ایران: «یدالله رویایی» در یادداشتی با نام ادبیات محیط زیست،
«فاصله گرفتن از اطراف و در متن طبیعت نزیستن را دلیل تقاطع انسان و محیط میداند
و تأکید میکند که محیط زیست برای آنکه آلوده نشود به ادبیات محتاج است. به
ادبیاتی که با نگاهی نو به محیط زیست توجه کند و شکلی تازه از درک فاصلهها و
شناخت اطراف را رقم بزند.»
اعلان مصیبتهای محیط زیستی و توجهبخشی به دخالتهای
ویرانگر انسان در طبیعت یکی از مأموریتهای ادبیات امروز است. بازگشت به طبیعتاندیشی
در ادبیات نه صرفاً یک سبک ادبی که پیشبینی مصایبی است که انقراض انسان یا لااقل
نقض آرامشش را بهدنبال دارد. اعتراض به دشوارزیستن در فطرت ادبیات موجود است و این
منش در طول تاریخ مانع از سازگاری با رنج و ریاضت شده است.
در روزگار ما طبیعت، مقهور «دانایی» و مغلوب «نادانی»
انسان است و فرجام این کارزار اکنون به وضوح در لاغر شدن رودخانهها و بیماری
بیابانها و افسردگی جنگلها پیشِ چشم است. تلقی تلخ ادبیات در مواجهه با بحرانهای
طبیعی خودآفریده انسان به تولیدِ ژانرهای وحشتی دامن زده است که با به نمایش گذاشتن
وضعیتهایی محتمل همچون تولدِ موجودات موهومی و غیرقابل کنترل، خرد جمعی را به
چالش میکشاند. وجه تمایز این ادبیات با ادبیات کلاسیک در همین دور و نزدیک بودن
به طبیعت است.
قرابت شعر کهن با طبیعت و دستمایگی پدیدههای طبیعی بهعنوان
جاذبههای مفهومی و مشخصههای سبکی غیرقابل انکار است. پربسامدترین عناصر خیالانگیز
متولد طبیعت بودهاند و رویکرد ادبیات در گذشته پیش و بیش از هر چیز، التذاذ از
اطراف و تمتع ادبی بوده است و به ندرت ادبیات را در این حوزه، در مقامِ نهی و
تحذیر میبینیم. کمیت ابیاتی همچون «درخت افکن بُوَد کمزندگانی/ به درویشی کشد
نخجیربانی» در برابر «ای گلفروش گل چه
فروشی بهجای سیم/ وز گل عزیزتر چهستانی به سیمِ گل» بسیار اندک است اما به هر اندازه نشان از وجه اعتراضی ادبیات در برابر طبیعتستیزی
است. انسانی که ابتلائات محیط زیستی و بحرانهایش را تجربه نکرده است و قطعاً نمیتوانسته
است تصوری غالب از نتیجه وحشتناک غلبه انسان و قهر طبیعت داشته باشد، مسئولانه و
به وقت؛ هشدار میدهد و بدسرنوشتی انسان را برجسته میکند.
این «دوراندیشی» اما در ادبیات امروز غیبت دارد. وجهی
غیرقابلباور از بیاعتنایی و نادیدهانگاری که میتواند متضمن مشارکت ادبیات در
استمرار رویه تخریبی محیط زیست باشد و به «کر و لال» خواندن ادبیات ختم گردد.
بدهکاری ادبیات به محیط زیست لااقل در این سالها
صدچندان شده است؛ ادبیاتی که اگر پدیدههایی همچون «درخت»، «پرنده»، «دریا»، «گل»،
«رودخانه»، «جنگل» و... از آن گرفته شود، تهیدست باقی خواهد ماند. مطالعه ساز و
کار ادبیات جهانی و اثرگذاری آن در توسعه فرهنگ زیستمحیطــــــــــی و ممانعتآفرینیهــا
و آگاهـــــــــــیبخشیها میتوانــــد چـــــــــهره مغلوب ادبیات امروز ما را
در اضطرارهای پشت سر و پیش رو به نمایش بگذارد. یکی از این همه؛ تراژدی محیطبانان
زنجان!