اعتماد: شاهکارهای
ادبی، از سه عامل بنیادی برخوردارند: ماندگاری، خلاقیت، ارتباط معنادار با جهان واقع. این سه، جهان
داستان را میآفریند. در اینجا موردنظرم از جهان داستان، ادبیات داستانی است که کل
آثار خلاقه منثور را در بر میگیرد.
ادبیات داستانی در معنای جامع آن به هر روایتی که خصلت
ساختگی و ابداعی آن بر جنبه واقعی و تاریخیاش بچربد، گفته میشود و باید به ظاهر
همه انواع خلاقه آثار ادبی را در بربگیرد، چه نثر و چه نظم، اما در عرف نقد ادبی امروز
تنها به آثار روایتی خلاقه منثور، ادبیات داستانی میگویند.
جهان واقع یا امر واقع، چیزهایی است که رخ میدهد و با
«واقعیت» و «حقیقت» رابطه تنگاتنگی
دارد، جهان داستان نیز مجموعه آن چیزهایی است که از این رخدادها بازآفرینی میشود
و بالطبع باید به نحوی «واقعیت» و «حقیقت» این رخدادها را در خود بازتاب دهد. ازاینرو،
جهان داستان وابسته به جهان واقع است و در ضمن در ذات خود نیز مستقل است.
جهان واقع از اجزای گوناگونی تشکیل شده است و اگر داستاننویسی
بخواهد جنبهای از واقعیت آن را بازآفرینی کند، ناگزیر است که حادثهها و وضعیت و موقعیتهای
آن را به هم بریزد و از نو آن را با هیاتی تازه روایت کند، به بیانی دیگر، آنچه را
با منظور و درونمایه آن همخوانی دارد برگزیند و به آن وحدت و یگانگی بدهد و با نظم
و سازمان دیگری عرضه کند. نویسنده میکوشد در جهان داستان با کاهش یا افزایش این
همخوانی را در اجزای برگزیدهاش به وجود آورد تا استقلال خود را از جهان واقع
فراهم آورد و بازآفرینی وقایع را، بر طبق خواست و هدفش یکپارچه و باورپذیر کند
مثالی بزنم. مردی از خانهاش را ه میافتد که به دیدار دوستی برود و از او کتابی
بگیرد. مادرش نامهای به او میدهد که سر راهش به صندوق پست بیندازد، این درونمایه
داستانش است و میتواند در جهان داستان از محتوای کتاب هر چه میخواهد صحبت کند و
نباید از نامهای که مادرش به او داده حرفی بزند، چون هیچ ربط به موضوع داستان
ندارد.
جهان داستان بازتاب سنجیدهای است از جهان واقع،
نه بازنویسی و گزارش وقایع و وضعیت و موقعیتهاِی آن. داستان، تعمق در زندگی درونی
و بیرونی و راهی است برای بیان واقعیتهای زندگی به زبان. این تعمق هر چه هماهنگتر
و صادقانهتر صورت بگیرد، حقیقتمانندتر و تاثیرگذارتر است.
نویسنده باید در تعمق زندگی، بیشتر متکی به ویژگیهای
هویت درونیاش باشد تا جنبههای بیرونی. آنچه بزرگان و مشاهیر نویسندگی توصیه کردهاند
این است که این تعمق در زندگی از آنچه میشناسید و تجربه و مشاهده کردهاید باید صورت
بگیرد. گفتهاند از چیزی که نسبت به آن شناخت ندارید، کمتر حرف بزنید.
موثرترین و بهترین منبع برای نوشتن داستان، تجربههای
خود آدم از زندگی است که به تخیل آورده میشود. لازم نیست که حتما خودمان تجربه
مستقیم از موضوع داشته باشیم، میتوان از تجربههای دیگران نیز بهره گرفت و آن را
درونی و خودی کرد. اعمال تجربههای درونی به ما امکان میدهد که کیفیت حسی و ذهنیمان
را صادقانهتر و موثرتر روایت کنیم، چون تجربه درونی حسی و ذهنی ما با کیفیت روحی
و خُلقی ما درآمیخته است، تمایزی که داستانهای امروزی را از قصههای سنتی جدا میکند،
همین عامل روانشناختی است که به داستانهای امروزی هویت و شناسنامه میدهد.