کد مطلب: ۲۴۸۲۷
تاریخ انتشار: شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۰

خانه‌ای در شیراز

غزاله صدر منوچهری

«در بازار وکیل» سیمین دانشور، «تخت ابونصر» صادق هدایت، «لولی سرمست» رسول پرویزی، «دهان دوخته‌»ی ابوتراب خسروی، «کوه برفی» امین فقیری، «گلک» ابوالقاسم فقیری، «عدلو» صمد طاهری به کوشش محمد کشاورز و حمایت سازمان فرهنگی هنری شهرداری شیراز در کنار داستان‌هایی از سیروس رومی، احمد آرام، محمد طلوعی، علی‌اکبر سلیمان‌پور، احمد اکبرپور، فرهاد حسن‌زاده، اکبر صحرایی، طیبه گوهری، ندا کاووسی‌فر، مهدی جعفری، بابک طیبی، فاطمه‌مهر خان‌سالار، احسان عبدی‌پور، محمدهادی پورابراهیم، قاسم شکری، حسین مقدس، حسین دهقان، میترا معینی، مجتبی فیلی، نغمه کرم‌نژاد، پیمان برومند، سندی مؤمنی و خود کشاورز در مجموعه داستان «شیراز: یک شهر، سی‌ویک داستان» قرار گرفته‌اند تا قاب‌هایی از پست و بلند، گرم و سرد، کوچه‌پس‌کوچه‌ها، دکان‌ها و مساجد شیراز و گوشه‌ای از غم‌وشادی‌ها، آداب‌و‌رسوم، خاطرات و فراموشی‌ها، دلخوشی‌ها و سرخوردگی‌های مردم شیراز را روایت و برجسته کنند. انتشارات نیلوفر به‌تازگی‌ این مجموعه‌داستان را روانه‌ی بازار کتاب کرده است.

نشست معرفی مجموعه داستان «شیراز: یک شهر، سی‌ویک داستان» در روز سه‌شنبه ۲۵ خرداد با سخنرانی امین فقیری، ابوتراب خسروی، محمد کشاورز و کورش کمالی‌سروستانی به‌صورت مجازی برگزار شد.

 

داستان و شهر

کوروش کمالی‌سروستانی اظهار داشت: در سال 1369 در حین بررسی و تحقیقی در پیوند با داستان و جایزه‌ی ادبی و جایزه‌ی داستان شیراز به نکته‌ی جالبی رسیدیم. اینکه ما به‌جز رمان «سووشون» سیمین دانشور، اثری نداریم که بتواند شیراز را معرفی بکند و در شیراز اتفاق افتاده باشد. به همین خاطر، به تاریخ مجموعه‌ی اتفاقات ادبیات داستانی رجوع کردیم. در ادبیات داستانی ایران، «شمس و طغرا» نخستین رمان تاریخی در ارتباط با شیراز است و در روزگار حکمرانی آبشخاتون روایت‌ می‌شود. نویسنده‌ی این کتاب محمدباقر میرزا‌خسروی خود را بیشتر تاریخ‌نگار معرفی می‌کند تا رمان‌نویس. اگرچه وقایع تاریخی پس‌زمینه‌ی کمرنگی از رمان عشقی و ماجرایی او را تشکیل می‌دهد. در این داستان شمس قهرمان است و زیبارخ رمان که نسبتی از دیالمی می‌برد همراه پدر همراه امیر مغول به شیراز آمده است. در حادثه‌ی آتش‌سوزی خانه‌ی امیر مغول، شمس دختر امیر، طغری، را نجات می‌دهد و این آغازی است برای عشق آنها. رمان شرح تلاش‌های شمس برای رسیدن به معشوق است و در شیراز روزگار سعدی روایت می‌شود. عاقبت هم شیخ سعدی عاشق و معشوق را برای هم عقد می‌کند.

او افزود: پس از مجموعه‌ی «شمس و طغری» تاکنون شیراز خاستگاه رمانی نشده بود. اگرچه نویسندگان بزرگی در داستان کوتاه به شیراز پرداخته‌اند که مجموعه‌ی گزیده‌ای از آنها در سال ۷۶ با نام «داستان شیراز» منتشر شد. نسلی شیراز را پیش رو دارند و نسلی پسِ ‌پشت. نسل اولِ داستان‌نویسی معاصر دل به شیراز داده است: صادق هدایت، هوشنگ گلشیری، صادق چوبک، امین فقیری، ابراهیم گلستان، سیمین دانشور. نسل دوم نیم‌نگاهی به شهر دارد: ابوتراب خسروی، شهریار مندنی‌پور، اکبر صحرایی، محمد کشاورز. و نسل سوم گویی شیراز را نمی‌شناسد. این نسل حتی به‌اندازه‌ی آگاتا کریستی خانه‌ای در شیراز ندارد. به‌هر‌روی، آگاتا کریستی در بازگشت از سفر خود به شیراز، مجموعه‌داستانی چاپ می‌کند که اسم یکی از داستان‌های آن «خانه‌ای در شیراز» است.

مدیر دانشنامه‌ی فارس تأکید کرد: اگرچه آفرینش داستان با سفارش و با فرمان بر‌نمی‌آید، ندیدن شهری چون شیراز نیز روایت از آن دارد که یا شهر دل از آنها نربوده است یا آنان دل به شهر نسپرده‌اند. هنر و ادبیات شهری مواجهه‌ی هنرمند است با شهر. و آنگاه که ادبیات شهری تُنُک‌مایه می‌شود یا شهر تنک‌مایه است یا هنرمند. در زندگی روزمره‌ی مردمان و ساکنان شهر شهر جایی است برای زیستن، دویدن،آرمیدن و مردمان در شهر پرسه می‌زنند، اما آن را نمی‌بینند. هنوز شیراز به‌عنوان فرهنگ و شهر ایرانی در رمانِ ماندگار روایت نشده و داستان‌نویسان و بومی‌نویسان شیراز را کمتر از دیگران دیده‌اند و شیراز در انتظار آفرینش خلق رمان‌ها و داستان‌های کوتاه ارزشمندی است که تاریخ و فرهنگ غنی و کهن این شهر را روایت کند. البته در این میان «سووشون» سیمین دانشور یک استثنا بود. سنت‌ها، شخصیت‌ها، فضاهای شیراز به‌خوبی در سووشون روایت شد، کاری ماندگار. اما رویکرد اسطوره‌ای آن بر نگاه مدرن شهری فائق است. بااین‌همه، شیراز را باید به وصف نشست. شیراز عشق و شور، شیراز شعر و اندیشه، شیراز فلسفه و حکمت، شیراز حماسه و شهادت، شیراز شهروند و دردمند، شیراز معمارانه و مُصفّا، شیراز باغ و گل، شیراز سنت‌ها و فرهنگ مردم، شیراز دیروز، امروز، فردا.

او افزود: آنچه از هر سو بر ادبیات جهان سایه افکنده آن است که شهرهای جهان با ادبیات آن پیوند ناگسستنی پیدا کرده‌اند، سن‌پتررزبورگ با داستایفسکی و تالستوی، پاریس با همینگوی و ویکتور هوگو، لندن با چارلز دیکنز، نیویورک با پل استر، استانبول با اورهان پاموک و بسیاری دیگر. اما شیراز در ادبیات داستانی از پس‌زمینه‌ها جلوتر نیامده است و این شهر پرعشوه و کرشمه، پرعرفان و ایمان، پر تاریخ و حرمان، پر ادب و هنر، در انتظار نویسندگان خلاقی است که آن را از پس‌زمینه به زمینه آورند.

کمالی سروستانی در پایان گفت: در واقع، به سبب این نگاه و تنک‌مایه‌ی کارنامه‌ی داستان و رمان‌نویسی شیراز بود که در مجموعه‌ی معاونت فرهنگی شهرداری طرحی ارائه شد و از محمد کشاورز خواسته شد که به آفرینش داستان‌های کوتاه درباره‌ی شیراز دامن بزند و با نویسندگان مختلفی تماس بگیرد و به آنها سفارش بدهد که در مورد شیراز، جغرافیای شیراز، فرهنگ شیراز، اتفاقات شیراز با نگاهی به مکان، به کالبد و جغرافیا داستان‌های کوتاهی بنویسند. خوشبختانه از این کار سترگ برآمدند و نویسندگان برجسته‌ی امروز ایران در این مجموعه داستان‌هایی را روایت کردند که بر کارنامه‌ی داستان‌نگاری شیراز افزوده است. کارنامه‌ای که حالا حرفی برای گفتن دارد و امید است که این روند آغازشده تداوم پیدا کند و هم بر شمار داستان‌های کوتاه افزوده شود هم رمان‌هایی تازه خلق شود و بر اساس آنها فیلم‌نامه‌ها و تئاترهایی شکل بگیرد.

 

مکان همچون شخصیتی داستانی

محمد کشاورز اظهار داشت: هنگام جمع‌آوری مجموعه داستان «شیراز: یک شهر، سی‌ویک داستان» عنصر مکان را اصل گرفتیم و از نویسندگان خواستیم درباره‌ی فضای فکری و فرهنگی شیراز داستانی بنویسند. همچنین، داستان‌هایی را انتخاب کردیم که دارای این فضا و جغرافیا یا تبلور فرهنگی این مکان باشند. این مجموعه شامل 31 داستان درباره‌ی شیراز است و  در کنار داستان‌های نو چهار داستان‌ها از نویسندگان کلاسیک‌تر ایران مثل صادق هدایت، صادق چوبک، سیمین دانشور، رسول پرویزی انتخاب کردیم که داستان‌هایشان در اوایل این قرن منتشر شده است. این نویسندگان صاحب‌نام در این آثار انتخابی فضای شیراز، جغرافیای شیراز یا بعضی از مکان‌های معروف شیراز را به زیبایی به‌کار گرفتند و عنصر مکان در آنها همچون شخصیتی داستانی عمل کرده است.

او افزود: هدف من از طراحی این مجموعه جلب توجه داستان‌نویسان به مکان داستانی بود و خوشبختانه همین‌طور شد. بسیاری از دوستان نویسنده‌ای که برای این مجموعه با آنها تماس گرفتم، با اینکه با شیراز آشنایی کامل داشتند، در شیراز بزرگ شده بودند یا بخشی از زندگی‌شان را در این شهر گذرانده بودند داستان کاملی نداشتند که در جغرافیای شیراز بگذرد. شاید برای اینکه در چند دهه‌ی اخیر کمتر به مکان یا جغرافیای داستان‌هایمان توجه داشته‌ایم. در واقع، عموماً داستان‌های معاصر فارسی در ناکجاآباد می‌گذرد. مثلاً قهرمان از کوچه وارد خیابان می‌شود و به میدان می‌رسد، حالا اینکه کدام کوچه، کدام خیابان، کدام میدان و در کدام شهر مشخص نیست و همین‌قدر کافی است که میدان و خیابان و کوچه را بیاوریم. اما نظر من این است که ما باید گاهی به جغرافیای داستانمان هم توجه کنیم. مکان داستان عنصری بسیار مهم در داستان است و به‌اندازه‌ی شخصیت و دیگر عناصر در داستان تأثیر می‌گذارد. گاهی نگاه، طرز رفتار و واکنش‌های شخصیت‌های داستان تحت تأثیر عنصر مکان و فرهنگی است که از آن مکان گرفته است. شاید نگاه شخصیت بزرگ‌شده در کلان‌شهر با نگاه شخصیت بزرگ‌شده‌ی روستا یا شهری کوچک فرق بکند. و این امر، جغرافیای داستان را مهم می‌کند.

کشاورز در پایان گفت: چند ماه پیش سازمان فرهنگی هنری شهرداری شیراز که اخیراً چیزی حدود پنجاه عنوان کتاب در زمینه‌ی زندگی اهالی فرهنگی شیراز یا هنرهای بومی شهر  منتشر کرده است، این پیشنهاد را پذیرفت و به‌نوعی بر آن بود که کتابی منتشر شود که وقایع آن در شیراز بگذرد. خط‌وربط خاصی تعیین نشد و فقط هر دو در نظر داشتیم که داستان در جغرافیای شیراز بگذرد و از محیط زندگی و روابط اجتماعی آدم‌های این شهر ملهم باشد. پس، کار از مرداد و شهریور 99 شروع شد و در بازه‌ای پنج‌شش‌ماهه جمع شد. به‌غیراز آثار نویسندگان درگذشته (هدایت، دانشور، چوبک، پرویزی) بقیه‌ی داستان‌های منتشر شده در این کتاب برای اولین‌بار در کتابی چاپ می‌شوند. هرچند شاید یکی‌دو تا از این داستان‌ها پیش‌ازاین در مجله‌ای چاپ شد‌ه‌ باشند. یکی از شروط ما این بود که این داستان‌ها برای اولین‌بار در این کتاب چاپ شود. ازاین‌رو قدری محدود شدیم و نتوانستیم از آثار نویسندگان صاحب‌نام این شهر مثل شهریار مندنی‌پور، شهلا پروین‌روح، ابراهیم گلستان استفاده کنیم. امیدوارم این کتاب بتواندحتی برای شهرهای دیگر هم راهگشا باشد تا با توجه به عنصر مکان مجموعه داستان‌هایی منتشر کنند و توجه نویسندگان را به جغرافیایی که در آن زیست می‌کنند جلب بکند و وقایع فرهنگی، اجتماعی، سیاسی جغرافی و مکان خاصی را در ادبیات معاصر بازتاب بدهد. 

 

شیراز در جایگاه شهری فرهنگی

ابوتراب خسروی اظهار داشت: آنچه مورد بحث امروز ما می‌تواند باشد شیراز به‌عنوان شهری فرهنگی است که به‌نوعی بستر فرهنگی محسوب می‌شود، هم در گذشته هم در حال حاضر. گواه من تعدد چهره‌های فرهنگی است که در این آب‌وخاک بالیده است. در ادبیات معاصر ما کمتر شهری داریم که در داستان‌های معاصر نمود پیدا کرده و به‌نوعی بازتاب داشته باشد. بنابراین، حق این بود که این مجموعه گردآوری می‌شد. اصلاً مهم نیست که نویسندگان آن شیرازی باشند. مهم بازتاب عینی شیراز در آثار آنها است. محمد کشاورز این زحمت را کشیده و سی‌و‌اندی داستان جمع‌آوری کرده است. احتمالاً داستان‌های بیشتری بوده اما به دلایلی در کتاب نیامده است که جای بحث آن اینجا نیست. آنچه مهم است، اینکه شهرهای بزرگ ادبی دنیا در آثار ادبی نمود پیدا کردند و می‌کنند چنان‌که شیراز نمود پیدا کرده و ما از صادق هدایت و بزرگ علوی تا داستان‌نویسان امروز شیراز را در آثار نویسندگان می‌خوانیم. همچنین، آن تصوری که از شیراز هست و آن انعکاس و تأثیری که شیراز به‌عنوان بستری فرهنگی بر این نویسندگان و شعرا گذاشته است. از این منظر، شیراز مرکزیت فرهنگ امروز زبان فارسی هم محسوب می‌شود. نه فقط به دلیل حضور نویسندگان و شاعرانی مثل سعدی و حافظ، بلکه البته متفکرانی که در این آب‌و‌خاک‌ بالیده‌اند، مثل شیخ روزبهان بقلی‌فسایی، ملاصدرا و دیگران. تعدد چهره‌هایی که در این آب‌و‌خاک بالیدند شیراز را در مقام شهر و بستر فرهنگی مهمی در ادبیات ما بازتاب داده است. لزوم گردآوردن مجموعه‌ای از داستان‌های نویسندگان معاصر، نویسندگانی که از بعد مشروطه تابه‌حال مکان داستانشان شیراز بوده است، وجود دارد و کار جذابی می‌تواند باشد. محمد کشاورز با گردآوری این داستان‌ها مجموعه‌ی قابل‌توجهی را برای ادبیات معاصر ما مهیا کرده است.  

  

آن فشنگه‌های ریز برف

امین فقیری در بخشی از سخنان خود اظهار داشت: طرح داستان «کوه برفی» از مدت‌ها قبل در ذهن من بود، ولی هر آن مسائل باعث می‌شد که نوشتن این داستان به تعویق بیفتد. مثلاً تکه‌هایی از رمان یا داستان‌کوتاه دیگری جای این را می‌گرفت و باعث می‌شد که نوشتن «کوه برفی» به عقب بیفتد. البته از اول من تصمیم نداشتم که نام داستان را «کوه برفی» بگذارم. وقتی داستان پیش رفت و جلو و جلوتر آمد فهمیدم که هیچ اسمی کلی‌تر و بهتر از این اسم نیست. وقتی هنوز ساختمان‌سازی این‌قدر پیشرفت نکرده بود، کوه برفی که امروزه به نام دِراک خوانده می‌شود می‌توانست خودش را بهتر نشان بدهد. بعضی آن را کوه مستقسی می‌دانستند، چون حالت جنازه‌ای داشت که شکم آن بزرگ بود. بعضی دیگر هم می‌گفتند این جسد رضاشاه است که بر زمین افتاده است.

او در ادامه گفت: این داستان از ۶۵ سال پیش شیراز شروع می‌شود و می‌رسد به روزگار امروز و طول زمان را درمی‌نوردد. برای اینکه بتوانم از شیراز قدیم، کوچه‌پس‌کوچه‌ها، بازارچه‌ها و مدرسه‌های آن نام ببرم و فضاسازی بکنم به خاطرات خودم رجوع کردم و خیلی از خاطرات خودم، شنیده‌ها و دیده‌هایم را در ذات قهرمان داستان پیاده کردم و این شد که می‌بینید. یکی از خصوصیات کوه برفی این بود که در زمستان وقتی برف می‌آمد، شغل عده‌ای این بود که می‌رفتند چاله‌هایی را که از قبل کنده بودند پر از برف می‌کردند و می‌کوفتند تا فشرده شود و تابستان با اره این برف‌ها را مکعب‌مکعب  بزرگ می‌کردند و سوار الاغ یا قاطر به مغازه‌شان می‌آوردند و می‌فروختند. یکی از مأموریت‌هایی من در خانه هم این بود که نزدیک‌های ظهر بروم و برف بخرم. وقتی صاحب مغازه اره را دست می‌گرفت اول خس و خاشاک ریزی را که به بغل مکعب برفی چسبیده بود می‌تراشید. باور کنید آن فشنگه‌های ریز برف که به صورتم می‌خورد و به‌نوعی خنکم می‌کرد هنوز در ذهنم تداعی می‌شود. دیگر اینکه، یکی از خوراک‌های معمولی که سر سفره می‌گذاشتند، برف و سرکه‌شیره بود. مثلاً من دوست می‌داشتم برایم در کاسه‌ی کوچکی یک تکه برف باشد و سرکه‌شیره که من این تکه برف را بردارم و بمکم. این شیرینی دومزه‌ی سرکه‌شیره آدم را به‌نوعی شاد می‌کرد. اما متأسفانه امروزه دیگر چیزهایی مثل سرکه‌شیره زیاد معمول نیست. مخصوصاً برف اصلاً وجود خارجی ندارد.

فقیری بخشی از «کوه برفی» را چنین تعریف کرد: مساله‌ی اصلی «کوه برفی» کفتربازی است. قهرمان داستان من سخت به کفتر علاقه داشت و یک روز که روی پشت‌بام کفتر هوا می‌کرد ناظم مدرسه از کوچه او را می‌بیند و عصر او را فلک می‌کند. چون او لنگ بوده مستخدم مدرسه ابا داشته پای او را در فلک بگذارد و به ناظم مدرسه می‌گوید، این لنگ است. ناظم هم می‌گوید، دستش را در فلک بگذارید. ترکه ناخن‌های قهرمان داستان را می‌شکند و انگشت‌های او خونی می‌شود. در همان حین ناظم مدرسه که شیرازی نبوده است می‌گوید که تابلویی بیاورند و بگذارند و او نام بیست کفتر را بنویسد. این برای قهرمان داستان خیلی عجیب بوده چراکه همان روز لیلک سیاه خود را از دست داده بوده است. وقتی به اسم لیلک سیاه می‌رسد و لیلک را می‌نویسد دستش با گچ روی تخته می‌سرد و بیهوش می‌افتد. از طرف دیگر، این قهرمان دایی بزن‌بهادری دارد که مغازه‌ی گرمی‌فروشی دارد و چیزهایی مثل خرما و ارده‌شیره می‌فروشد. امروز بقایای این مغازه‌ها هست. پسر شب تب می‌کند و دایی به مدرسه می‌رود و به در بسته می‌خورد. پیغام می‌‌دهد که ناظم مدرسه را می‌کشد.

این نویسنده‌ی شیرازی در پایان گفت: من نمی‌خواهم تمام داستان را تعریف بکنم. بقیه را به عهده‌ی خوانندگان می‌گذارم. داستان من از گذشته‌ی دور شروع می‌شود و برای همین اجباراً سری به خاطرات خودم زدم و می‌رسد به زمان حال که بزرگ‌شده‌ی آن قهرمان داستان را می‌بینیم که هنوز به کبوتر انس دارد و با اینکه به محله‌ی خوب شهر آمده‌اند، بازهم روی پشت‌بام کله‌ی سیمی برپا کرده و کفتر تربیت و هرروز هوا می‌کند. درنتیجه، اصطکاکی بین این مرد و خانواده‌اش به وجود می‌آید. زنش سخت با این جریان مخالف است و براثر فعل و انفعالاتی باعث سکته‌ی قلبی این مرد می‌شود. مرد درست رو‌به‌روی کوه برفی روی پشت‌بام سکته می‌کند و از بین می‌رود. در نتیجه تمام خاطرات کودکی تا شصت‌سالگی‌ او هم همان‌جا دفن می‌شود.

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST