اعتماد: «دنیای دیروز» در واقع زندگینامه «اشتفان سوایگ»، نویسنده و نمایشنامهنویس اتریشی است که سالها قبل توسط خود وی
نوشته شده و یکی از آثار کلاسیک ادبیات آلمانی زبان به شمار میرود. شخصیتهایی که
او خلق کرده اغلب لب به اعتراف میگشایند تا خود را از عذابی که به آن گرفتارند،
رهایی بخشند. او در جنگ جهانی اول در بایگانی وزارت جنگ اتریش خدمت کرد، اما پس از
قدرت گرفتن هیتلر در آلمان، بیزاری او از حکومت نازیها، باعث شد در سال ۱۹۳۴ از اتریش فرار کند؛ مدتی به سوییس برود، اواسط زندگیاش به بریتانیا و
سپس به امریکا مهاجرت کند و در نهایت، دو سال پایانی عمرش را در برزیل بگذراند. ایدههای
انساندوستانه او از یــک اروپــای متحد و دیدگاههای صلحدوستانه او که در آثارش
بازتاب یافته است، با ایدئولوژی در حال رشد ناسیونالسوسیالیسـم در تضاد بود.
او این زندگینامه را به صورت «خودنوشت» تالیف کرده و
البته در آن نگاهی نیز به وقایع روز انداخته شده است. کتاب از وقایع پیش از جنگ
جهانی اول در زندگی و زمانه نویسنده شروع شده و به روزگاران پیش از جنگ دوم جهانی
خاتمه پیدا میکند: «و من در میان افراد بیشمار برای خودم جایگاهی جز این نمیدانم:
فردی اتریشی، یهودی، نویسنده، بشردوست، صلحطلب که همواره درست در همان جایی بوده که
تاثیر این تکانهای زمین و روزگار شدیدتر بوده است. آنها سه مرتبه خانه و زندگیام را زیرورو و مرا از هرگونه گذشته و حال رها
کردند و با آن تهور غمانگیزشان، به پوچی و به جایی پرتابم کردند که برایم آشنا
بود؛ «آنجا نمیدانم به کجا بروم» نام داشت.»
او خودش را چندان جدی نمیگرفته تا به جایی برسد که شوق
تعریف داستان زندگیاش برای دیگران برایش جدی باشد به تعبیر خودش جسارت نوشتن پیدا
کند و خود را در مرکز وقایع قرار بدهد و به نظرش باید اتفاقهای زیادتر از آنچه فقط
سهم یک نسل باشد.
او معتقد است که زمان تصاویر را میسازد و او آنچه به کلمه
تبدیل میکند و شرح میدهد در واقع فقط سرنوشت او نخواهد بود بلکه گستردهای فراتر
خواهد شد و صدایش صدای سرنوشت تمامی نسلی خواهد بود که در روند تاریخ و سرنوشت نقش
خواهد داشت و درست است که در پوسته صدای نسل خودش است اما از آنجا که موضوع سخنش
فراتر از یک نسل است صدایش در نسلهای بعد شنیده خواهد شد و از سوی دیگر انتظار
دارد تا مخاطب بعد از خواندن خاطرات او، دست به قلم ببرد و خاطرات خودش را بنویسد
و پیش از اینکه زندگی خود را در تاریکی فرو ببرد، آینهای از زندگی خود را به یادگار
بگذارد.
او در این اثر به بازگویی دوستداشتنهایی در حال تغییر
میپردازد و شاهدوار از آن دیروز و از این امروز سخن میگوید: «منِ امروز با منِ دیروز
و صعودها و سقوطهایم چنان تفاوت دارد که گاه به نظرم میرسد نه فقط یک زندگی که
چندین زندگی کاملا متفاوت را زیستهام.
ما چه چیزهایی که نبودهایم و چه تجربهها که از سر
نگذراندهایم.»
تفاوتها و تغییرنگاهها از مهمترین موضوعاتی است که
گاه به واسطه نگاه تاریخی اثر به آن پرداخته شده است و تفاوت تفکر مردم در باره
موضوعات مبتلا به جامعه در دنیای دیروز و امروز.
نویسنده راوی، این نگاه را به ادبیات هم تسری میدهد و
از این موضوع نیز صحبت میکند که آیا امروزِ روز میتوان باور کرد که زمانی اثری
رئالیستی همچون «مادام بوواری» در دادگاه عمومی فرانسه اثری موهن و ممنوع اعلام
شود و اینکه کتابها هر چقدر هم که پنهانکار بودند، باز هم واقعیات زیادی را فاش میکردند.
جادوی ادبیات مضمونی است که زندگی نویسنده را دربرگرفته
است و به آن حیاتی بخشیده است که نویسنده به آن از روحی برای وجود زندگیاش یاد میکند
و همین روح به اثر حلاوتی کمنظیر بخشیده است که مخاطب را همراه خود میکند و به
شعف وامیدارد:
«برای منِ نوزدهساله که تازه دبیرستان را تمام کرده
بودم، بوی جوهر چاپ شیرینترین عطر دنیا و حتی شیرینتر از عطر گل سرخهای شیراز
بود.»
«دنیای دیروز» اثری است که ضدجنگ محسوب میشود و در این
زمانه هیاهوخیز که آرامش از آن دریغ شده و صلح رویایی در حد کلام است خوانشش ضرورت
دارد و از تاریخی سخن میگوید که در هر عصری معاصر است و اگر فکر کنیم که جنگ تنها
برای همسایه و دیگران است جفایی است به زمانه و روزگارانمان و بیتردید، جبرانناپذیر
است و مخاطبش را در کنار شیرینیهایی که به او میچشاند به تأمل و تفکر وامیدارد:
«چرا ما انسانها از تاریخ درس نمیگیریم.»