اعتماد: کتاب «تئاتر ایدهها؛ انگیزشهای افلاطونی در تئاتر و فلسفه» نوشته مارتین پوشنر (پوکنر) سال ۹۶با ترجمه مرتضی نوری از سوی انتشارات «شبخیز» راهی کتابفروشیها شد. بعد از عنوان جالب توجه کتاب -که آن زمان نویسندهاش را نمیشناختم- مقدمه مترجم بود که نظرم را به خواندن کتاب جلب کرد. نوری خود را وامدار شیوه نگارش داریوش آشوری در ترجمه میدانست و چه پیوندی از این جذابتر، وقتی نام عاشوری با یکی از بهترین ترجمههای موجود از نمایشنامه «مکبث» نوشته ویلیام شکسیپر که تا امروز خواندهام، پیوند خورده است. پوشنر یا پوکنر نیز به عنوان یک منتقد ادبی خبره و دانشآموخته مطالعات ادبی و فلسفه دانشگاه بولونیا و سپس سانتا باربارا در ایالت کالیفرنیا نیز توانسته بود پیوندی پرکشش بین تئاتر و فلسفه برقرار کند. گو اینکه در «دیباچه» نیز اشاره کرده بود جرقه اصلی نگارش کتاب به سال ۱۹۹۱ بازمیگشته، روزی که او حین جستوجو میان مقالههای قدیمیاش با یک «نقدِ تئاتر» مواجه میشود. نمایش مورد نظر کارِ دو تن از استادان فلسفه بود که حول کاراکترهای فلسفی مختلف میچرخید. نقدِ من، تلاش برای تلفیق فلسفه و تئاتر را میستود و با شکوهای کمابیش نیشدار از غیاب مشهودِ «خانمها و آقایانِ اساتید فلسفه» در میان مخاطبان و در کل، شکوه از فقدان رابطه میان فلسفه و تئاتر به پایان میرسید. پوکنر آن زمان در رشته فلسفه مشغول به تحصیل بود اما به گفته خودش مدت زیادی را صرف مطالعه و تماشای تئاتر میکرده است. «جعبه سیاهِ تئاتر دستِ بر قضا دقیقا زیرِ یکی از بزرگترین سالنهای درس واقع شده بود، در مکانی که به واسطه معماری صعودی تالار سخنرانی خالی باقی مانده بود؛ ترتیبِ قرارگیری این سالنها تمثیل غار افلاطون را به یاد میآورد که در آن «تئاترِ سایهها» در زیر و «فلسفه» در بالا قرار میگرفت. شرکت در کلاسهای فلسفه طبقه بالا در روز و پرداختن به تئاتر در سالنهای بلکباکس در شب، فعالیتهایی بیربط به نظر میرسید، با این استثنا که برای من بیربط نبودند.»
پوکنر سعی داشت به این پرسش جدی پاسخ دهد؛ اینکه «چرا
تجربههای دراماتیک مدرنیسم را نمیتوان به زبانی ارسطویی توصیف کرد؟» و همینجا
بود که در عوض برای به تصویر کشیدنِ رابطه پرکششِ مدرنیسم با صحنه، به مفهومِ
افلاطونی حکایتگری روی آورد. از این مرحله به بعد من او را در جمع طرفداران آلن
بدیو و خوانش نو از آرا و متون کلاسیک میدانستم. اما آیا امکان برقراری یک رابطه
جدید میان تئاتر و فلسفه وجود دارد؟ این پرسشی است که من وقتی به کوششهای بدیو
نگاه میکنم برایم به وجود میآید. نویسنده کتاب «تئاترِ ایدهها...» در انتهای
حدود ۴۰۰ صفحه تحقیق و مطالعه نوشت «حتا اینک، پس از اتمام این کتاب، مطمئن نیستم که آیا موضوعِ مطالعه من -درامِ حقیقتا فلسفی و فلسفه حقیقتا دراماتیک- واقعا وجود دارد
یا نه. این ایدهها را بسیاری جاها جستوجو کرده و نمونههای بسیار متنوعی یافتهام
که از جهاتِ مختلف در آن سهیم بودهاند. این نمونههای بسیار متنوعی یافتهام که
از جهات مختلف در آن سهیم بودهاند. این نمونهها اقتباسهای دراماتیک از دیالوگهای
افلاطون، درامنویسانِ مدرنِ الهام گرفته از افلاطون، فیلسوفانِ قرن نوزدهمی و
قرنِ بیستمی علاقهمند به درام و تئاتر و درنهایت افلاطونگرایانِ معاصرِ مأنوس با
فرم ادبی افلاطون را شامل میشود.»
قصد دارم درباره کتاب دیگری که تازگی به کوششِ انتشارات
«شبخیز» روانه بازار نشر شده بنویسم و احتمالا به همین دلیل توضیح بالا کمی بیش
از حد جلوه کند، اما اگر بدانیم کتاب مدنظر درباره جهان «گئورگ بوشنر» شاعر و
نمایشنامهنویس جوانمرگ آلمانی است، لاجرم پیوند بین تئاتر و فلسفه دوباره در ذهن
ما برقرار میشود. فلسفه ایدئالیسم آلمانی با کانت، فیشته، شلینگ و هگل شناخته شده
و تاکنون محققان بسیاری به پیوند میان ادبیات و فلسفه آلمانی اشاره داشته و در این
مسیر به جستوجو پرداختهاند. بنابراین سخت بتوان به فلسفه و ادبیات آلمان سرک
کشید اما سپهر کلامی و معنایی گوته، هولدرلین و ریکله را نادیده گرفت. سالهاست که
هرمنوتیک فلسفی گادامر در بسیاری رشتهها و از جمله در حوزه ادبیات و نظریه ادبی
مورد توجه قرار میگیرد. او در رویکردش به فهم، از چنگ روش و نظریه میگریزد و ما
را به گشودگی در برابر متن تشویق میکند. از نظر گادامر تنها از راه گشودگی به متن
است که فهم برای ما چون رویدادی رخ میدهد و صرفا در سایه رها شدن از قید و بندهای
نظریه زیباشناسی است که فرد میتواند با موضوع خود ارتباط صحیح برقرار کرده و به
حقیقت اثر راه یابد.
گادامر در جایگاه فیلسوفی دیالکتیکی از روش سقراط سود میجوید
و برای فهم متن و گشودگی در برابر آن، دیالوگ با متن را پیشنهاد میکند. دیالوگ از
نظرش مهمترین کاری است که باید بین مفسر و متن و نیز میان متنها انجام پذیرد. او
میکوشد فلسفه و ادبیات را به گفتوگو و تعامل با یکدیگر وادارد و برای فهم اشعار
شاعران بزرگ آلمانی از روشهای مرسوم نقد ادبی و رویکرد زیباییشناسی استفاده نمیکند،
بلکه با رجوع به سنت ادبیات آلمان و اسطورههای یونانی به کشف پیشفهمها پرداخته
و متون قدیمی را به گفتوگو با متن جدید سوق میدهد. اگر بخواهم یک قدم به عقب
بازگردم، از منظر روششناسی، آثار پوکنر را میتوان گادمری نیز درنظر گرفت، منتها
با همان تفاوت اساسی که او جای نگرش سقراطی، روش افلاطون در نوشتار را پیشنهاد میدهد.
با شنیدن نام بوشنر (بوخنر) نخستین نکتهای که در ذهن من
نقش میبندد، همانی است که قبلا اشاره کردم؛ جوانمرگی. جولیان هیلتون در کتاب
«گئورگ بوشنر» به واکاوی جهان ادبی و فکری شاعر و پزشک کم سن و سالی میپردازد که
درست در سالهای نخست جوانی به دلیل فعالیتهای سیاسی -و انتشار «نامهرسان دهقان هِسنی» (۱۸۳۴)- به زوریخ
تبعید میشود و مدتی بعد در ۲۴ سالگی (۱۸۳۷) بر اثر ابتلا
به بیماری تیفوس میمیرد. در همین بازه زمانی کوتاه نیز شماری از مهمترین
نمایشنامههای مدرن آلمان و اروپا مثل «ویتسک» و البته «مرگ دانتون» را خلق میکند، هر چند که متن ویتسک با مرگ بوشنر (بوخنر) هرگز به پایان نرسید و نیمهکاره ماند. ۲۵
سال بعد در حدود ۱۸۵۰ «برادرش لودویگ
کوشید با انتشار گزیدههایی از یادداشتهای باقیمانده آنها را اصلاح کند، با این
حال او در این روند ویتسک را به کلی کنار گذاشت و همه موضوعات حساس را از نامههایش
بیرون آورد.» همین عامل انگیزهای شد برای کارل امیل فرانتسوس که متون دستنویس را
یکجا گردآوری کند؛ ۱۸۷۹ حدود چهاردهه بعد، ادبیات آلمان همچنان با نسخهای مواجه بود
که مشکلات ویرایشی زیادی داشت. از جمله یک نمونه مشهور در کتاب هیلتون، خطا در
نگارش نام اثر است که لودویگ «وُیتسک» را «ووتسک» نوشت. «تا سال ۱۹۷۱ طول کشید تا ورنر لمان به این خطاها اشاره کند. ویرایش لمان که هنوز هم
در حال انجام است، نخستین ویرایشی است که با استانداردهای مدرن کار ویرایشی مطابقت
دارد.»
درباره انتشارات مکمیلان
مجموعه «نمایشنامهنویسان مدرن» انتشارات مکمیلان،
مجموعهای بینالمللی است که از کتب مقدماتی درباره مهمترین نمایشنامهنویسان قرن
نوزدهم و قرن بیستم، جنبشها و قالبهای نوین درام در اروپا، بریتانیا، امریکا و
ملتهای نوخاستهای چون نیجریه وترینیداد است. این مجموعه در کنار مطالعات نوین
درباره نمایشنامهنویسان بزرگ و تاثیرگذار گذشته، مجلداتی را نیز درباره نویسندگان
معاصر، گرایشهای نوظهور در تئاتر و نمایشنامهنویسان متعددی چون نویسندگان فارس
(farce)، را دربر میگیرد، نمایشنامهنویسانی که
آثار کلاسیک تئاتر را خلق کردهاند و با این وجود از سوی منتقدان ادبی نادیده
گرفته میشوند. هر مجلد این مجموعه عمدتا به یک نمایشنامهنویس اختصاص دارد و
موضوعاتی چون بیوگرافی، بررسی نمایشنامهها و تحلیل دقیق و تفصیلی اکثر نمایشنامههای
مهم را در برمیگیرد و در این میان درباره بستر سیاسی، اجتماعی، تاریخی و تئاتری
نمایشنامهها -آنجا که چنین بحثهای مرتبطی وجود داشته باشد- نیز بحث میکند.
نویسندگان این مجلدات که خود در کسوت نمایشنامهنویس، کارگردان، بازیگر، آموزگار و
منتقد دستی بر آتش دارند، عموما با جنبههای تئاتری نمایشنامهها درگیرند و مسائلی
چون اجرا، به صحنه بردن و تفسیر شخصیت را، در کنار مضامین و بسترهای مختلف به بحث
میگذارند.
چالش نویسنده جوان با هگل
کتاب هیلتون در بخش «مردی بیرون از زمانه خود» نگرش
سیاسی و فلسفی بوشنر را مورد توجه قرار داده و به جایگاه «دولت» در نظر نویسنده
جوان اشاره میکند. هگل به عنوان تاثیرگذارترین متفکر در جهان آلمانی زبان قانون
اساسی و قوانین موجود در آن را پایه و اساس دولت میدانست. در نظر هگل «بالاترین
وظیفه فرد تسلیم ارادهاش به این قوانین است» او «تاریخ» را روح جهان میدانست،
اگرچه طبیعت فیزیکی در نظرش نقش کوچکی در پیشرفت تاریخ ایفا میکرد؛ این «تاریخ
تفکر است که به راستی اهمیت دارد» و بوشنر بود که چنین استنباطی از اهمیت دولت،
تمکین از دولت به عنوان بالاترین تجلی اراده خداوند روی زمین را قابل پذیرش نمیدانست.
«او میپرسد که آیا نزاع طبیعی برای خوردن و بقا مبین واقعی تاریخ جهان نیست؟ دستکم
از نظر نود و پنج درصد مردم جهان تاریخ یعنی مساله «نان» گرچه با وجود این رای، او
نیز مفهوم قطعیت هگلی را میپذیرفت و از این رو «قانون طبیعی» را به عنوان نیروی
کنترلکننده جایگزین «روح جهانی» کرد. این مبحث چگونه در نمایشنامههای بوشنر
بازنمایی شد؟ او «پویایی درونماندگار تاریخ را انکار نکرد، بلکه آن را نه در شهر
که در طبیعت قرار داد.»
گرایش بوشنر به نوعی اپیکوریسم (لذتپرستی)، انتقاد به
اداره امور مردم توسط گروهی اندک و امتیازهای طبقاتی که این مورد بیشتر در انتشار «نامهرسان» بازتاب داشت از جمله مباحثی است که کتاب به آنها
اشاره کرده و خواننده را به خوبی با جزییات روند فعالیتهای سیاسی اجتماعی نویسنده
آشنا میکند. «صلح برای کومهها، جنگ برای کاخها!؛ در سال ۱۸۳۴ به نظر
میرسد که انجیل اشتباه از آب درآمده بود. انگار خداوند کشاورزان و صنعتگران را در
روز پنجم و شاهزادهها و اشرافزادگان را در روز ششم خلق کرده است؛ انگار خداوند
این دو گروه را گفته بود (حکمرانی کنید بر حیواناتی که روزی زمین میخزند) و گویی
او دهقانان و شهروندان را در زمره کرمها قرار داده بود...» بازتاب چنین نگرشهایی
در نامهرسان موجب شد بوشنر تقریبا در وضعیت سیاسی زمانه خود تنها بماند و درنهایت
طعم تبعید بچشد.
مقاومت در برابر کلاسیسیمِ فرانسوی
در بخش سوم -سنتِ دگراندیشی- تمرکز بیشتری بر کشمکش
انسان و دولت درنظر بوشنر صورت گرفته است. نگاه او به موقعیت فرد در دولت به خوبی
در نمایشنامههایش دیده میشود، کافی است بار دیگر جزییات وضعیت حاکم بر زندگی
وُیتسک مصیبتزده را مرور کنیم تا روشن شود مقصود چیست. نمایشنامه، زندگی سرباز
فقیر و بیدستوپایی را روایت میکند که فرماندهان ارتش از او عنصری مفلوک و
بازیچه دست خود میسازند. آنها دست درازی و تعدی به ویتسک را به جایی میرسانند که
به نامزدش ماری نیز اهانت میکنند و در این میان سرباز بیچاره در نتیجه عذاب و
فشار روانی، نامزد خود را به قتل میرساند. بلاها و پلیدیها در این نمایشنامه،
چنان ویتسک را متاثر میکند که در مییابد بر زمینی زندگی میکند که باید در
تنهایی مطلق و اضطراب دایمی آن زجر بکشد. در این داستان ویتسک با مرگی خودخواسته
از جهان فانی عروج میکند و این حکایت نشان میدهد بوشنر نخستین کسی است که به
نهیلیسم آلمانی-اروپایی مفهوم عینی میدهد.
به شخصیتهای مهم آثار بوشنر توجه کنید؛ «دانتون» یک
چهره انقلابی، بهانهای برای کشف طبیعت حاکم بر یک ذهنیت انقلابی. «لئونس» شاهزادهای
در آستانه تکیه زدن بر تاج و تخت؛ در معرض مجموعهای از آموزشها، احساسات امور
سیاسی و غیره. «ویتسک» وصله ناجوری که گرچه لابهلای چرخدندههای قدرت له میشود،
اما همهچیز به همین سادگی نیست، حداقل نتیجه زندگی و سرنوشتی که ویتسک به آن دچار
شده، خواننده و تماشاگر به اندیشیدن پیرامون سرنوشت انسان زیر یوغ دولتمردان و
نظامیان وامیدارد. در نتیجه مطالعه همین شخصیتها است که هیلتون به کشف نزدیکی
بوشنر با دگراندیشان نائل میشود. مقصود نویسنده از
واژه «دگراندیش» اینجا با آنچه در سپهر سیاسی ایرانِ دهههای اخیر جا افتاده تفاوت
میکند. منظور جریان و اندیشه تئاتری متفاوت است که در برابر وضع موجود دست به
مقاومت میزند؛ در فرهنگ هنرهای نمایشی آلمان، این گودتهودافرایم لسینگ است که با
معرفی شکسپیر گام مهمی در ساختن آلترناتیو جدی مقابل نئوکلاسیسیم فرانسوی مسلط بر
هنر کشور خود برمیدارد. «لسینگ از شکسپیر به عنوان سپری برای مبارزه در دو جبهه
عملگرا و نظریهگرا استفاده میکند.» و این میراث بوشنر را هم با پدر نئوکلاسیسیمِ
آلمانی، یوهان کریستف گوتشد (۱۷۶۶ - ۱۷۰۰) سرشاخ کرد.
«لسینگ با وام گرفتن واژه محبوب دوران آگوستی، گوتشد را
یک «احمق» نامید: او نوشت گوتشد باید میدانست که سلیقه
ما بیشتر به سلیقه انگلیسی شباهت دارد تا فرانسوی؛ که ما میخواهیم با تراژدیهای
خودمان ببینیم و فکر کنیم تا آنچه در تراژدی فرانسوی دیده و فکر میشود که
دستاوردهای عظیم، وحشتناک و ماخولیایی تاثیر بیشتری بر ما دارند تا دستاوردهای
هوشمندانه، ظریف و عاشقانه که سادگی بیش از حد بیشتر ما را خسته میکند تا پیچیدگی
بیش از حد.»
کتاب در انتهای این بخش به شکلگیری سنتهای اجرایی در
آلمان اشاره میکند. به نقش هنرهای
گوناگون که در طراحی صحنهها و شکل دادن به بازی بازیگران و میزانسنها نقش موثر
دارند؛ از جمله موسیقی ریچارد واگنر و سپس سنت زیباییشناختی خاصی که در نتیجه
حاکم شدن حزب نازی به وجود میآید. پس از مرگ بوشنر، کارل ایمرمان تصمیم میگیرد
نمایشنامهها را برای جمع بخواند. عملی که رفته
رفته به جریان تئاتری بدل میشود. «خوانشهای ایمرمان به حدی موفق بودند که اکتبر ۱۸۳۲ توانست یک جامعه تئاتری راه بیندازد و موتسربونه (تئاتر کلاسیک) که از ۱۸۳۳ فعال بود، با نمایشی از لسینگ با نام
امیلیا گالوتی شروع به کار کرد.» به نوشته هیلتون، گوته، شیلر، لسینگ، شکسپیر و
کالدرون هسته اصلی نویسندگانی بودند که آثارشان در این سالن نمایشی روی صحنه میرفت.
رویکردی که به خودی خود میتواند کلاس درسی باشد برای ما که نظریهها و جدلهای
فکری و فلسفی در قالب متون نمایشی چگونه سنگ نحله مهم تئاتری را بنا میگذارند.
اینکه هر سالن تئاتری باید پای خود را بر زمین سفت متن و نظریه بگذارد و از دل
چنین رویکردهایی است که شیوه بازیگری، طراحی صحنه و کارگردانی منحصر به فرد؛ در یک
کلام سنت فرهنگی و هنری پدید میآید. «ایمرمان با رجعت به آرمانهای گوتهای
وایمار، سیاستی در کارگردانی را دنبال کرد که ابتدا تمرکزش بر کلام بازیگر بود، بهطوری
که بازیگران پیش از تمرین در صحنه از شیوه بیانی و کیفیت صدا اطمینان حاصل میکردند.»
نویسنده در بخشهای بعدی نمایشنامههای بوشنر را با دقت
بیشتر زیر ذرهبین میبرد و نشان میدهد هر یک چگونه بر آینده تئاتر آلمان تاثیر
میگذارند؛ در همین راستا جدول نمایه صحنههای موجود در هر نمایشنامه نیز دراختیار
خواننده قرار میگیرد. تصاویر موجود از اجراهای قدیمی آثار بوشنر در لندن و آلمان
پایانبخش کتاب است.