اعتماد: در فلسفه قاعدهای وجود دارد که طبق آن، ارتباط تنگاتنگی بین آزمون و
آزمودن با انتخاب عقلانی و آزادانه وجود دارد؛ به طوری که شما برای داشتن آزادی بیشتر
در انتخاب و در عین حال انتخاب موارد بهتر یا انتخاب مناسبتر، دامنه آزمونهای
خود را گسترش میدهید تا جایی که به قواعدی که انتخابتان را مبتنی بر آن ساختهاید،
اطمینان حاصل کرده و آن را موجه بیابید. برای نمونه، اسپینوزا در گزاره سادهای در
این رابطه میگوید: «شما ادعا میکنید که بالاخره بهترین مذهب را پیدا کردهاید یا
لااقل بهترین معلمان شما را به آن هدایت کردهاند. از کجا میتوانید ادعا کنید که
اینها بهترین معلمان مذهبی هستند که تاکنون بودهاند و هستند و خواهند بود؟ آیا
تمام مذاهبی را که تاکنون در هند یا در تمام عالم تعلیم داده شدهاند، آزمودهای؟
فرض کنیم که همه را آزمودهای؛ چگونه میتوانی ادعا کنی که بهترین آن را انتخاب کردهای؟»
یا مثلا ویتگنشتاین نیز آزمودن را یکی از مطمئنترین
قواعد توجیه و معناداری برای ارائه گزارههای معنادار میداند؛ اگرچه این آزمون،
آخرین نتیجه مطلوب نباشد، بلکه آخرین نتیجه ممکن باشد.
حال آنچه در وضعیت کنونی جامعه ما و به ویژه در حوزه
فلسفه قابل ملاحظه و جالب توجه است آنکه در مرحله فعالیتها و پژوهشهای فلسفی،
انتخاب برمبنای آزمون صورت نمیگیرد، بلکه آزمون صرفا در مرحله آموزش است و انتخاب
در مرحله نهایی (پژوهش و فعالیت فلسفی) برای هر آموزشدیدهای، صرفا برمبنای دیدگاهها،
نظرات، عقاید و قواعد شخصی در اتاقهای پژوهشی فلسفه صورت میگیرد.
برای نمونه، در سیستمهای پژوهشی بستهای همچون پژوهشگاه
علوم انسانی یا پژوهشگاه فرهنگ و...، صرفا آموزش دیدههایی خاص با وضعیت ظاهری و
البته فکری عقیدتی خاص که متناسب با قواعد شخصی افراد اتاق فکر فلسفی آنجا
باشند مجوز حضور و فعالیت فلسفی را داشته و البته از مزایای مالی و رتبه اجتماعی آن
نیز بهرهمند خواهند شد. حال در همین فضای پژوهشی بسته، صرفا عناوین، محورها و طرحهای
پژوهشیای قابل ارایه و پردازش هستند که
متناسب با همان سیستم فکری و اتاق فکر بسته و آزمونناپذیر و نقدناپذیر پژوهشگاهها
و مراکز فلسفی بوده و توسط آنها تعیین شدهاند. در واقع، ظرفیت محتوایی و دامنه خلاقیت
فلسفی در چنین مراکزی، صرفا محدود به همان میزان فکر فلسفی و طرحهای پژوهشیای
است که در همان اتاق فکر بسته تعیین شده و به انجام میرسد. به دیگر سخن، فلسفه در
ایران همان است که در این اتاقهای بسته پژوهشی طرح شده و تحقق مییابد.
از سوی دیگر، در برخی مراکز همچون بنیاد دایرهالمعارف
اسلامی و بسیاری مراکز دیگر با عناوینی چون پژوهشگاه فلسفه اسلامی، فلسفه صرفا فلسفه اسلامی است؛ یعنی شما در هر حوزه فکری و
فلسفی که فعالیت کرده و به تحقیق و مطالعه پرداخته و هر ظرفیت پژوهشی که داشته باشید،
تنها اگر در این رشته فلسفی خاص تحصیل کرده باشید میتوانید در این مراکز پژوهشی
فعالیت کنید، حال این موضوع مهمی نیست که پژوهشگر تحصیلکرده در این شاخه فلسفی از
چه توانایی یا ظرفیت پژوهشی برخوردار بوده و در قیاس با دانشآموختگان شاخههای دیگر
فلسفه (فلسفه غرب، فلسفه دین، فلسفه تطبیقی و...) قابلیت پژوهشی شاخصتری دارد یا
خیر. یا در مراکزی چون دانشگاه علامه طباطبایی و تربیت مدرس، سالهاست اجازه ورود
به افراد جدید با نگرشها و دیدگاههای متفاوت داده نشده و به لحاظ جنسیتی نیز
اوضاع به گونهای است که به مدت دو دهه تنها یک استاد زن توانسته در این سیستمهای
بسته آموزشی و پژوهشی به فعالیت بپردازد.
البته همانطور که در مکتب عقلگرایی مدرن قانونی عقلانی
وجود دارد که میگوید هر چه افکار و آرا و دیدگاههای یک اجتماع، دارای همگونی و
اتحاد و نزدیکی بیشتری بوده و تحت حاکمیت یک ایده یا فرد مشترک گردهم آمده باشند، آن
اجتماع، از صلح و امنیت بیشتری نیز برخوردار بوده و حاشیه و دغدغه کمتری نیز خواهد
داشت، اما همانطور که چنین سوژههای عقلانی نیز ناگزیر بایستی به تجربه و آزمون
درآیند، بدیهی است در کنه چنین اتحاد و همگونی در فضای فکری بسته و نظم و کنترلیافتهای،
نوعی بردگی فکری و حتی عملی وجود دارد که طبق آن، فرد پژوهشگر بایستی طبق این
قواعد بسته فکری و پژوهشی، اندیشیده و به اصطلاح با مهرههای معینی بازی کند. از این
رو، دیگر، نه زبان و نه تفکر و اندیشه، آن آزادی انسانی را نخواهد داشت که فلسفه
به عنوان تنها حوزه انسانی نامشروط برای اندیشه و تفکر، رویای آن را برای بشر
محقق ساخته بود.