اعتماد: «ما به تاریخ
نیاز داریم، اما نه بدانگونه که ولگردهای لوس پرسهزن در باغ معرفت بدان نیاز
دارند.» (فردریش نیچه، درباب فواید و مضار تاریخ، به نقل از: والتر بنیامین،
درباره زبان و تاریخ، گزینش و ترجمه مراد فرهادپور و امید مهرگان، تهران: ۱۳۹۵، ص ۱۶۵)
مداخله مستقیم و بیواسطه راوی داستان حفره، در پایانبندی،
آنجا که محکوم به اعدام، در واپسین لحظات، ناگهان لابهلای جمعیت، چهرهای را باز میشناسد
که در کودکی گم کرده و رهایی از بند زنجیر و طناب دار و تحقق یک زندگی از دست رفته
با همه جزییاتی که در چند صفحه پسین روایت میشود، ظهور شکلی از رستگاری از رهگذار
خوانش تاریخ است. این شکل بازخوانی تاریخ، بار دیگر این پرسش را پیش روی ما میگشاید
که تاریخ چیست و چرا آن را میخوانیم یا چنان که نیچه رساله مشهور دوران جوانیاش
را نامیده، سودمندیها و ناسودمندیهای
تاریخ چیست؟
بازخوانی آنچه در گذشته رخ داده، ولو در قالب روایت
تجربه زیسته یک انسان، با چه هدفی صورت میگیرد؟ چه اهمیت و ضرورت و فایدهای
دارد، دانستن آنکه کودکی چهل سال پیش، از درون یک حفره، شاهد از دست رفتن همه اعضای
خانوادهاش بوده و دیگر هیچگاه نتوانسته از این حفره خلاصی یابد و همواره کوشیده
در حفرههایی مشابه، با بازتولید جنایت از آنچه ناخواسته بر او رفته انتقام بگیرد؟
آیا قرار است تنها با چشمان خیره و دهان باز، به تلنبار شدن مخروبه بر مخروبه بنگریم؟
پاسخ حاضر و آماده به پرسش از فواید و مضار که همه
معلمان تاریخ در آستین دارند، چنین است: عبرتآموزی! ما باید از تاریخ درس بگیریم
تا خطاهای گذشتگان را تکرار نکنیم. ما با مطالعه زندگی و تجربیات نسلهای پیشین یاد
میگیریم که کدام تصمیمهای آنها اشتباه بوده و چه خطاهایی مرتکب شدهاند و در نتیجه
دیگر آن اشتباهات را تکرار نمیکنیم. گذشته چراغ راه آینده است و آنکه گذشته خود
را فراموش کند، محکوم به تکرار آن! اما از قضا خود تاریخ به ما نشان داده که نوع
بشر حتی در «تاریخآگاهانهترین» وضعیتها مثل آلمان میانه قرن بیستم، از تکرار
گذشته دست بر نمیدارد. تصور پیشرفت و استعلا به معنای هگلی بر اساس حاکمیت
بلامنازع عقل در تاریخ، توهمی بیش نیست، زیرا کنشها و واکنشهای انسان، صرفا بر
پایه عقلانیت و خردورزی نیست. امیال و خواستهای ویرانگر او و در راس همه، خواست بیپایان
و فراگیر قدرت، مهمترین رانه تاریخ است، ارادهای که به سادگی نمیتوان آن را با عقال
عقل مهار و سر به راه کرد. تئودور آدورنو، نویسنده دیالکتیک روشنگری از این جهت
درست میگفت که «تاریخ جهانی حرکتی از بربریت به سوی انسانگرایی نیست، بل حرکتی
است از تیر و کمان به بمب مگاتنی». آنچه امروز در افغانستان میگذرد، گواهی آشکار
بر این حکم است.
اما آیا باید به این نقد کوبنده و ویرانگر آدورنو تن داد
و از تاریخ و بازخوانی آن مایوس شد؟ آیا تاریخ جز سرگذشت ویرانه نمیگوید و هیچ امکانی
برای رستگاری و امیدواری در خود نهفته ندارد؟ والتر بنیامین، نویسنده تمثیل مشهور
فرشته تاریخ در تزهایی درباره مفهوم تاریخ، امکان دیگری از خوانش آن را در برابر
ما میگشاید. او در تز سوم، تمییز گذاشتن میان آنچه را وقایع «بزرگ» و «کوچک» تاریخی نامیده میشود، لغو شمرده و مینویسد:
«مپندارید که تاریخ هیچ واقعهای را که زمانی رخ داده است، گم میکند. بیتردید،
نوع بشر فقط پس از رستگار شدن است که گذشتهاش را تمام و کمال باز مییابد. به سخنی
دیگر، فقط برای بشرِ رستگار شده است که گذشته با همه دقایق لحظاتش امری نقلکردنی
میشود» (همان، ص ۱۵۷) .
اما این رستگاری از رهگذار تاریخ و به عبارت دقیقتر رویکرد
انتقادی به آن چگونه امکانپذیر میشود؟ گام موثر، ایستادن در برابر جبرگرایی تاریخی
است، یعنی تقابل با رویکرد محافظهکارانه «تاریخ به عنوان همانگونه که واقعا بوده»
(نگرش رانکهای به تاریخ). «بیرون کشیدن سنت از باتلاق سازشگری که هر آینه ممکن
است آن را فرو بلعد، تلاشی است که در هر عصری باید از نو صورت پذیرد» (همان صص ۱۵۸ و ۱۵۹). در این نگاه تاریخ سلسلهوقایعی پیشینبنیاد (pre-established) نیست
که بر اساس یک توالی ضروری و حتمی به وقوع بپیوندند، زنجیرهای که اراده بشری صرفا
حلقه یا حلقههایی از آن را شکل میدهد، بلکه تاریخ منظومهای از رویدادهای ناضرور
و تصادفی است که هر آینه ممکن بود به وقوع نمیپیوستند یا به شکلی دیگر متحقق
میشدند.
مورخ- نویسنده، با چنین درکی از تاریخ، از چارچوبهای
سفت و سخت تعینگرایی (دترمینیسم) تاریخی
فراتر میرود و با خلق جهانهای موازی به مدد تخیل خود، تاریخ رستگاری را مینویسد؛
گذشتهای که میتوانست به گونهای دیگر محقق شود و از قضا مورخ- نویسنده نشان میدهد
که هنوز هم میتواند. اگر امکان داشت آن جنگ شروع نشود، خانه و خانواده آن کودک در
آتش خشم و خشونت نمیسوختند، او غریب و بیکسوکار نمیشد و الان در خوزستان سرسبز
و پرآب، در کنار خانوادهاش زندگی میکرد؛ نه اینکه به فرانکنشتاینی مخوف و وحشی بدل
شود. این رویکرد به تاریخ، با موضعگیری سفت و سخت در برابر جبر و جباریت، لحظه اکنون
را هم از زیر فشار سنگین گذشته محتوم رهایی میبخشد و افقهایی نو در برابر انسان
میگشاید. قرار نیست ما تکرار لامحاله گذشتگان خود باشیم؛ میتوانیم از سنت فراتر
رویم و در برابر آنچه برایمان مقدر پنداشتهاند، ایستادگی کنیم. رستگاری در تاریخ
و تنها از رهگذار آن امکانپذیر است؛ همینجا و هماکنون، نه جایی دیگر
و نه فراسوی زمان.