اعتماد: نظم اجتماعی به بهای آزادی، معامله شیرینی نیست. این گزاره
حتی برای جامعههای توسعهیافته امروزی هم، هنوز یک دیدگاه آوارنگارد است چه رسد
به اینکه بدانیم این نگرش متعلق به قرن هجدهم است. شاید تازه آنگاه است که میتوانیم درک کنیم این اندیشه به چه میزان مترقی
و البته برای دوران خود غیر قابل درک بوده است. این سطر به ظاهر کوتاه اما به غایت
عمیق، از فیلسوف و نویسنده فرانسوی فرانسوا دُ ساد است. متفکری که اندیشهاش پس از
گذشت دو قرن همچنان بزرگترین فیلسوفان را به چالش میکشد. با این مقدمه کوتاه
نگاهی میکنیم به کتاب «اخلاق ساد» که به تازگی توسط نشر سیب سرخ و با ترجمه سامی
آلمهدی منتشر شده است. کتابی که به تحلیل نظام اخلاقی ساد از منظر فیلسوفانی همعصر
و فراعصر ساد میپردازد که لکان در کانون آن قرار دارد. کسی که خود در حوزه فلسفه یک
غول بنام است. خاصه وقتی که او برای چنین تحلیلی پای کسانی
چون کانت و هگل را به میان میآورد. باید گفت انتشار این کتاب در معرفی ساد به
مخاطب فارسیزبان بسیار حایز اهمیت است، چراکه این فیلسوف و نویسنده منحصربهفرد
برای جامعه فارسیزبان آنچنان که باید شناخته شده نیست.
«اخلاق ساد» شامل هشت بخش است. هر بخش در قالب مقالاتی
از نویسندگانی متفاوت است که ساد را از پس ذهن متفکران پساسادی بررسی میکند. کتاب
در بخش اول که به معرفی مقاله کانت با ساد اختصاص دارد، روابط مبتنی بر سلیقه عرفی
جامعه آن زمان را در عدم پذیرش آثار ساد تحلیل میکند. اینکه چطور جامعه آن دوران
اندیشه ساد را برنمیتابد و اینکه چگونه مقاله لکان در مورد ساد حتی با وجود اعلان
انتشار آن توسط خود لکان در مجلات مشهور آن زمان، پیوسته توسط دیگرانی که اندیشه
ساد را تابوی جامعه میدانند توقیف و از انتشار آن به بهانه غیرقابل خواندن جلوگیری
میشود. باید گفت، درست است که آثار ساد مملو از محتویات تکاندهنده است که الزامی
به پایبندی در اخلاق و قیود جنسی ندارد و باز درست است که ساد اخلاق پذیرفته شده
از سوی نهادهای سیاسی و مذهبی را برنمیتابد و نسبت به آنها بیاعتناست اما از این
منظر که او یک متفکر تاثیرگذار اجتماعی است و این قدرت را دارد که در لایههای مختلف
جامعه مخاطب جدی داشته باشد، بیشک حذف و سانسور او برای فضای روشنفکری آن دوران که
به عصر روشنگری نیر مشهور بوده است، بسیار زیانبار و خطری جدی در جهت خدشهدار
شدن آزادی بیان بوده است.
در یک برآیند کلی باید گفت، اندیشه ساد مبتنی بر آزادی بیقید
و شرط از اخلاق، مذهب و حتی قانون است. پیامد آرا و افکار او در آثار بسیاری از بزرگان
عصر خود تا به امروز، از فلسفه و روانشناسی گرفته تا هنر و ادبیات به وضوح قابل
رهگیری است. شخصیتهایی چون هگل، کانت، نیچه، بودلر، دوبووار، بکت، فوکو، پازولینی،
سانتاگ، ژیژک و... از آن جمله هستند. حتی لفظ سادیسم بیست سال بعد از مرگ ساد توسط
یک روانپزشک اتریشی استفاده شد که نوع خاصی از آسیبشناسی روانی را نشان میدهد. این
یک تصویر کلی از چهره جنجالی ساد است که اهمیت و ارزش او را برای جهان اندیشه آشکار
میکند.
در بخش «لکان کانت میخواند» نویسنده سعی دارد به لایههای
تاریک خوانش لکان بر آرای کانت دست یابد. چیزی که ممکن است به کشف مفاهیم مشترک میان
کانت و ساد منجر شود. نویسنده در این بخش برای ورود به ژرفای اندیشه کانت، از قول
لکان مخاطب را چنانچه از قبل مروری بر آثار کانت نداشته باشد، تهدید به نافهمی
مفاهیم خود میکند. به عبارتی نویسنده با تحلیل نگاه لکان به این منطق میرسد که
ساد، صادقتر از کانت بوده است، چراکه ساد این شهامت را دارد که قانون اخلاق را با
قرار دادن در مرکز شقاوت و توحش افسارگسیخته طبیعت، به صورت مشاهده و تجربه باز
شناسد. در حقیقت کتاب «اخلاق ساد» نقد بیپروای لکان بر آرای کانت است. به عبارتی
لکان درصدد است تا تقابل نگاه ساد با کانت را در حوزه اخلاق برجسته کند اما در این
میان بسیار زیرکانه به تبیین اندیشه ساد میپردازد. به نوعی ساد را بازتعریف میکند.
البته نگرشهای ساد نیز در نوع خود بسیار بیرحمانه هستند.
هرچند این مشکل او نیست و شاید زمانه او ظرفیت پذیرش اندیشههای
او را نداشت. او معتقد بود عقلانیتی که تمامی اعمال و لذتها را کنترل کند، در حقیقت
جنایت را توجیه میکند. این طرز تلقی ساد بیتردید برای طبقه هر حاکمیتی هولناک
است، اما برای متفکران رفرمیست بسیار جذاب و مترقی است. برای نمونه، لکان به نقل از هگل که کانت را متهم به کجفهمی از مسیح در برداشت
از مفهوم عشق میکند، عبارتی را میگوید که برای مخاطب اهل فلسفه حیرتآور است. اینکه
آیا در سخنی که مسیح درباره عشق به میان انداخته، حق تاویل باید به کانت داده شود یا
هگل؟ یا خود مسیح حتی؟ اما لکان در برداشتی بیرحمانه از آرای کانت میگوید: به
محض اینکه معانی آزاد شدند گزارههای کانت بیمعنا میشوند و ضربه آخر را اینچنین
وارد میکند: ممکن است نقد ساد خیلی بامزهتر از نقد کانت نباشد، اما حداقل منطقیتر
است.
کتاب در سلسه مراتب مضمونی خود در پی به چالش کشیدن
مفهوم کلماتی چون «عشق، لذت، تنکامگی»
وقتی به آرای فوکو میرسد و به تحلیل دیدگاه او درباره ساد میپردازد، جملهای را
از او فکت میآورد که در اهمیت شناخت ساد بسیار تکاندهنده است. «فوکو دانشجویانی که
ساد نخوانده بودند را کوچک میشمرد.» باید گفت کتاب هر قدر که پیش میرود بر سختی
خوانش آن نیز افزوده میشود. این سختی نه به دلیل مفاهیم تخصصی مطرح شده در آنها و
نه به خاطر گیر و بند ناشی از ترجمه است، بلکه پیشتر به علت ارجاعاتی است که دایم
میان نامهایی چون کانت، ساد، لکان، فروید، آدورنو، هورکهایمر و... در نوسان است.
اگر در حین مطالعه دقایقی وقفه جهت تنفس ایجاد شود، از سرگیری ادامه کتاب مستلزم
بازگشت به چند صفحه قبل است؛ اما این نکته را نیز باید گفت که جذابیت موضوعات کتاب
به قدری هست که خواننده سختی خواندن آن را به رها کردن آن ترجیح دهد. مطالعه این کتاب
برای مخاطب اهل فلسفه به مثابه تنفسی در هوای آزاد است اما برای خواننده عادی،
سرآغاز تکانههایی بنیادین در باورهای مبتنی بر سنت اوست، چراکه او وقتی با چنین
تحلیلهایی آن هم در حوزه اخلاق آشنا میشود، به ناگزیر باید چشم بر بزرگبینی
فرهنگ خود ببندد و این لحظه برای انسانی که جهان خود را با عقلانیت قضاوت میکند یک
لحظه تجربی دردناک است.
شاید نویسنده کتاب، مقاله «خواندنِ فقدان بدن» را به عمد
در پایان کتاب گنجانده باشد؛ چراکه در مقایسه با مقالات دیگر، نسبتاً درکی شستهورفته
از ساد را به مخاطب ارایه میدهد. گزارههایی که آن ذات قایم به نیستی ساد را به
وضوح در بر میگیرد. تا جایی که سطر پایانی کتاب را میتوان یک تلخیص طلایی از اندیشه
ساد دانست: «ساد یک پدرسالار به دنیا آمد. پدرسالاری را درک کرد و علیه هزارتوی آن
شورید.»