما با توجه به انتهای درآمد، کلیت کتاب و عنوان کتاب مشخص است که رهیافت افلاطونی به ادبیات بیش از هر چیز ما را به امکان ارزش‌گذاری آثار ادبیات فاخر و آثار ادبی غیرفاخر تجهیز می‌کند؛ یعنی در شرایطی که نمی‌توانیم میان آثار ادبی فاخر و غیرفاخر تمایز بگذاریم، قرار است این کتاب نقش ابزاری قانونی را بازی کند که با آن بتوان بین اثر فاخر و غیرفاخر تمایز گذاشت.

او ادامه داد: در فصل‌های بعدی مؤلف به‌تدریج نوعی از ادبیات را نفی و نوعی را ایجاب می‌کند تا در آخرین فصل معیار نهایی داده شود و آن بخش نفی‌شده «غیرفاخر» و بخش تأییدشده «فاخر» نامگذاری شود. از مضمون کتاب درمی‌یابیم که اثر فاخر از نظر ایشان حامل ستیز‌ی فلسفه و شعر و اثر غیرفاخر رافع ستیز‌ی فلسفه و شعر است. مهم این است که قصد و غرض کتاب این است که این مطالب را در این کتاب به نحوی خلاصه کند که در نهایت بتوان از این صناعتی استخراج کرد که معیاری برای نقد باشد. این غایت اصلی این کتاب است، هرچند کمتر از آن صحبت شده. باز اگر این را غایت میانه بگیریم، آن وقت باید غایت نهایی را معیاری برای ارزش‌گذاری آثار ادبی در حوزه‌ی زبان فارسی در نظر بگیریم. چراکه اختصاصاً از لفظ ادبیات استفاده می‌شود و ادبیات اصطلاحی است که بعد از مشروطه در ایران باب شده و دلالت بر حوزه‌ای از علوم خاص ادبی دارد و در عربی هم چنین اصطلاحی نداریم.

او بیان داشت: برای اینکه درباره‌ی حصول این اهداف سخن بگوییم، باید ابتدا بگوییم که چه زمانی غرض حاصل می‌شود. مقصود زمانی حاصل می‌شود که ابزار آن به نحو تام و کامل استیفا شده باشد. بنابراین، اگر قرار است تلخیص افلاطون ما را به معیاری برساند، آنگاه باید گفت کسب آن معیار غایت و این تلخیص ابزار ضروری است. اگر این تلخیص موفق بوده باشد، می‌تواند غرض را تأمین کند.

روشنی‌راد درباره‌ی انواع خلاصه‌سازی توضیحاتی داد و اشاره کرد که برای نمونه خلاصه‌سازی می‌تواند فقط کنار هم چیدن امهات مسائل باشد یا جست‌و‌جوی نخی در میان عناصر متفرقه و تعیین ترتیب مسائل را هم در نظر داشته باشد. سپس، افزود: با توجه به این امر، باید دید که آیا اختصار یا تلخیص رخ داده در اینجا به غرض نهفته در کتاب دست یافته است یا نه. در مقدمه‌ی کتاب نویسنده می‌گوید که در بازخوانی دیالوگ‌ها تماماً وامدار خوانش اندیشمندانی مانند روزن و بنردتی و برخی شاگردان اشتراوس بوده و کوشیده است تا حد ممکن در مبنای بازخوانی خود از استاندارد خوانش این اندیشمندان فراتر نرود و خود را به خوانش آنها مقید کند که امروزه به نحوی گسترده مورد پذیرش افلاطون‌پژوهان قرار گرفته است. بنابراین، کتاب براساس خوانش‌هایی نوشته شده است که مجموع افلاطون‌پژوهان بر آن توافق دارند و مثلاً آرای ابن‌سینا و فارابی در مورد خطابه‌ها در نظر نبوده است. البته شاید گفته شود که این کتاب مقدمه‌ای بر کتاب دیگری است و در ادامه بدین مباحث هم پرداخته می‌شود. در این صورت، این کتاب شامل دو بخش می‌شود که بخش عمومی قضیه در یک جلد و بخش خصوصی آن در بخش دیگر خواهد بود. باز هم بنابر تألیف ایشان در حمل ستیز فلسفه و شعر، یکی از معانی آن ستیز وجه عمومی و وجه خصوصی است.

او در پایان گفت: شعر مهم‌ترین امر تئوری است که مهم‌ترین ویژگی آن صیرورت است و مهم‌ترین ویژگی صیرورت هم زمان‌مندی، کران‌مندی و جزئیت است. باز دوباره در چارچوب جزئیت آنچه اصل ستیز فلسفه وشعر را می‌سازد همین است. فلسفه آن وجهه‌ی عمومی است که برای همه‌ی اعصار و ادوار ثابت است، اما شعر وجهه‌ی بومی قضیه است. براساس تألیف خود ایشان ادبیات چیزی است که بتواند ستیز بین اینها، بین بومیت و عمومیت را در خودش حمل کند. می‌بینیم که آنچه در این کتاب حمل می‌شود، صرفاً عمومیت است. اگر غرض پنهان یا دور را در نظر نگیریم و صرفاً غرض اصلی را اختصار و مدخلی در نظر داشته باشیم که قرار نباشد آورده‌های پژوهشی درجه‌یکی داشته باشد، بسیار عالی موفق شده است. کما اینکه در حین این مساله تنبیهاتی بسیار سودمند هم بر آن غرض پنهان وجود دارد. 

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST