از
برخی از آثار میتوان لذّتمیبرد و از خیلیها هم میتوان چیزهای فراوانی
آموخت. ولی کتابهایی هم هست که فقط و فقط باید از آنها حیرتکرد. اگر
تعبیرِ «حماسه» را با اندکی توسّعِ معنایی بتوان بهکاربُرد، برخی آثار از
روحِ حماسی خالقِ خویش خبرمیدهند. فقط شاهنامه چنین حسّی را در آدمی
برنمیانگیزد. تاریخِ بیهقی، مثنویِ مولوی و لغتنامهٔ دهخدا نیز اینگونه
اند. همچنین است تصحیحِ مثنویهای عطار به کوششِ استاد شفیعیِ کدکنی و
شرحِ شوقِ استاد سعیدِ حمیدیان بر دیوانِ حافظ.
نکتهٔ
دیگر اینکه فقط از اندیشیدن به نهضتِ ملّیِ نفت نیست که حسّ غرور (البته
غمانگیز) به آدم دستمیدهد؛ بلکه گاه وقتی میبینی آرزویی که میبایست یک
ایرانشناس آن را برآوردهمیساخت و یا با بودجهای کلان و بهوسیلهٔ نهاد
و سازمانی عریض و طویل عملی میشد، اینک به همّتِ پژوهشگری ایرانی
بهسرانجامرسیده، همان حسِ خوش نصیبتمیشود.
بهراستی
که «من از سیاحتِ در یک حماسه میآیم»! سالها پیش جلدِ نخست از «فرهنگِ
ریشهشناختیِ زبانِ فارسی» آقای دکتر محمدِ حسندوست که بیرون آمد، پیشاپیش
خبر میداد که چه اثرِ درخشانی در راه است. و بسیارانی هم چشمبهراه
بودند. بهیاددارم روزی در حضورِ استاد علیِ رواقی بودیم و دوستی به ایشان
خبرداد «فرهنگِ ریشهشناختی» بالاخره منتشرشد. و استاد با چه شوقی بیدرنگ
با فرهنگستان تماس گرفتند و خواستند که حتماً یک دوره برایشان کنار بگذارند. پیشتر
هم به این اثر مراجعهکرده بودم. اما روز گذشته این کتابِ مستطاب را از
دوستِ نازنیم آقای دکتر رضا ستاری امانت گرفتم. و سیاحتکنان تا دیروقت فقط
آن را ورقزدم و حظبردم و از پهنا و ژرفای پژوهش حیرتکردم. حیرت از
مراجعهٔ نویسنده به اینهمه منابع در زبانهای گوناگونِ جهان، و بسیاری از
زبانها و گویشها و لهجههای ایرانی، و نیز صدها منبعِ کهنِ فارسی و گاه
عربی. و درکنارِ همهٔ اینها روشدانی و احتیاطِ دانشورانه و نیز پیراستگی و
پاکیزگیِ چاپ. بهراستی که دست مریزاد! اهلش میدانند که تنها تایپ و
نمونهخوانی و غلطگیری چنین کارِ سترگی، البته درکنارِ روسپیدی برای
نویسنده، موسپیدی زودهنگام را نیز برایش بهارمغانخواهدآورد! یادآوریمیکنم
که بنابه اشارهٔ نویسنده در مقدمه، ایشان خود یکتنه و رستمانه، همهٔ
مراحلِ کار را طیّ شانزدهسال «بدونِ یاریِ یاریگری بهتنهایی» گردآورده» و
«همهٔ امورِ فنّی این کتاب نظیرِ حروفنگاری و صفحهنگاری را از «با»ی
بسمالله تا «تا»ی تّمت» خود برعهدهداشته است.
نویسنده خود در آغازِ اثر این بیتِ زیبا و مناسب را آورده:
تار و پودِ هستیام بربادرفت اما نرفت
عاشقیها از دلم دیوانگیها از سرم!
درودها بر همّتِ بلندِ این عاشقِ راستینِ زبان و فرهنگِ ایرانی!