«با کفش مولانا در سرزمین چکمه» نوشتهی سیروس شاملوست که انتشارات خزه آن را راهی بازار کتاب کرده است. این کتاب شامل خاطرات و تأملات سیروس شاملو از دورانی است که در ایتالیا به عنوان طراح و بنيانگذار در گروه تئاتر سیار بشکه فعالیت داشته است. نثر بازیگوش و غنی او- كه در مكتب پدرش احمد شاملو پرورش يافته- به همراه نگاه تیزبین و خلاقش، باعث شده است که این روایات به رغم تلخی برخیهایشان، شیرین باشند! اتفاقات و ماجراهای عجيب و غريبي هم كه اين هنرمند طی حضور در گروه تئاتر بشكه از سر گذرانده، به جذابيت اين كتاب افزوده است. خاطرات شاملو از سفرهای گروه تئاتر بشکه، اغلب داخل واگن نمایش و پیش از خواب، به صورت یادداشتهای پراکندهی یک بازیگر نوشته شده است.
بخشی از متن کتاب:
کلاودیو بورگی که حرفهاش خوردن شمشیر یک متری و خوابیدن روی تختی از خنجر و میخ و بالا رفتن از پلههایی از تیغِ بهظاهر آخته بود، پیش از نمایش همیشه میوههای بریدهشده را با شمشیرش تکهتکه میکرد تا آه از نهاد تماشاگران درآورد. البته میوهها را از بخش تیز شمشیر میبرید نه بخشی که روی آن راه میرفت! این فقره آلزایمر همیشه ۱۰ دقیقه مانده به اجرا یاد بادمجان و کدو میافتاد و گروه نمایش بشکه را مثل دیوانهها به نزدیکترین میوهفروشی حملهور میکرد! برای نشان دادن تیزی خنجرش از خیارچنبر هم استفاده میکرد، اما اینگونه ابزار نمایشی فقط در نمایشهای یونان و ترکیه به آنطرف که کان سبزیجات بود مورد استفاده قرار میگرفت. در اروپا اگر میفهمیدند رمانتیک هفتخطی است چنبر را در آستین او میکردند و در ادامهی قصه میفهمیم همین کار را هم کردند.