کد مطلب: ۲۵۰۵
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۹۱

فرود آمد از پای سرو سهی

انسان‌شناسی و فرهنگ ـ سجاد آیدنلو:

اگر در یک بخش‌بندی قراردادی بتوانیم حوزه‌های تحقیقات ادبیِ ایران را در دور‌ه‌ی معاصر به چند مکتبِ تهران، خراسان، فارس، اصفهان و آذربایجان تقسیم کنیم، یکی از شاخصه‌های نمایانِ بیشترِ محقّقان برجسته‌ی مکتب آذربایجان کمیّتِ اندکِ آثار مکتوب در مقایسه با میزان دانش و فضلِ این بزرگان است. به سخنی دیگر، غالباً رابطه‌ی معکوسی میان دانش اُدبای آذربایجان با حجم نوشته‌های آن‌ها وجود دارد. بزرگ‌ترین نماینده‌ی این گروه از دانشمندان در میانِ درگذشتگان، شادروان دکتر عبّاس زریاب خویی ۱ و در بین فضلای در قیدِ حیات ـ که عمرشان بیش باد ـ دکتر بهمن سرکاراتی است.
زنده‌یاد دکتر منوچهر مرتضوی نیز در شمارِ این گروه از استادان و پژوهشگرانِ مکتب آذربایجان‌اند که هم نسبت به گستردگی دانش و اِشراف علمی خویش یادگارهای مکتوبِ کم ـ و البتّه پرمایه‌ای‌ ـ به جای گذاشتند و هم این‌که به دلیلِ خلوت گزینیِ سی‌ساله ـ که اشاره خواهیم کرد ـ کمتر از آن‌چه سزاوارِ جایگاه علمی و معرفتیِ ایشان بود برای جامعه‌ی ادبیِ ایران در سه ده‌ه‌ی اخیر شناخته شدند. انتشار یادنامه‌ای برای ایشان به نام سایه‌ی سرو سَهی در دومین سالگرد درگذشتشان (تیر ۱۳۹۱) گامی بسیار ارزشمند در راه معرّفیِ یکی از اُدبای طراز اوّل کشور برای نسلِ جوانِ محقّقان و دانشجویان و عمومِ علاقه‌مندان فرهنگ و ادب ایران است و بی‌گمان کسانی که با شخصیّت علمی ـ اخلاقی و آثار مرحوم دکتر مرتضوی آشنا بودند جملگی سپاسگزارِ نیّت نیک، همّت والا و زحمت بسیارِ مدوّنان این مجموعه خواهند بود.
پیش از پرداختن به معرّفی و بررسیِ یادنامه‌ی استاد لازم است که به همان دلیلِ پیش‌گفته، مختصری از سرگذشت و برخی ویژگی‌های دکتر مرتضوی که از نوشته‌های مختلفِ این یادنامه برگزیده شده، آورده شود تا خوانندگان جوان و دانشجویان و علاقه‌مندان عام، شناختی کلّی و کوتاه از این استادِ برجسته‌ی گوشه‌گزین داشته باشند. استاد منوچهر مرتضوی در تیر ماه ۱۳۰۸ در تبریز زاده شدند. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خویش انجام دادند و پس از مهاجرت خانواده به تهران در سال ۱۳۲۰ از ششم ابتدایی به بعد در این شهر به ادامه‌ی تحصیل پرداختند. ایشان در سال ۱۳۳۰ با تدوین رساله‌ی تاریخ نقد الشعر در ادبیّات فارسی از دانشگاه تهران لیسانس می‌گیرند و در همان سال به دلیل کسب رتبه‌ی اوّل در میان فارغ التحصیلان ادبیّاتِ دانشگاه تهران مدال درجه‌ی اوّل فرهنگ دریافت می‌کنند. دکتر مرتضوی در سال ۱۳۳۱ با پی‌گیری روان‌شاد دکتر هشترودی به استخدام دانشگاه تبریز در می‌آیند. در سال ۱۳۳۴ مرحوم استاد فروزان‌فر پیشنهاد می‌کنند که ایشان به دانشگاه تهران منتقل شوند و دانشگاه تهران نیز بر این کار اصرار می‌ورزد امّا با مخالفت دانشگاه تبریز و دخالت وزیر فرهنگ، دکتر مرتضوی در دانشگاه زادگاه خویش می‌مانند. ایشان در تاریخ ۱۳۳۷/۲/۳ از رساله‌ی دکترای خویش با نام بررسی اوضاع ادبی و علمی آذربایجان در عهد ایلخانان و مغول به راهنمایی استاد فروزانفر دفاع می‌کنند و در پی آن به پیشنهاد دانشگاه تهران بار دیگر نشان درجه‌ی اوّل فرهنگ می‌گیرند. دکتر مرتضوی در سال ۱۳۳۷ به مرتبه‌ی دانشیاری و در سال ۱۳۴۳ به درجه‌ی استادی ارتقا می‌یابند. ایشان در ایّام خدمات دانشگاهی خویش مسئولیّت نشریّه‌ی دانشکده‌ی ادبیّات تبریز، مدیریّت گروه ادبیّات فارسی، ریاست مؤسّسه‌ی تاریخ و فرهنگ ایران، ریاست دانشکده‌ی ادبیّات و علوم انسانی و ریاست دانشگاه تبریز را به عهده داشته و عضو انجمن آسیاییِ پاریس (از سال ۱۳۳۹) و عضو وابسته‌ی فرهنگستان ادب و هنر ایران (از سال ۱۳۵۴) بوده‌اند. دکتر مرتضوی برای مطالعه و تحقیق و سخنرانی به کشورهای آلمان و فرانسه (سال ۱۳۳۸)، مجدّداً پاریس به دعوت لویی ماسینیون برای سخنرانی (۱۳۳۹)، انگلستان و اتریش (۱۳۴۸)، استرالیا (۱۳۴۹)، بار دیگر انگلستان و فرانسه (۱۳۵۰) و مکزیک (۱۳۵۳) مسافرت کرده‌ بودند. همچنین دانشگاه کالیفرنیا در سال (۱۳۳۹) از ایشان برای تدریس زبان و ادبیّات فارسی دعوت می‌کند که استاد نمی‌پذیرند.
پس از انقلاب دکتر مرتضوی با حق‌ناشناسی، کوته‌نظری و بی‌مهری برخی از همکاران و شاگردان پیشین خود مواجه می‌شوند و چنان رفتاری با ایشان می‌کنند که دیگر به دانشگاه نمی‌روند و به مدّت سی سال در کنج منزل یا به گفته‌ی خویش «کلبه‌ی طوفان‌زده» ۲ می‌مانند و متأسّفانه نسل علاقه‌مندِ معاصر از دیدار و گفتار ایشان محروم می‌شوند. سرانجام استاد پس از سه دهه عزلت‌نشینی در تاریخ نهم تیر ۱۳۸۹ در منزل خود جان عاریت را تسلیم دوست می‌کنند. یادگارهای مکتوبِ دکتر مرتضوی کتاب‌ها، مقالات و اشعاری است که فهرست آن‌ها در یادنامه‌ی ایشان (صص۴۰-۳۳) آمده و شناخته شده‌ترین آن‌ها نزد عمومِ ادب دوستان اثر ارزشمند مکتب حافظ یا مقدّمه‌ای بر حافظ شناسی و جدیدترین‌شان که البتّه پس از وفات استاد و بر اساس یادداشت‌های ایشان منتشر شده، جهان‌بینی و حکمت مولانا (تهران: توس۱۳۹۰، ۳۲۸ص) است. این نکته را هم باید افزود که بنابر تصریحِ خود دکتر مرتضوی در نامه‌ی مورّخ ۸۳/۱/۲۸ به زنده‌یاد استاد ایرج افشار، ایشان در میان آثار خویش بیش از همه برای کتاب مسائل عصر ایلخانان زحمت کشیده و وقت گذاشته بودند.۳
شخصیّت علمیِ شادروان دکتر مرتضوی به مصداقِ «اِنَّ آثارَنا تَدُلُّ عَلَینا» از نوشته‌های ایشان به‌ویژه دو کتاب مکتب حافظ و مسائل عصر ایلخانان در نزد اهل فن کاملاً شناخته شده است ولیکن برای آگاهی بیشترِ همه‌ی علاقه‌مندان باید اشاره کرد که استاد با زبان‌های فرانسه، انگلیسی، عربی و شاید روسی و آلمانی آشنایی داشتند (نوشته‌ی دکتر نصرالله امامی، ص ۶۳ یادنامه) و در سی و یک سالگی‌شان لویی ماسینیون ایشان را برای سخنرانی در دانشگاه پاریس دعوت می‌کند و در همان سِن دانشگاه کالیفرنیا می‌خواهد که تدریس ادبیّات فارسی را در آن‌جا بپذیرند (ص ۲۶ یادنامه). دکتر مرتضوی مطابق نقل قول مرحوم دکتر احمدی گیوی یکی از چهار «متخرّج» دوره‌ی دکتریِ ادبیّات فارسیِ دانشگاه تهران به نظر استاد فروزانفر ـ البتّه تا تاریخ نقل این سخن ـ بوده‌اند (نوشته‌ی دکتر حسن احمدی گیوی، صص۵۲ و ۵۳ یادنامه) و نوشته‌اند که استاد فروزانفر در آغاز هر موضوعی که در کلاس دوره‌ی دکتری مطرح می‌کردند از منوچهر مرتضوی می‌خواستند تا نظر خود را در آن باب بیان کند (مطلب مرحوم دکتر اسماعیل رفیعیان، ص۱۵۴ یادنامه). یک بار که یکی از موسّسات یا نهادها از دکتر شفیعی کدکنی خواسته بود برجسته‌ترین استادان ادبیّات کشور را برای مشورت در موضوعی معرّفی کنند ایشان چهار نفر را نام برده بودند: مرحومان دکتر مرتضوی، دکتر زرین‌کوب، دکتر زریاب خویی و دکتر غلامحسین یوسفی (نوشته‌ی دکتر باقر صدری نیا، ص۲۰۵ یادنامه). طبعاً این تشخّص و تسلّط علمی، در ایّام تدریس انتظارات دکتر مرتضوی را از دانشجویان بالا می‌بُرد و مثلاً ایشان با معرّفی کردنِ سی یا چهل منبع برای یک درس در دوره‌ی کارشناسی ارشد و امتحان گرفتن از همه‌ی آن کتاب‌ها و مقالات (نوشته‌ی دکتر سعید قره‌بگلو، ص۲۲۷ ؛ نوشته‌ی دکتر معصومه معدن‌کن، صص۲۵۹-۲۵۷یادنامه) ۴ دانشجویان را پخته و آبدیده می‌کردند چنان که اغلب دانشجویان ایشان در دوره‌ی دکتری پذیرفته می‌شدند و بسیاری از آن‌ها امروز از استادان ادبیّات دانشگاه‌ها هستند.
کسانی که بخت حضور در محضر استاد را داشته و به ویژه در سال‌های پیش از ۱۳۵۷ در مجلس درس یا سخنرانی ایشان بوده اند همگی معترف‌اند که دکتر مرتضوی سخنران بسیار توانایی بودند و به تعبیر دکتر رشید عیوضی از «فصاحت ذاتی» بهره داشتند. ۵  در تأیید گشاده‌زبانیِ مرحوم مرتضوی همین بس که بزرگی چون شادروان استاد مینوی در یکی از کنگره‌ها پشت میز سخنرانی گفته‌اند «من نیامده‌ام خطابه برانم آمده‌ام تا سخنان گهربار مرتضوی را بشنوم» (نوشته‌ی دکتر منصور ثروت، ص۱۲۱ یادنامه).
سنگینیِ بار دانش و زندگی درست و موقّرانه‌ی علمی، همچون بسیاری دیگر از دانشمندان در شخصیّت دکتر مرتضوی نیز بزرگ‌منشیِ شکوهمندی ایجاد کرده بود که باید آن را «فرّ ویژه‌ی استادی» دانست و بعضاً به نادرست در نزد عموم و عوام با غرور و تکبّر یکی انگاشته می‌شود که هرگز چنین نیست. بر اساس همین مناعت طبع بود که به نوشته‌ی یکی از دانشجویانِ آن روزِ استاد (دکتر منصور ثروت) هر گاه استانداری برای آذربایجان شرقی تعیین یا رئیسی برای دانشگاه تبریز منصوب می‌شد، این استانداران و رؤسای دانشگاه بودند که برای طلب راهنمایی به ملاقات دکتر مرتضوی در اتاقشان در دانشگاه می‌آمدند. ایشان در ادامه تصریح کرده‌اند: «برعکسش را نه دیدم و نه شنیدم» (ص ۱۲۲ یادنامه). این خاطره از زبان دکتر بهروز ثروتیان هم بسیار شنیدنی و آموزنده و نشان‌دهنده‌ی مقام بلند دانش و دانشمند است که نوشته‌اند: «یک روز شاهد بودم و در دفتر کارش بودم. استاندار زنگ زد و از ورود نخست وزیر به تبریز خبر داد. شنیدم که استاد مرتضوی گفت جناب تیمسار امیدوارم مرا به بزرگی خود ببخشید افتخار آشنایی با نخست وزیر را ندارم.» (ص۱۳۹ یادنامه).
با این همه ابهّت و مناعت، ادب و مهربانیِ توأم با متانت جِبلّیِ شخصیّت دکتر مرتضوی بود چنان که وقتی از آبدارچی دانشگاه چایی می‌خواستند عبارت «آقای... لطفاً دستور بفرمایید چایی بیاورند» (نوشته‌ی دکتر ثروت، ص۱۱۷ یادنامه) را به کار می‌بردند.۶  در کنار ادب و وقار، حتماً و حتماً باید به ویژگی اخلاقیِ دیگر دکتر مرتضوی نیز اشاره کرد و آن پرهیز از دلبستگی به خواسته‌ی دنیوی بود. برخلاف برخی (یا شاید بسیاری) از نسلِ نوخاسته‌ی مدرّسان دانشگاه‌ها در دوره‌ی کنونی یا به تعبیر متداول، اعضای هیات علمی که معیار تشخّص و برتری خود را میزان ثروت، نوع اتومبیل و چگونگی منزل/ منازلشان قرار داده‌اند و در این زمینه‌ها سخت با یکدیگر رقابت می‌کنند، نسل پیشینِ استادان ادبیّات مطابق با آن‌چه در متون ادبی آموخته و آموزانده بودند، غالباً زندگی ساده امّا انسانی و اخلاقی داشتند. دکتر مرتضوی نیز این‌گونه بودند و نوشته‌اند که املاک پدری خویش را میان روستاییان تقسیم کرده و به آن‌ها بخشیده بودند (نوشته‌ی دکتر رفیعیان، ص۹۴ یادنامه). همه‌ی مبلغی را که بابتِ حقّ سمت به عنوان رئیس دانشکده می‌گرفتند به نامه‌رسان و مستخدمان دانشکده می‌دادند و تا سال ۱۳۵۶ در خانه‌ای قدیمی و استیجاری در مرکز تبریز زندگی می‌کردند (نوشته‌ی دکتر ثروت، صص۱۲۰ و ۱۲۱ یادنامه).
نگارنده تأکید دارد که به دو خصیصه‌ی دیگرِ آن مرحوم نیز اشاره کند زیرا کژاندیشان و متعصّبانِ ناآشنا با شخصیّت و روحیّات استاد در این باره داوریِ درستی ندارند. نخست این‌که دکتر مرتضوی- آن‌گونه که از هر دانشمندِ آگاهِ دیگری مورد انتظار است ـ به مبانی دینی و مذهبی معتقد بودند و مخصوصاً به امام علی (ع) عشق می‌ورزیدند. ایشان چنان که از نام خانوادگی‌شان هم برمی‌آید «سیّد» بودند و از همین روی در روزهای عید غدیر یا میلاد حضرت علی (ع) در «کلبه‌ی طوفان‌زده‌ی» خویش پذیرای دوستان و ارادتمندان بودند (و نیزصص ۲۴۰و ۲۴۱ یادنامه). ثانیاً به رغم تصوّر بسیاری از تعصّب‌ورزان، دکتر مرتضوی در کنار زبان و ادبیّات فارسی دلبسته‌ی زبان مادری خویش (ترکی آذربایجانی) نیز بودند و برای آن در نامه‌ای تعبیر «زبان خودمان» را به کار برده‌اند.۷  بهترین گواه این مهر درونی، گریستن ایشان با شنیدن اشعار ترکی است که یکی از شاعران تبریز در حضورشان خوانده اند (نوشته‌ی آقای نصیر پایگذار، صص۸۹ و۹۰ یادنامه).
آزرده‌خاطری، انزوا گزینی و دوری از نامجویی مهم‌ترین دلایلی بود که سبب می‌شد دکتر مرتضوی به هنگام حیات مانع هر گونه بزرگداشت خویش شوند و حتّی زمانی که دو تن از یاران نزدیک ایشان ـ که خود از مفاخر بی‌مانند فرهنگ و ادب ایران هستند ـ در پی تدوین جشن‌نامه‌ای برای استاد برمی‌آیند با مخالفت و ممانعتِ مؤکّد آن زنده‌یاد رویارو می‌شوند. بر همین پایه تا دکتر مرتضوی زنده بودند هیچ مجلس نکوداشت یا مجموعه مقالاتی به افتخار ایشان برگزار یا تدوین نشد و پس از درگذشت استاد بود که آستین همّت ارادتمندان ایشان برای گردآوری یادنامه بالا رفت. حاصلِ تقریباً دو سال زحمت و کوششِ مدوّنانِ یادنامه‌ی استاد، مجموعه‌ی پربرگی (۸۷۲ ص) به نام سایه‌ی سرو سَهی است که نام آن با حُسن سلیقه و پیشنهاد بعضی از اعضای گروه ادبیّات فارسیِ دانشگاه تبریز (ص ۲۲ یادنامه) از بیتی از حافظ انتخاب شده است.۸  پس از چاپ این یادنامه مراسمی نیز برای رونمایی آن در ۱۴ تیر ۹۱ در دانشکده‌ی ادبیّات تبریز برگزار شد که چون نخستین مجلسِ رسمیِ بزرگداشتِ دکتر مرتضوی در سی سال اخیر بود باید از بانیان آن سپاسگزاری و از کسانی که می‌توانستند به این جلسه بیایند و نیامدند، شِکوِه و شکایت کرد.
سایه‌ی سرو سَهی با تصویر زیبایی از سال‌های پیریِ دکتر مرتضوی آغاز می‌شود و پس از شعری و فهرست مطالب، مقدّمه‌ی مدوّنان به ترتیب با نامِ «میراث‌بان سخت‌کوش» (دکتر سیّد محمّدتقی علوی، رئیس دانشگاه تبریز) و «از برای حقّ صحبت سال‌ها» (آقای محمّد طاهری خسروشاهی، کارشناس ارشد زبان و ادبیّات فارسی و از کارمندانِ ادب دوستِ دانشگاه تبریز) آمده. پس از آن نیز «روزشمار زندگی استاد» و «آثار و تألیفات استاد» است (صص۲۳-۴۰). بعد از این مقدّمات، ساختار یادنامه در پنج بخش تنظیم شده است: الف) «درباره‌ی استاد» که نوشته‌های دوستان، همکاران، شاگردان و دوستداران دکتر مرتضوی درباره‌ی زندگی، ویژگی‌ها و آثار ایشان در قالب بیست و چهار مقاله و خاطره است (صص۴۰۳-۴۳). به دلیلِ خانه‌نشینیِ سی‌ساله‌ی استاد نکات و مطالبِ این بخش بسیار خواندنی و آموختنی است و وجوه گوناگونِ شخصیّت و سرگذشت دکتر مرتضوی را که برای بسیاری از خواص و بزرگان ادب نیز پوشیده بود، آشکار می‌کند.  ب) «شعر». بنابر نوشته‌ی یکی از مدوّنان از میان اشعاری که درباره‌ی استاد سروده شده و در دسترس بود هفت نمونه در قالب‌های غزل، قصیده، مثنوی و قطعه برای چاپ در یادنامه انتخاب شده است (صص ۳۰۷-۳۲۴).   ج) «مقالات اهدایی» که بخش علمیِ مجموعه است و در آن سی مقاله‌ی تقدیمی چاپ شده است (صص۸۰۳-۳۲۷). این گفتارها با توجّه به رشته و زمینه‌های پژوهشی و علایق دکتر مرتضوی درباره‌ی واژه‌شناسی، شاهنامه و ادب حماسی، برخی متون و شعرا (مانند: تاریخ جهانگشا، کلیله و دمنه، مرزبان‌نامه، قطران، شهریار، خازن اصفهانی)، عرفان، زبان فارسی، تاریخ، حافظ‌شناسی، مولوی‌پژوهی، تصحیح متون، دستور تاریخی و... است. د) «سخنرانی» که شامل متن سخنرانی استاد فروزانفر در دانشکده‌ی ادبیّات تبریز با نام «وظیفه‌ی دانشکده‌ی ادبیّات دانشگاه تبریز» و خطابه‌ای از دکتر مرتضوی با عنوان «مقام بدیع‌الزمان» به مناسبتِ درگذشت روان‌شاد استاد فروزانفر است (صص۸۲۸-۸۰۷). پس از این بخش، فهرست نام کسان، مقالات، کتاب‌ها و مکان‌ها آورده شده (صص۸۵۱-۸۳۱) که در مجموعه‌هایی از نوع یادنامه و جشن‌نامه جنبه‌ی نوآورانه دارد و می‌دانیم که بسیار مفید نیز هست. بخش پنجم (ھ) هم اسناد و عکس‌هایی از دکتر مرتضوی است (صص۸۷۲-۸۵۷) که تقریباً همه‌ی آن‌ها برای نخستین بار منتشر می‌شود.
نگارنده ضمن این‌که بار دیگر از نیّت و زحمتِ مدوّنانِ محترمِ این مجموعه سپاسگزاری می‌کند که پس از سی سال در معرّفی و بزرگداشت دکتر منوچهر مرتضویِ دل‌شکسته و عزلت‌نشین، علاقه‌مندانه کوشیده‌اند، چند نکته‌ی پیشنهادی و استحسانی را نیز درباره‌ی یادنامه‌ی آن بزرگ مطرح می‌کند تا در صورت قبول، در چاپ‌های بعد مورد توجّه مدوّنانِ ارجمند کتاب قرار بگیرد.
۱. در فهرست مطالب کتاب، درجِ عنوان و شماره‌ی صفحات فهرست‌های پایانی کتاب (صص ۸۵۱-۸۳۱) فراموش شده است. همچنین اگر این فهرست‌ها پس از بخش «اسناد و تصاویر» و به عنوان آخرین قسمت کتاب آورده می‌شد به‌قاعده‌تر بود.
۲. در «روزشمار زندگی استاد» باید «تولیت منصوص» ایشان در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار نیز افزوده شود. در بخش «آثار و تألیفات استاد» (ص۳۴) چاپ دومِ کتاب فردوسی و شاهنامه در سال ۱۳۷۲ از سوی پژوهشگاه علوم انسانی بوده و انتشارات توس چاپ سوم آن را منتشر کرده است. در بخش «مقالات حافظ‌شناسیِ» استاد در (ص۳۵) این یادداشت را هم باید افزود: «حرفی است از هزاران کاندر عبارت آمد»، شاخه‌های شوق (یادگارنامه‌ی استاد بهاءالدین خرّمشاهی)، به کوشش علی دهباشی، تهران: قطره و شهاب۱۳۸۷، ج۱، صص۶۵۳-۶۵۱. در بخش «بزرگداشت مفاخر» (ص۳۹) مطلب شماره‌ی ۳۹ (ابوریحان بیرونی) به استناد توضیحِ (ص۲۶۸) شماره‌ی مورد نظر از نشریّه‌ی دانشکده‌ی ادبیّات تبریز متن سخنرانی دکتر حسن فلسفی در دانشکده‌ی ادبیّات تبریز است نه نوشته یا خطابه‌ای از دکتر مرتضوی. مطلب شماره‌ی ۴۰ در‌‌ همان صفحه (دکتر رضازاده‌ی شفق) نیز از دکتر مرتضوی نیست و گزارش سخنرانیِ چند شخصیّت دیگر در مجلسی است که به مناسبت درگذشتِ مرحوم دکتر رضازاده‌ی شفق در دانشکده‌ی ادبیّات تبریز برگزار شده بود.
 ۳. پیشنهاد می‌شود در کتاب‌شناسیِ دکتر مرتضوی از مقدّمه‌های ایشان بر کتاب‌های چاپِ موسّسه‌ی تاریخ و فرهنگِ ایرانِ دانشگاه تبریز و نیز اشعار منتشر شده‌ی استاد ـ غیر از مجموعه‌ی چراغ نیم مرده ـ هم یاد شود. نام و مشخّصات چاپِ این اشعار ذکر می‌شود: ۱. قصیده‌ی «شهریارا بگشا پنجره»، در: یاد یاران، دکتر مهدی روشن‌ضمیر، تهران: مستوفی۱۳۷۱، صص۴۴۹-۴۵۵. ۲. قصیده‌ی «واپسین کماندار» در: نامواره‌ی دکتر محمود افشار، گردآورنده: ایرج افشار با همکاری کریم اصفهانیان، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۷۵، ج۹، صص۴۸۳۱- ۴۸۳۳. ۳. قصیده‌ی «سرود سرنوشت» در: ارج‌نامه‌ی ایرج، به خواستاری و اشراف محمّدتقی دانش پژوه- دکتر عبّاس زریاب خویی، به کوشش محسن باقرزاده، تهران: توس۱۳۷۷، ج۱، صص۳۹- ۶۲. ۴. شعر «از علی آموختم» ۹ ۵. قصیده‌ی «مقام بدیع الزمان» ۱۰ ۶. قصیده‌ی «دولت بیدار» در: «نامه‌های دکتر مرتضوی به ایرج افشار»، بخارا، سال سیزدهم، شماره‌ی ۷۶، مرداد و شهریور۱۳۸۹، صص۴۶۶ و۴۶۷.
۴. در ص۴۶، در نوشته‌ی یکی از شاگردان پیشین دکتر مرتضوی و استادانِ بعدیِ گروه ادبیّات دانشگاه تبریز درباره‌ی کتاب فردوسی و شاهنامه‌ی ایشان آمده است: «کتاب اخیر را می‌توان فصل‌الخطاب مباحث مربوط به فردوسی و شاهنامه دانست. به ضرس قاطع می‌توان گفت که هیچ مسئله و موردی نمانده که در این کتاب بدان پرداخته نشده باشد». این داوری مبالغه‌آمیز است و در مباحث و ارزیابی‌های علمی هرگز نباید دچار احساسات و بزرگ‌نمایی شد و این نکته‌ای است که یقیناً مرحوم دکتر مرتضوی نیز بدان پای‌بند بودند. همگان می‌دانند که استاد مرتضوی در حافظ‌شناسی متخصّص برجسته و کم‌نظیری به شمار می‌آیند و کتاب در مکتب حافظ ایشان به گواهی اهل فن به‌خصوص دو تن از حافظ‌شناسان نامدار (استاد خرّمشاهی و دکتر دادبه) که نظرشان در همین یادنامه نیز آمده است از بهترین آثارِ این حوزه‌ی تخصّصی است (صص۱۴۸ و ۱۸۵). درباره‌ی اعتبار علمیِ یادداشت‌های مولوی‌شناختیِ دکتر مرتضوی هم که در قالب کتابِ جهان بینی و حکمت مولانا منتشر شده است باید متخصّصان این فن اظهار نظر کنند. امّا کتابِ ۱۷۸ صفحه‌ای ایشان درباره‌ی فردوسی و شاهنامه نه فصل‌الخطاب مباحثِ این حوزه‌ی تخصّصی است و نه جامع همه‌ی مواردِ درخور بحث. این کتاب برای علاقه‌مندان و دانشجویان اثر مفیدی است ولی اگر تعارف و احساسات را کنار بگذاریم و صرفاً بر اساس موازین علمی داوری کنیم، به لحاظ فنّی و تخصّصی جزوِ آثار بر‌تر و ماندگار شاهنامه‌شناسی محسوب نمی‌شود.
۱. پیشنهاد می‌شود به جای متن سخنرانی مرحوم استاد فروزانفر که در عین اهمیّت، موضوعیّتی در این یادنامه ندارد، نمونه/ نمونه‌هایی از اشعار دکتر مرتضوی آورده شود که معمولاً کمتر شناخته و دور از دسترس علاقه‌مندان است.
۲. در چاپ بعدی، مقاله‌ی «مردی که به غربت نباخت» نوشته‌ی آقای کریم فیضی باید در بخش نخستِ یادنامه (درباره‌ی استاد) آورده شود.
۳. در یادنامه‌ای که برای استادی چون دکتر مرتضوی تدوین شده است جای یادداشت یا مقاله‌ای از دو بزرگ خالی است. یکی دکتر بهمن سرکاراتی که سال‌ها دوست و همکار و همنشینِ آن زنده‌یاد بودند و نگارنده می‌داند که چرا مطلبی از ایشان در این مجموعه نیست امّا چون به فرموده‌ی خود دکتر سرکاراتی اجازه‌ی نقل آن را ندارد، بازگویی نمی‌کند. استادِ دیگر، دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی است که با‌شناختی که همگان از شخصیّتِ عاطفی و نیز فاضل دوستِ ایشان دارند و با توجّه به سابقه‌ی ارادتِ دو سویه میان ایشان و مرحوم دکتر مرتضوی، بی‌گمان اگر به شیوه‌ی اصولی از ایشان تقاضای مقاله می‌شد از عنایت علمی خویش دریغ نمی‌کردند و بر وزن مجموعه بسیار می‌افزودند مگر این‌که ایشان هم احیاناً دلیل/دلایل خاصّی برای مقاله ندادن به این یادنامه داشته باشند که اگر این‌گونه باشد، نشنیده و ندانسته پذیرفتنی است. 
۴. نمایان‌ترین ویژگیِ خلاف‌آمدِ عادت در مجموعه‌ی سایه‌ی سرو سَهی ـ در قیاس با اصول و روش تدوینِ یادنامه و جشن نامه در ایران ـ چاپ مقالات تکراری در آن است که در حدود آگاهی نگارنده، در یادنامه‌ها و جشن‌نامه‌های چاپ شده در ایران ظاهراً بی‌سابقه است. در این مجموعه یک مقاله در بخش نخست (درباره‌ی استاد) و هشت مقاله یا تقریباً یک چهارمِ گفتار‌ها در بخش سوم (مقالات اهدایی) پیش‌تر در مجلّات و مجموعه‌ها، یک یا حتّی دو بار چاپ شده است. نام و مشخصّاتِ محلّ انتشارِ نخستِ این مقالات به ترتیبِ چاپ در یادنامه آورده می‌شود: ۱. «حافظ‌شناسی و دکتر منوچهر مرتضوی»، نامواره‌ی امین (چهل گفتار در ایران‌شناسی و اسلام‌شناسی)، ویراستار پروفسور سیّد حسن امین، تهران: دایرﺓ المعارف ایران شناسی۱۳۸۳، صص۲۹۱- ۳۰۰. ۲. «با علّامه قزوینی در جهانگشای جوینی»، مجلّه‌ی دانشکده‌ی ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال ۳۱، شماره‌ی ۳ و۴، پاییز و زمستان۱۳۷۷. ۳. «بهترین بخش‌های شاهنامه کدام‌اند؟»، بخارا، شماره‌ی ۴۴، مهر و آبان۱۳۸۴، صص۸۲- ۸۷. ۴. «حکایت مرد آویزان در چاه»، نشریّه‌ی دانشکده‌ی ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال ۴۳، شماره‌ی ۱۷۵ و۱۷۶، ۱۳۷۹، صص۱- ۲۳. بازچاپ در: سایه‌روشن (بیست و یک مقاله)، دکتر مهری باقری، تهران: قطره۱۳۸۹، صص۱۶- ۳۲. نویسنده‌ی محترمِ این مقاله در یادداشتِ تقدیمیّه‌ی خویش به تکراری بودن آن اشاره کرده و در زیرنویس، مشخصّاتِ نخستین جای چاپِ مقاله را داده‌اند. ۵. «پرهیز از گوشت‌خواری در تصوّف»، نامه‌ی فرهنگستان، دوره‌ی یازدهم، شماره‌ی دوم (پیاپی۴۲)، تابستان۱۳۸۹، صص۳۷- ۶۲. ۶. «مقدّمه‌ای بر بررسی اشعار باقی‌مانده از حافظ از زمان حیاتش»، مزدک نامه، خواهان جمشید کیانفر و پروین استخری، تهران: پروین استخری۱۳۸۹، ج۳، صص۲۹۱- ۳۰۰. نام این مقاله در یادنامه تغییر بسیار اندکی نسبت به چاپِ اوّل دارد. ۷. «پیر گلرنگ»، حافظ‌پژوهی، به کوشش کوروش کمالی سروستانی، شیراز: بنیاد فارس شناسی۱۳۷۸، دفتر دوم، صص۱۶۵- ۱۷۱. ۸. «گفتگو درباره‌ی روش ملک‌الشعرا بهار در تصحیح متون فارسی»، ارج‌نامه‌ی ملک الشعرا بهار، به کوشش علی می‌رانصاری، تهران: مرکز پژوهشی میراث مکتوب۱۳۸۵، صص۲۴۵- ۲۷۵. این مطلب در یادنامه با اندکی حذف و تلخیص بازچاپ شده است. ۹. «محمود و ایاز از دیدگاه تاریخ و عرفان»، نامه‌ی فرهنگستان، دوره‌ی نهم، شماره‌ی دوم (پیاپی۳۴)، تابستان۱۳۸۶، صص۳۵- ۴۸. در یادنامه کلمه‌ی «محمود» بر نام مقاله افزوده شده است.
چون مدوّنانِ محترمِ یادنامه در مقدّمه‌های خویش درباره‌ی تکراری بودنِ بعضی مقالات هیچ اشاره‌ای نکرده‌اند ممکن است این موضوع برای بسیاری از خوانندگان کتاب پرسش‌برانگیز باشد که البتّه هست. از این روی پیشنهاد می‌شود که حتماً در چاپ‌های بعدی، گردآورندگانِ گرامی ضمن اشاره به تکراری بودنِ برخی مقالات مجموعه با ذکر نام آن‌ها و توضیحِ دلیلِ این نکته‌ی پرابهام که چرا برخلافِ شیوه‌ی معهود از بعضی محقّقان و بزرگان مقاله‌ی چاپ شده، پذیرفته و دوباره منتشر کرده‌اند، در زیرنویسِ صفحه‌ی نخستِ هر یک از این مقالات نیز همچون گفتارِ «حکایت مرد آویزان در چاه» در همین یادنامه، مشخصّات دقیق و کاملِ نخستین جای چاپِ آن‌ها را برای آگاهی خوانندگان بنویسند.
۹. با توجّه به چاپِ دوباره‌ی مقالاتِ منتشر شده در یادنامه، پیشنهاد می‌شود که در بخش نخست (درباره‌ی استاد) مطلبی که شادروان استاد افشار در «تازه‌ها و پاره‌های ایران‌شناسیِ» مجلّه‌ی بخارا (ه‌مان، صص۸۳- ۸۵) درباره‌ی دکتر مرتضوی نوشته‌اند بار دیگر چاپ شود. در این شماره از بخارا تعدادی از نامه‌های دکتر مرتضوی به استاد افشار هم چاپ شده است (صص۴۳۲- ۴۶۷) که اگر بعضی از آن‌ها (مثلاً نامه‌ی شماره‌ی ۱۸، صص۴۵۳- ۴۶۱) انتخاب و در پایانِ مجموعه‌ی سایه‌ی سرو سهی آورده شود بسیار مفید خواهد بود زیرا متضمّن نکات و اشارات علمی و سودمندی است. ۱۱
۱۰. در یادنامه‌ی دکتر مرتضوی با این‌که از زیر نظر یک نفر ویراستار و دو نفر نمونه‌خوان گذشته است، باز برخی سهوهای چاپی دیده می‌شود که البتّه در چاپ کتاب و مجلّه در ایران امری طبیعی و به نوعی گریزناپذیر محسوب می‌شود. در این‌جا مواردی را که نگارنده دیده به ترتیب با ذکرِ صورت نادرست، شماره‌ی صفحه (ص) و سطر (س) و وجه درست برای اصلاح در چاپ‌های بعدی ذکر می‌کند:
اندیشمند (ص۲۲، س۷) ‌ اندیشه‌مند؛ می‌زد (ص۴۳، س۸) ‌می‌زند؛ که (ص۵۹، س۱۴) در پایان سطر زاید است؛ ماد (ص۸۵، س۵) ‌مول؛ استاد یک (ص۸۵، س۵) ‌استاریکف؛ آذری (ص۸۹، س۱۰) ‌آذربایجانی؛ میهن (ص۱۳۶، س۱۰) ‌میهنی؛ شدم (ص۱۳۹، س۱۹) ‌شوم؛ سرود (ص۱۸۱، س۲) ‌سروده؛ حبیبی (ص۱۸۳، س۱۸) ‌جیبی؛ علی (ص۲۳۵، س۲۱) ‌اعلی؛ انتشارات دکتر محمود افشار (ص۲۳۸، س۲) ‌انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ ادبیات (ص۲۳۹، س۳) ‌ابیات؛ ششم (ص۲۴۰، س۸) ‌پنجم؛ عظای (ص۲۴۲، س۱۶) ‌عطای؛ کوشا (ص۲۴۷، س۱۰) ‌خوشا؛ نپداشته (ص۲۶۳، س۱۳) ‌پنداشته؛ ارونگی (ص۳۹۸، س۳) ‌وارونگی؛ خط (ص۴۰۶، س۳) ‌نمط؛ امر (ص۴۷۰، س۴) ‌امیر؛ چو (ص۴۷۶، س۱) ‌چون؛ در (ص۴۸۱) از بیت ۸ تا ۱۹ مصراع دوم ابیات درهم ریخته و جابه‌جا شده است؛ پرداخته (ص۵۰۵، س۷) ‌کرده؛ می‌توان (ص۵۱۲، س۱۹ زیرنویس) زاید است؛ معنای (ص۵۵۷، س۳) ‌معنا؛ و نیز (ص۵۶۰، س۶) ‌ونیز؛ سخت (ص۵۶۳، س۳) ‌سخن؛ فردی (ص۶۱۵، زیرنویس۱) ‌فردوسی؛ م رزبان نامه (ص۶۱۷، س۱۷) ‌مرزبان‌نامه؛ ادبیات (ص۶۱۷، س۲۱) ‌ابیات؛ حس (ص۶۹۸، س۱۷) ‌حدس؛ امین ریاحی (صص۶۹۹، ۷۰۳، ۷۰۵، ۷۰۸، ۷۱۰) ‌ریاحی؛ و (ص۷۰۱، س۱) در آغاز سطر باید حذف شود؛ رویی‌هایی (ص۷۰۵، س۳) ‌روسی‌هایی؛ (ص۷۰۷، س۱۱) از «کار» تا «داشته است» تکراری است و باید حذف شود؛ کوی (ص۷۰۹، س۶) ‌گوی؛ درباهی (ص۷۲۱، س۲۲) ‌درباره‌ی؛ ملادی (ص۷۲۳، زیرنویس۱۰) ‌ملّای؛ غزوینی (ص۷۳۵، س۱۸) ‌غزنوی؛ عقیقی (ص۷۳۶، س۱) ‌عفیفی؛ تصرف (ص۷۳۹، س۲) ‌تصوّف؛ فارابی (ص۷۴۱، س۷) ‌فاریابی؛ اشیرالدین (ص۷۴۳، س۷) ‌اثیرالدین؛ که (ص۷۹۲، س۱۳) پس از «نبرد» زاید است؛ (ص۷۹۸، یادداشت۲۵) شماره‌ی ۲۵ پیش از جمله افتاده است.
*
در پایان نگارنده ضروری می‌داند که به چند نکته‌ی کلّی درباره‌ی سنّتِ تدوینِ جشن‌نامه‌ها و یادنامه‌ها در ایران اشاره کند که تفصیل آن‌ها نیازمند مقاله‌ی جداگانه‌ای است. این موضوع کاملاً روشن است که چاپ مجموعه مقالات در قالب جشن‌نامه یا یادنامه برای بزرگداشت استادان به دو جهتِ تکریم دانشمندان و بهره‌ی علمیِ گفتارهای چاپ شده کاری بسیار پسندیده و مفید است امّا از منظر آسیب‌شناسانه باید گفت که در چند سال اخیر تعدّد و تکرار این کار نیک موجب شده است که چند ضعف/ نکته‌ی درخور درنگ در این گونه مجموعه‌ها راه یابد یا دست‌کم احساس شود. یکی، شخصیّت‌هایی است که به افتخار یا برای نکوداشت آن‌ها جشن‌نامه یا یادنامه تدوین می‌شود. به این معنی که اگر در گذشته این نوع مجموعه‌ها برای استادان و محقّقانِ برجسته گردآوری می‌شد امروز گاهی این اصل رعایت نمی‌شود و برخی اشخاصی که برای آن‌ها جشن‌نامه یا یادنامه منتشر می‌شود در سطح این گونه آثار- با توجّه به تعریف و معیارهایی که از جشن‌نامه و یادنامه می‌شناسیم- نیستند. نکته‌ی دوم اهلیّت و صلاحیّتِ علمیِ مدوّن/ مدوّنانِ این مجموعه مقالات است. اگر به نمونه‌هایی از جشن‌نامه‌ها و یادنامه‌های گذشته مراجعه کنیم خواهیم دید که گردآورندگان کسانی چون مرحوم استاد ایرج افشار، شادروان دکتر زریاب خویی، روان‌شاد دکتر احمد تفضّلی، دکتر محمّدرضا شفیعی کدکنی، دکتر علی‌اشرف صادقی و... هستند، در حالی که در سالیان اخیر مدوّنانِ این آثار و متقاضیانِ مقالات بعضاً افرادی هستند که هنوز شاخصیّتِ علمیِ خود را در حوزه‌ی دانش ِ کسی که می‌خواهند برای او جشن‌نامه یا یادنامه تدوین کنند، در جامعه‌ی علمی- ادبیِ کشور نشان نداده‌اند و این، سببِ ایجادِ این تلقّی می‌شود که شاید شماری از این افراد قصد دارند در زیر سایه‌ی اشتهارِ بزرگی که برای او مجموعه‌ای چاپ می‌کنند بیشتر نام خود را مطرح کنند که نیّت شایسته‌ای نیست. موضوع سوم سطح علمیِ پایین (و‌گاه بسیار پایین) بعضی مقالات جشن‌نامه‌ها و یادنامه‌های اخیر است که حتّی در آثار برخی نامداران نیز دیده می‌شود. دلیلِ اصلیِ این ضعف، فراوانیِ کمّیِ جشن‌نامه‌ها و یادنامه‌ها از یک سو و تقاضای مقاله از گروهی از افراد مشخّص برای همه‌ی این مجموعه‌هاست. پیداست که اجابتِ درخواستِ همه‌ی مدوّنان مخصوصاً با اصرار و تعجیل‌های آن‌ها برای گرفتن مقاله سببِ پُرنویسیِ توام با شتاب خواهد بود و سطح کارِ حتّی بعضی استادان برجسته را نیز فرو می‌کاهد. در کنارِ این، اگر مدوّنان از نظر علمی جایگاه تثبیت شده‌ای نداشته باشند برخی بزرگان از دادن مقاله به آن‌ها پرهیز می‌کنند و این خود عامل دیگری می‌شود برای چاپِ مقالات کم‌مایه از افراد اندک شناخته شده یا گمنام در جشن‌نامه‌ها و یادنامه‌ها، چنان که در مواردی می‌توان به جرئت گفت اگر آن مجموعه منتشر نمی‌شد بهتر بود و حُرمت استادی که برای او چنین جشن‌نامه یا یادنامه‌ای تدوین شده است بیشتر پاس داشته می‌شد.
 
 اورمیّه ـ تیر ماه ۱۳۹۱
 
سجّاد آیدِنلو، عضو هیئت علمیِ دانشگاه پیام نور ارومیّه است.
 
۱. پس از ایشان باید از مرحومان استاد سیّد حسن قاضی طباطبایی، دکتر محمّدامین ریاحی و دکتر عبدالامیر سلیم یاد کرد.
۲. ترکیبِ «کلبه‌ی طوفان زده» از شادروان شهریار است که دکتر مرتضوی با وام‌گیری از ایشان درباره‌ی منزل خویش به کار می‌بردند. برای نمونه، رک: «نامه‌های دکتر مرتضوی به ایرج افشار»، بخارا، س سیزدهم، ش ۷۶، (مرداد و شهریور۱۳۸۹)، ص۴۴۱؛ توفیق سبحانی، «یکی از بزرگان بی‌نظیر»، همان‌جا، ص۶۷۴.
۳. رک: «نامه‌های دکتر مرتضوی به ایرج افشار»، ه‌مان، ص۴۵۷.
۴. و نیز، رک: نصرالله امامی، «زبان ناطقه در وصف شوق نالان است»، کتاب ماه ادبیّات و فلسفه، س هشتم، ش ۱۲ (پیاپی۹۶)، (مهر ۱۳۸۴)، ص۴۴.
۵. برگرفته از افاداتِ شفاهیِ دکتر رشید عیوضی.
۶. برای دو نمونه‌ی دیگر، رک: معصومه معدن‌کن، «استاد من»، نامه‌ی فرهنگستان، دوره‌ی یازدهم، ش اوّل (پیاپی۴۱)، (بهار ۸۹)، ص۱۰.
۷. رک: «نامه‌ای از استاد محترم منوچهر مرتضوی» مندرج در: مهدی روشن‌ضمیر، یاد یاران، (تهران: مستوفی، ۱۳۷۱)، ص۳.
۸. تا بو که یابم آگهی از سایه‌ی سرو سهی / گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی می‌زنم
۹. برای ملاحظه‌ی ابیاتی از آن، رک: معصومه معدن‌کن، ه‌مان، ص۱۲.
۱۰. برای دیدن بیت‌هایی از آن، رک: محمّدتقی سبکدل، «تأمّلی بر زندگانی و آثار دکتر منوچهر مرتضوی، حافظ‌شناس»، کتاب ماه ادبیّات، س چهارم، ش ۴۱ (پیاپی۱۵۵)، (شهریور ۱۳۸۹)، صص۳۶ و۳۷.
۱۱. امید است مجموعه نامه‌های مرحوم دکتر مرتضوی به دیگران با همّت فرزند برومند یا دانشجویان و همکاران ایشان گردآوری و چاپ شود.

کلید واژه ها: سجاد آیدنلو -
0/700
send to friend
نظرات 1
  • 0
    0
    پاسخ به این نظر
    جلال محمدی چهارشنبه 8 آذر 1391
    یادنامه استاد مرتضوی با همه انتقاداتی که نویسنده محترم ذکر کرده اند به عنوان نخستین گام در زمینه شناخت مردی که سالها در خلوت زیست،بسیار ارزشمند است.ضمن سپاس از استاد محمد خانی به خاطر انتشار این مطلب،به نظر می رسد سایه سرو سهی با استقبال علاقه مندان مواجه شده وباید در این میان از توین گران آن سپاسگزار بود.
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST