کد مطلب: ۲۴۴۴۰
تاریخ انتشار: دوشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۰

شعرِ زنان

احمدرضا بهرامپور عمران

حضورِ زنان در تاریخ و فرهنگِ رسمیِ گذشتهٔ ما، بسیار کم‌فروغ بوده‌است. رضا براهنی به‌درستی تاریخ و فرهنگِ گذشتهٔ ما را «تاریخِ مذکّر» اصطلاح‌کرده‌. این حقیقتی است و اصرار بر حضورِ موثّرِ زنان در شعر و ادبِ گذشته، بیش‌تر به نوعی لجاجت می‌مانَد تا فرهنگ‌پژوهیِ عینیّت‌گرایانه. حتی این‌که عارفی در اثری زندگی و اقوال و آثارِ زنانِ صوفی را فهرست‌کرده (ذکرُ النّسوة ‌المتعبّدات ‌الصّوفیات اثرِ ابوعبدالرحمانِ‌ السّلَمی) یا مثلاً جامی در نفحات‌الأنسِ خویش، بخشی را به زنانِ عارف اختصاص‌داده، خللی در گفتهٔ پیشین وارد نمی‌کند. درست است که دیوانِ مهستی گنجوی یا دیوانِ جهان‌ملک‌خاتون امروز در اختیارِ ما است، اما اولاً دربارهٔ کیفیّت و کمیّتِ شعر مهستی اماواگرها فراوان است و در شعرِ ملک‌خاتون نیز از زنانگی تقریباً هیچ خبری نیست. دیوانِ چندصدصفحه‌ایِ او را به‌راحتی می‌توان به یک مرد نسبت‌داد! واقعیّت چنین است، واقعیتی که البته شاید تلخ نیز باشد. همچنین، گرچه فخرِ هروی در سدهٔ دهم، تذکرهٔ «جواهرالعجائب» را به زنانِ شاعر اختصاص‌داده و در یکی‌دو سدهٔ اخیر نیز کسانی هم‌چون اعتمادالسلطنه («خیرات حسان») و کشاورزِ صدر («از رابعه تا پروین») و علی‌اکبرِ مشیرسلیمی («زنانِ سخنور») شعرِ زنان را گردآورده‌اند، اما این آثار بیش‌تر پُربرگ اند تا پُربار. به‌تعبیرِ زنده‌یاد طاهرهٔ صفّارزاده، اینان «هر شهین و مهینی» را شاعر انگاشته‌اند و آثارِ خویش را از آثارِ شاعرانِ کم‌مایه و گاه حتی متشاعرانِ بی‌مایه انباشته‌اند.گرچه همین‌مایه اهتمام‌ها نیز مغتنم است و از دیگر منظرها مفید نیز می‌تواندباشد، اما در واقعیتِ تاریخی، یعنی حضورِ کم‌رنگ زنان در فرهنگ و ادبِ رسمیِ گذشتهٔ ما، تغییری ایجادنمی‌کند.
شعرِ فارسی تاپیش‌از فروغِ فرخزاد، شعری است کم‌و‌بیش بی‌بهره یا دست‌کم بسیار کم‌بهره از مولفه‌های زنانه. کمی پیش‌از فروغ، شعرِ عالم‌تاجِ قائم‌مقامی شعری است قابلِ‌توجه؛ فریادی فروخورده و تاحدّ زیادی نیز منحصربه‌فرد؛ اما متأسفانه شاعر در حیاتِ خویش آن‌ها را منتشرنکرده‌بود. قائم‌مقامی به‌رغمِ نمونه‌هایی قابلِ‌توجه در آثارش، امروز نیز هم‌چنان شاعری است مهجور و کم‌ترشناخته. پروینِ اعتصامی، به‌رغمِ همهٔ جذابیّت‌های زبانی و بیانیِ دیوانش، و باآن‌که علّامه قزوینی او را با القابی هم‌چون «خنساء عصر» و «رابعهٔ دهر» ستوده، چنان‌که استاد زرین‌کوب عنوان‌کرده، «زنی» است «مردانه» در ادبِ فارسی. هرچند به‌نظرمی‌رسد، مرادِ استاد بیش‌تر «فحل»‌بودن و مهارتِ پروین در شاعری بوده‌است. درست است که در دیوانِ پروین از مولفه‌های جهانِ زنانه می‌توان سراغ‌گرفت اما زبان (با آن‌که از نخود و لوبیا و واژه‌های مطبخی فراوان نیز بهره‌برده)، و بیش‌ از زبان، بیانِ شعرِ او، کمابیش مردانه است. پروین از خویشتنِ خویش و زنانگی‌اش تقریباً چیزی نگفته‌است. در مقایسهٔ میانِ او و فروغ است که بیش‌تر و بهتر می‌توان به این نکته پی‌برد.‌ شعرِ پروین همان‌قدر زنانه است که شعرِ سهرابِ سپهری مردانه! شعرِ سیمینِ بهبهانی، چه در چهارپاره‌های اغلب رمانتیکِ او و چه در بسیاری از غزل‌هایش، حدّفاصلی است میانِ شعرِ محجوبِ پروین و شعرِ جسورانهٔ فروغ. او بسیار بی‌پرواتر از پروین از جهان و خویشتنِ زنانهٔ خویش سروده؛ سیمینی که گرچه از زنانگی سروده اما درقیاس‌با فروغ، پردهٔ حیا را کم‌تر دریده و شعرِ «مادگانه»* چندان نسروده:
چون درختِ فروردین پرشکوفه شد جانمدامنی ز گُل دارم بر چه کس بیفشانم؟!


* این تعبیر را از شعرِ نظامی وام‌گرفته‌ام:

 تا ز دُرجِ گهر گشاید قندگویدش

مادگانه لفظی چند (هفت‌پیکر)

پری‌پیکر نوازش‌ها نمود

شبه لفظِ مادگان لختی ستودش (خسرو و شیرین)

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST