شرق: «نامههای سرگشاده» برگزیدهای از نوشتههای واتسلاف هاول (۱۹۳۶-۲۰۱۱) نویسنده، متفکر و سیاستمدار معاصر چک است. این نوشتهها (که قالب نامه، پیام، جستار، مقاله و سخنرانی دارد و ۲۵ اثر را دربرمیگیرد) شامل مشاهدات و تأملات هاول از شرایط زندگی در چکسلواکی است؛ از زمانی که نمایشنامهنویس جوانی بود تا زمانی که در مقام رئیسجمهور سال نو را به مردم چکسلواکی تبریک گفت.
هاول نویسنده موقعیتهاست و بررسی رویدادها و تجربهها مضمون نوشتههای اوست. آثار فراهمآمده در این مجموعه نیز در همین قالب جای میگیرند: هم بازگوی زندگی فکریاش هستند و هم از زمانهاش برایمان میگویند. این آثار برای مخاطب ایرانی در یک سطح از ارائه اطلاعات قرار ندارند و ممکن است برخی کمی مناسبتی به نظر برسند ولی در مجموع نگاه عمیق نویسنده، برایمان آشنا و یادآور کتاب «قدرت بیقدرتان» اوست که پیشازاین بهطور مستقل ترجمه و چاپشده و به بررسی دقیق نظامهای تمامیتخواه و چگونگی مقاومت مردم در برابر آن پرداخته است. آثار «نامههای سرگشاده» بر اساس زمان ترتیب یافتهاند. از اینرو مخاطب میتواند علاوه بر آشنایی با سیر تکامل و تحول فکری هاول، با تصویری از سیر تحول چکسلواکی روبهرو شود که در گذار از نگاه عمیق نویسنده، از محدوده جغرافیایی و تاریخی فراتر میرود و ضمن بررسی بنیانهای فکری، اجتماعی، روانشناختی و سیاسی نظامهای تمامیتخواه تصاویری روشن و قاعدهمند از زیست فردی، اجتماعی، ادبی، هنری و سیاسی را در این نظامها عرضه میکند و آن را بنیانی برای ارائه نقشه راه قرار میدهد. بسیاری از آثار فراهم آمده در کتاب حاضر در روند حرکت چکسلواکی مؤثر بودهاند ازجمله نامه سرگشاده هاول به هوساک رئیسجمهور وقت که بسیار مورد استقبال قرار گرفت. او در این مقاله ضمن بررسی جوانب سرکوب و تأثیر آن بر فرهنگ و زندگی روزمره، به مخاطبان نوید آیندهای بهتر را میدهد.
هاول، اخلاق را پیششرط سیاست میداند و این نگاه اخلاقی در بررسیها و تحلیلهای او نیز بچشم میخورد. در این میان ازدسترفتن اصل و روح زندگی در حکومتهای تمامیتخواه، از ایدههای محوری اوست. هاول معتقد است زندگی در برابر یکدستی و همترازی طغیان میکند و چشم به تنوع و به بیقراریِ عبورکردن از حدوحدود و ماجراجویی تازگیها دارد. در برابر، ذات قدرت اصولا با بیاعتمادی به هر نوع تنوع و با تمایل به یکدستی و یکسانی و با شیفتگی عمیق به وضع موجود شکلگرفته و بنابراین به قیمت فلجشدن روح آدمها و ایجاد بحران روحی و اخلاقی در کل جامعه به نابودی اصل زندگی میپردازد و دستوپای زندگی را با دستاندازیهای مستقیم و غیرمستقیم به عرصه حتی زندگی خصوصی میبندد. در این میان هاول در دو مقاله مستقل نشان میدهد که چگونه در چنین نظامی کلمات دارای قدرتی مخرب میشوند و خبر (ازآنجاکه عرصه تعامل و کشمکش میان دانستهها و نادانستهها و امر غیرمنتظره است) نادیده انگاشته میشود و حمله و تعرض به کثرت و به خبر و به قلمرو عمومی، رنگ حملهای به کل زندگی به خود میگیرد و زندگی که به ناگزیر نمیتواند آزادانه تصویر درستی از خودش داشته باشد روحش را از دست میدهد، رو به افول میگذارد و بدل به شبهزندگی میشود. جای روح زندگی را روحی مکانیکی میگیرد که در آن زمان، جز تقویمی از سالگردها و گردهماییها و نشستهای فرمایشی نیست. انعکاس این نگاه در نوشتههای «نامههای سرگشاده» هربار به رنگی و بهگونهای ظاهر میشود و رخ مینماید. هاول در کتاب گاه در قالب نامههایی که در دوران زندان به همسرش نوشته و رنگ بازگویی تجربیات این دوران را دارد فرصت مییابد کندوکاو عمیقی در شخصیت و باورهایش داشته باشد و پیامدهای وسیعتر و فلسفیترش را بررسی کند، گاه با زبانی طنزآمیز از حصر خانگیاش میگوید و صحنههایی کمیک از برخورد با مأموران پلیس مخفی دستوپا چلفتی و خرابکار را پیشروی مخاطب میگسترد. گاهی نیز بر شیوه نادرست اعمال قوانین اشاره میکند و گاه شرایط آفرینش اثر هنری را در کشورش بررسی میکند. در بسیاری از نوشتههای کتاب طنزی تلخ به چشم میخورد؛ طنزی که برخاسته از شرایط زندگی در اروپای مرکزی زمانه هاول است. نویسنده نشان میدهد که چگونه در اروپای مرکزی جدیترین امور با کمیکترین امور پیوند مییابند و ازآنجاکه مردم، ایدز و چرنوبیل را بهمراتب کمخطرتر و غیرشخصیتر از حکومت تمامیتخواه میدانند، این پدیدهها را دستمایه خنده قرار میدهند و در این میان، پوچی و کمیک بودن همزمان شرایط چگونه به یاری دگراندیشان میآید که وضعیت را تاب بیاورند.
هاول در بررسی شرایط زیست سیاسی، فکری و فرهنگی در جامعه زمان خود تنها به تحلیل وضع موجود نمیپردازد بلکه نقشه راه ارائه میدهد و به پیشبینی آینده میپردازد، پیشبینیای که درستی آن گواهی بر عمق و دقت نگاه اوست. هاول نشان میدهد که چگونه هر قدرت تمامیتخواه نوپایی در تلاش برای حذف بقیه منابع قدرت ابتدا سراغ کثرت سیاسی میرود، سپس کثرت فکری و اقتصادی را هدف میگیرد و همینکه مطالباتش فراتر از قانون و اخلاق رفت و از زیر نظارت عمومی بیرون آمد، به هیچ محدودیت دیگری تن نمیدهد. اما در گذار از تبوتاب انقلابی اولیهاش دچار دگردیسی و درنهایت فروپاشی میشود: «هرچقدر این نظام از تبوتاب انقلابی اصلیاش فاصله بگیرد، کورکورانهتر به تمام اصول اساسیاش چنگ میزند چون این اصول را تنها اطمینان ممکن در یک دنیای غیرقابل اطمینان میداند. بعد با همین سازوکار مکانیکی و خودکار به ناگزیر این اصول را آرامآرام بدل به یک واقعیت هولناک میکند... نیروهای فدایی که تعصب و غیرتی قابل پیشبینی به «آرمان برتر» دارند و به همین دلیل ممکن است درروند خودکار نظام خللی به وجود بیاورند کمکم کنار گذاشته میشوند و جایشان را به فضل فروشان بوروکراتی میدهند که فقدان ایده و اندیشه باعث شده نگهبانان قابلاعتماد و ایدهآلی برای تداوم توخالی مراحل پیشرفته توتالیتاریسم بهحساب آیند» (ص ۳۳۹). در این میان البته نگاه هاول روشن و امیدوارانه است. او اعتقاد دارد که غلبه زندگی، رویکرد ناگزیر حرکت تاریخ است: «اگر زندگی را نشود برای همیشه نابود کرد، جلو راه تاریخ هم نمیشود تا ابد ایستاد. بالاخره از زیرپوشش سنگین و سخت سکون و رویدادهای دروغین، باریکهای کوچک و پنهانی جریان مییابد و آهسته و بیسروصدا پایههای این بنا را سست میکند. این روند شاید طول بکشد، اما سر آخر یک روز حتما اتفاق میافتد. پوشش ساختگی مقاومتش را از دست میدهد و کمکم ترک برمیدارد. تاریخ یکبار دیگر صدای خودش را به گوش شما میرساند» (ص۱۲۱).
نامههای سرگشاده را احسان کیانیخواه ترجمه کرده و فرهنگ نشر نو در ۱۳۹۹ منتشر کرده است.