کد مطلب: ۲۶۷۲۰
تاریخ انتشار: یکشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۰

زندگی روزمره لزوما مبتذل و پیش‌پاافتاده نیست

غزاله صدر منوچهری

به‌تازگی کتاب «زیبایی‌شناسی زندگی روزمره» نوشته‌ی اندرو لایت و جاناتان اسمیت با ترجمه‌ی شیما بحرینی در نشر کرگدن چاپ شده است. این کتاب شامل مقالاتی در حوزه‌ی نوپای زیبایی‌شناسی زندگی رورمزه است  که به تأمل فلسفی درباره‌ی زیبایی‌ نهفته در ساختمان‌ها، غذاها، ورزش‌ها، بوها، طعم‌ها، چشم‌اندازها، آب‌وهوا می‌پردازند. نشست هفتگی شهرکتاب در روز سه‌شنبه  یازدهم آبان به نقد و بررسی این کتاب اختصاص داشت و با حضور نادر شایگان‌فر، کاوه بهبهانی و مترجم به صورت مجازی برگزار شد.

 

امکان‌های زیادی برای تجربه‌ی زیبایی‌شناسی وجود دارد

شیما بحرینی اظهار داشت: مؤلف در این کتاب به چیزهایی خارج از حیطه‌ی کلاسیک زیبایی‌شناسی می‌پردازد: متعلقات زندگی روزمره‌ای که با تعریف کلاسیک زیبایی‌شناسی مبتذل و سخیف ارزیابی می‌شوند و لایق داوری یا نگرش زیبایی‌شناسانه نیستند، مثل آشپزی، ورزش، باغبانی، گل‌آرایی، بوها و مزه‌ها. این حوزه‌ی جدید البته با حوزه‌ی زیبایی‌شناسی کلاسیک بی‌ارتباط نیست، بلکه بسیار درهم‌تنیده‌اند. گزاره‌ها یا اصطلاحات این دو در بسیاری جاها مشترک است. علاوه بر آن، هیچ اثر خلاقانه‌ای نیست که در خلأ به وجود آمده باشد. بلکه، خلق همیشه حاصل تجارب، محل‌ها، اشیاء و اتفاقات روزمره است. بنابراین، علی‌رغم تلاش‌هایی که در تاریخ زیبایی‌شناسی برای تفکیک و درجه‌بندی و ارزش‌دادن به هر یک از اینها شده است، این دو از ریشه با هم متصل‌اند و در هم ادغام شده‌اند.

او ادامه داد: مؤلف می‌گوید، امکان‌های زیادی برای تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه وجود دارد. تجربه‌ی زیبایی‌شناسی لزوماً حاصل شناخت، خودآگاهی، فاهمه نیست و در اثر تأمل زیبایی‌شناختی به وجود نمی‌آید. تجربه‌ی زیبایی‌شناسی حاصل یک لحظه است و در یک آن، بدون هیچ دلیل یا مقدمه‌ی خاصی، ممکن است در فرایند تجربه‌ی ما از زندگی روزمره اتفاق بیفتد. مؤلف در این زمینه نقد کوچکی بر کانت می‌کند که البته جای بحث بیشتری دارد. او چند بحث را درباره‌ی زیبایی‌شناسی کانت مطرح می‌کند و می‌گوید، در واقع آنچه من در این کتاب بدان می‌پردازم، زیبایی‌شناسی زندگی روزمره‌ی، در کانت متعلق به امر مطبوع شناخته می‌شود؛ یعنی چیزی که حواس از آن لذت می‌برند و به آن علاقه‌مند می‌شوند و از امر زیبا کاملاً جداست. یکی از دلایل کانت این است که امر زیبا باید کاملاً بی‌غرض باشد، ولی امر مطبوع مغرضانه است. مؤلف می‌گوید، این مساله در هنر امروز و داوری هنر امروز کاملاً منتفی شده است. چون مدت‌هاست که ثابت شده هیچ داوری اخلاقی یا خلق زیبایی‌شناسانه‌ای فارغ از غرض‌ورزی نیست و به هیچ ترتیبی نمی‌توان مصداقی برای این مساله یافت. از طرف دیگر، کانت اعتقاد دارد که داوری زیبایی‌شناسی حاصل بازی آزاد تخیل و فاهمه است. مؤلف می‌گوید، لزوماً فاهمه‌‌ای وجود ندارد و‌ تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه‌ در آن خیلی اوقات پیش از هرگونه تأملی اتفاق می‌افتد. همچنین، مؤلف می‌گوید، حتی کانت‌ هم با همه‌ی تفاوت‌هایی که بین امر زیبا و امر مطبوع قائل شده است و ارزش بالاتری به امر زیبا داده است، باز هم نمی‌تواند امر مطبوع را حذف کند و باز هم یک جاهایی در این دایره قرار می‌گیرد.

این مترجم بیان داشت: مؤلف می‌گوید زیبایی‌شناسی دو شق دارد: بخش عینی و حسی، بخش ذهنی و تخیلی. وقتی این دو وجود داشته باشند تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه اتفاق می‌افتد و نمی‌توان تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه را فقط به هنر گره زد. ممکن است خیلی اوقات تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه گذرا و در حرکت باشد و از بین برود و به خلق هنری نینجامد. دسته‌ای از تجارب زیبایی‌شناسانه با هنر گره خورده‌اند اما دسته‌ای هم شاید هرگز ربطی با هنر پیدا نکند. ولی نمی‌توانیم بگوییم تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه نیستند. امروز در هنر پست‌مدرن گونه‌های هنری جدیدی ظهور پیدا کردند که کاملاً با تجارب زندگی روزمره‌مان گره خوردند و در تعریف کلاسیک هنر نمی‌گنجند، مثل پرفورمنس، هنر چیدمان، هنرهای محیطی. اگر امروز اینها را هنر می‌بینیم، تجارب زندگی روزمره‌مان را به رسمیت شناختیم و پذیرفتیم که اینها می‌توانند تجارب زیبایی‌شناسانه باشند و لزوماً سخیف نیستند. بنابراین، تفاوت زیبایی‌شناسی کلاسیک و زیبایی‌شناسی روزمره در هنر پست‌مدرن روزبه‌زور کمتر شده است.  

او افزود: مؤلف در بحث زبان می‌گوید، هر گزاره‌ای می‌تواند دلالت زیبایی‌شناسی داشته باشد. این بستگی دارد به اینکه آیا تجربه‌ای زیبایی‌شناسانه را توضیح می‌دهد یا خیر. هر گزاره‌ای می‌تواند این دلالت را داشته باشد، به شرطی که حاصل تجربه‌ای زیبایی‌شناسانه باشد. وقتی درباره‌ی ذوق و خلاقیت در زیبایی‌شناسی کلاسیک بحث می‌شود مؤلف می‌گوید که  بارها دیدیم گزاره‌های اینچنینی در داوری‌های زیبایی‌شناسانه یا در شرح تجارب زیبایی‌شناسانه هم اعتباری هستند و در زیبایی‌شناسی به لحاظ فرهنگی مدام در حال تکوین و تغییرند و آنچه در زمان رنسانس خلاقانه یا هنرمندانه نامیده می‌شده است شاید امروز به‌هیچ‌عنوان چنین تجربه‌ای را به‌وجود نیاورد و چنین معنایی ندهد. پس، این گزاره‌ها کلی هستند و نمی‌توان در جایگاه متر و معیاری همیشگی بر آنها تکیه کرد.

بحرینی در پایان گفت: مؤلف بر این باور است که ما باید چارچوب‌هایمان را از تعریف زیبایی‌شناسی قدری وسعت بدهیم و لزوماً فکر نکنیم هرآنچه متعلق به زندگی روزمره‌ی ما است پیش‌پاافتاده و مبتذل است و فقط آنچه به خلق هنری منتهی شده است یک تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه‌ی اصیل است. مؤلف می‌گوید، البته من نمی‌گویم که همه چیز به یک اندازه ارزش زیبایی‌شناسانه دارد. اما این بدان معنا نیست که باید بخشی از اینها را از دایره‌ی تعریف زیبایی‌شناسی تجربه‌ی زیبایی‌شناختی کنار بگذاریم.   

 

نمی‌توانیم «باید» را از «است» استنتاج کنیم

کاوه بهبهانی بعد از ارائه‌ی توضیحاتی مبسوط درباره‌ی تاریخچه و  اهمیت زیبایی‌شناسی در زندگی روزمره و آسیب‌های برون‌داشت زندگی روزمره از زیبایی‌شناسی، درباره‌ی کتاب اظهار داشت: کتاب صبغه‌ی نظری دارد و در قالب فصل‌هایی درباره‌ی زیبایی‌شناسی ورزش، زیبایی‌شناسی آب‌و‌هوا، زیبایی‌شناسی خورد‌وخوراک، زیبایی‌شناسی بوییدن و چشیدن در نظر دارد چارچوب زیبایی‌شناسی امر روزمره را جا بیندازد. نباید انتظار داشته باشید که کتاب خیلی راحت‌خوانی باشد. بعضی مقالات نظری‌ترند و بعضی کمتر نظری هستند. بعضی از مقالات راحت‌تر و بعضی مقالات سخت‌ترند و برای خواندن آنها نیاز به کوشش بیشتری است. من در اینجا درباره‌ی مقاله‌ی اول کتاب با عنوان «ماهیت زیبایی‌شناسی روزمره» نوشته‌ی تام لدی سخن می‌گویم. لدی در این کتاب در پی تدقیق اصطلاحات زیبایی‌شناسی‌ای مثل واژه‌هایی مثل تمیز، مرتب، آراسته، بهم‌ریخته، درهم‌برهم، درست، باسلیقه، خوب، مفرح، گوش‌خراش، چشم‌نواز است که فارغ از جنبه‌ی مثبت یا منفی زیبایی‌شناختی‌شان در زندگی روزمره و زبان متعارفمان از آنها استفاده می‌کنیم. البته به نظرم برای اینکه این واژه‌ها با وضعیت انطباق پیدا بکنند، ما باید خودمان یک‌بار درباره‌ی این وضعیت پژوهشی بکنیم.

او ترجمه‌ی کتاب را قابل‌قبول و نثر مترجم را پاکیزه و آراسته دانست و در ادامه ایرادهایی بر ضبط برخی اسامی و برگردان برخی اصطلاحات گرفت که بهتر می‌دید در چاپ‌های بعدی اصلاح شوند. از جمله این موارد می‌توان به پیشنهاد او برای حفظ برگردان چشم‌انداز برای Perspective و انتخاب برگردان منظر برای Landscape؛ پیشنهاد برگردان شراب قناری در مقابل Canary Wine به جای شراب زرد و برگردان rough به تقریبی و کلی به جای سخت در صفحه‌ی 22 کتاب اشاره کرد که این آخری در رساندن مطلب اختلال ایجاد کرده بود. او در ادامه به نقد نویسنده در مقاله‌ی نخست پرداخت. او در این بخش گفت: در زیبایی‌شناسی نظریه‌ای با عنوان «تابعیت» وجود دارد که بر آن است اگر میزی داشته باشیم، این میز چوبی مترتب است بر چوب. چراکه میز از چوب ساخته شده است. به همین ترتیب، چوب مترتب است بر چیدمان مولکول‌ها، مولکول‌ مترتب است بر اتم‌ها و اتم مترتب است بر ذرات زیراتمی. وقتی می‌گویی الف بر ب ابتنا دارد؛ یعنی تغییر در ب ضرورتاً منجر به تغییر در الف می‌شود. اگر چیدمان ذرات زیراتمی عوض شود، به ترتیب مولکول‌ها، چوب، میز تغییر می‌کنند. دانالد دیویدسون، فیلسوف معاصر، از این مفهوم استفاده می‌کند و می‌گوید، «خصیصه‌های ذهنی به نحوی به خصیصه‌های مادی وابسته‌اند یا بر آنها ابتنا دارند. می‌توان این ابتنا را چنین فهمید که یعنی دو رویکرد نمی‌توانند از همه‌ی جنبه‌های فیزیکی عین هم باشند اما از حیث فلان جنبه‌ی ذهنی متفاوت باشند. یا آن را می‌توان چنین فهمید که یک چیز نمی‌تواند از فلان حیث ذهنی تغییر کند بی‌آنکه جنبه‌ی فیزیکی تغییر کند».

او افزود: در زیبایی‌شناسی ادعایی وجود دارد که من با آن همدلم. آن ادعا این است که ویژگی‌های زیبایی‌شناختی یک اثر مترتب است بر ویژگی‌های غیرزیبایی‌شناختی آن اثر. تابلوی «مدرسه‌ی آتن» رافائل ویژگی‌هایی غیرزیبایی‌شناختی مثل پرسپکتیو، ترکیب‌بندی دارد که زیبایی این تابلو، که حکمی کلی است، بر آنها مترتب است. نویسنده‌ی کتاب این ادعا را نمی‌پذیرد و می‌گوید چنین نیست. در بریده‌ای که از دیویدسون آوردم اگر به جای جنبه‌ی فیزیکی و جنبه‌ی ذهنی جنبه‌ی زیبایی‌شناسی و جنبه‌ی غیرزیبایی‌شناسی را جایگزین کنیم، می‌توانیم متن دیویدسون را به حوزه‌ی زیبایی‌شناسی بیاوریم. من معتقدم که ابتنا در مورد زیبایی‌شناسی درست است و ویژگی‌های زیبایی‌شناختی بر ویژگی‌های غیرزیبایی‌شناختی ابتنا دارند. تامس لدی این را رد می‌کند و می‌گوید، «احکام زیبایی‌شناختی هرگز با ارجاع به ویژگی‌های غیرزیبایی‌شناختی تقویت نمی‌شوند. این نکته بیشتر شبیه است به اندیشه‌ی هیوم که نمی‌توان باید یا گزاره‌های ارزشی را از «هست» یا گزاره‌های وجودی استخراج کرد. نکته‌ی من تا حدی بر پایه‌ی ادعایی درباره‌ی معنای واژه استوار است. اگر بگویم این خانه زیباست تا حدی به این دلیل که این خانه بزرگ است بزرگ را به معنای زیبایی‌شناسانه به کار بردم. بزرگ بودن به تنهایی به معنای غیرزیبایی‌شناسانه کافی نیست تا دلیل خوبی برای خوب بودن یک خانه به لحاظ زیبایی‌شناسی به دست دهد.»

او تصریح کرد: حرف لدی این است که همان طور که دیوید هیوم برای ما توضیح داد که شما هر تعداد اصل داشته باشید بایدِ اخلاقی از آن بیرون نمی‌آید، ابتنا به همان دلیل درست است. ولی من معتقدم که لدی ابتنا را بدفهمیده است. چراکه وقتی هیوم می گوید از اَستنی‌ها به بایستنی‌ها و از بایستنی‌ها به اَستنی‌ها نمی‌رسیم، در سپهر زیبایی‌شناسی حرف درستی است. ممکن است پی‌رنگ و شخصیت‌پردازی و دیگر عناصر داستانی داستانی خیلی خوب باشد اما در نهایت آن را داستانی باسمه‌ای به دردنخور بیابیم. پس، حرف هیوم درست است. ایراد اینجاست که ابتنا را شبیه به مغالطه‌ی «است و باید» هیوم بدانیم. هیوم می‌گوید ما نمی‌توانیم باید را از است استنتاج کنیم یا به بیان مترجم به طور قیاسی بیرون بکشیم. یعنی بین استنی‌ها و بایستنی‌ها استلزامی وجود ندارد. این درست است. اما ابتنا این نیست. ابتنا بر این تأکید دارد که تغییر در ب ضرورتاً منجر به تغییر در الف می‌شود.

او در پایان گفت: دو ادعا داریم. یکی اینکه ویژگی‌های زیبایی‌شناختی را منطقاً و به لحاظ استنتاجی نمی‌توان از ویژگی‌های غیرزیبایی‌شناختی نتیجه گرفت که ادعای درستی است. دیگری اینکه ویژگی‌های زیبایی‌شناختی مبتنی‌اند بر ویژگی‌های غیرزیبایی‌شناختی. این یکی هم درست است. تام لدی می‌گوید که این دو ادعا یکی هستند و نمی‌شود ویژگی‌های زیبایی‌شناختی را از ویژگی‌های غیرزیبایی‌شناختی استخراج کرد. همچنین، ویژگی‌های زیبایی‌شناختی بر ویژگی‌های غیرزیبایی‌شناختی مترتب نیستند. به نظر من، لدی در این بند آخری و در یکی گرفتن ابتنا و استلزام برخطاست.

 

در مقابل نقد قوه‌ی حکم

نادر شایگان‌فر اظهار داشت: بحث زیباشناسی زندگی روزمره در گستره‌ی فرهنگ غربی قدمتی طولانی دارد، ولی در گستره‌ی فرهنگ و زیباشناسی ما بحث جدیدی است. به‌طور‌کلی، بحث زیبایی‌شناسی به دو شاخه‌ی زیبایی‌شناسی هنرمند و زیبایی‌شناسی مخاطب تقسیم‌ می‌شود. اولین بارقه‌های این بحث در بحث‌هایی نظیر آنچه به مخاطب برمی‌گردد، اثر هنرمند بر روی مخاطب و کاتارسیس در «پوئتیک» ارسطو برمی‌گردد که توأمان به زیبایی‌شناسی هنرمند و مخاطب توجه دارد. اگر از جهان یونان باستان بگذریم، نخستین بار کانت در «نقد قوه‌ی حکم» به این موضوع توجه نشان داده است. «زیبایی‌شناسی زندگی روزمره» تا حد زیادی پاسخی جدلی به این کتاب کانت است. کتاب کانت در پاره‌ی دوم بخش اول به نبوغ هنرمند می‌پردازد، اما مشخصاً درباره‌ی شرایط درک اثر هنری است. کانت می‌خواهد به ما متذکر شود که در چه شرایطی می‌توانیم اثری را زیبایی‌شناسانه درک کنیم. بنابراین، توجه او به مخاطب و درک اثر هنری از این جانب است.

او در ادامه گفت: دانشگاه‌های هنر ما عموماً به بحث هنرمند می‌پردازند، ولی در زیباشناسی معاصر بحث‌های زیادی به زیباشناسی مخاطب مربوط‌اند. علاوه بر این، بحث ما به زمینه‌ی قدیمی‌تری هم باز می‌گردد که زیباشناسی هنرهاست. بعد از آنکه ویتگنشتاین گفت باید از مباحث مربوط به تعریف هنرها عبور کنیم و برای همیشه تعریف جامع و مانع از هنرها را کنار بگذاریم و نظریه‌ی شباهت‌های خانوادگی را مطرح کرد، تعریف هنرها به نظر کلاسیک درباره‌ی هنر، مبنی بر اینکه هنر فرم یا بیان احساسات است، کلاسیک پشت می‌کند. بحث پرچالش دیگر، مربوط به موضوع هنر فاخر و هنر نازل است که در ذیل آن بحث مخاطب فاخر و مخاطب نازل/توده نیز تعریف می‌شود. کتابی که امروز درباره‌ی آن صحبت می‌کنیم به طور مشخص در مقابل کتاب «نقد قوه‌ی حکم» کانت است. نویسندگان مقالات عمدتاً نظراتی را در مقابل نظر کانت ارائه می‌کنند و تحت تأثیر «هنر به‌مثابه تجربه‌«‌ی جان دیویی هستند. به بیانی، نظرات گردآمده در این کتاب ادامه‌ی اندیشه‌های پراگماتیستی جان دیویی است. تمامی زیبایی‌شناسی معاصر و پست‌مدرن واکنشی له یا علیه «نقد قوه‌ی حکم» است.

او اظهار داشت: در بخش اول کتاب کانت، تحلیل امر زیبا، سه مقوله‌ی امر مطبوع، امر خیر، امر زیبا از هم تفکیک شده‌ است. کانت با انواع پیچیدگی‌های زبانی و استدلالی می‌کوشد به ما نشان دهد این امر زیبا امری سوبژکتیو، نخبه‌گرایانه و به‌دور از هرگونه تجربه‌ی زندگی روزمره است. کتاب «زیبایی‌شناسی زندگی روزمره» در هر بخش خود وارد گستره‌ی وسیعی می‌شود که می‌تواند به تنهایی به موضوع یک رساله‌ی دکتری تبدیل و در حوزه‌های مصداقی خود مطرح شود.
تأکید من روی فصل دوم و سوم است که به نحوی در مقابل یکدیگرند. در فصل دوم به مفهوم مکان التفات شده و تعریفی حداکثری از تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه در نظر است و انتظار دارد این تجربه همواره موجب شادی و شگفتی باشد و حسِ برای اولین‌بار دیدن را در ما برانگیزد. در واقع، انتظار دارد که هنر همواره ما را در نقطه‌ی انبساط خاطر قرار دهد. متفکر فصل سوم برداشتی حداقلی و اگزیستانسیالیستی از تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه دارد و اعتقاد دارد که تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه همواره در جریان خوشایندی می‌تواند باشد. نویسنده در این فصل از ما می‌خواهد که همواره عاشق باشیم. در مورد امکان اینکه بتوانیم همواره مثل روز اول عاشق بمانیم بحث نمی‌کنیم، بلکه موضوع اصلی درباره‌ی بسامد است. در فصل بعد، راجع به  زیبایی‌شناسی اگزیستانسیالیستیِ همواره در خط ممتدی سخن گفته شده و انتظار حداکثری از زیبایی‌شناسی زندگی روزمره دارد، ضمن اینکه حیرت و شگفتی مخاطب زیبایی‌شناسی زندگی روزمره را نیز انکار نمی‌کند. این بحث بسیار جالبی است. این پرسش پیش می‌آید که آیا می‌توان نقطه‌ی میانه‌ای در آن یافت و در نظر گرفت؟ بحث اول تجربه‌ی زیبایی‌شناسانه را خیلی رمانتیک و استغنایی بیان می‌کند، ولی بحث دوم می‌کوشد از این بارقه‌های اندیشه‌های رمانتیک فاصله بگیرد.

شایگان‌فر بیان داشت: در فصل پنجم و ششم با تضادی جالب مواجهیم و با این مفهوم مواجهیم که وقتی ما با ساختمانی روبه‌روییم باید توجه کنیم که آن ساختمان به نحوی باشد که خوب هم باشد؛ یعنی همان‌قدر که فعالیت مشارکتی در محیط داریم باید بتوانیم خودِ آن محیط را نیز تاب بیاوریم. این قسمت می‌تواند مورد توجه شهرسازان و معماران باشد و این سؤال را پیش آورد که چگونه می‌توانیم معماری مدرن را در بستر معماری سنتی جای دهیم تا آن ساختمان بتواند ویژگی‌های بومی آن منطقه را تاب بیاورد. در فصل ششم، موضعی حداکثری را شاهدیم. در فصل قبل گفته شد که معمار یا شهرساز ضمناً به این بحث توجه داشته باشد، اما در فصل ششم تأکید بر این است که معمار یا شهرساز باید با زیبایی‌شناسی زندگی روزمره به صورت مدرن و فاخر روبه‌رو باشد و همواره از مخاطب می‌خواهد که پیش‌زمینه‌ای از دانش و دانایی داشته باشد.

او ادامه داد: فصل بعدی کتاب بسیار جالب و هیجان‌انگیز است و حتی می‌تواند مورد التفات متفکران چپ باشد. در این بخش با دو مفهوم محیط‌های کم‌مایه و محیط‌های پر‌مایه سروکار داریم. در محیط‌های پرمایه هرکسی نقش مسلم و مشخصی دارد؛ مثلاً در مراسم ازدواج عروس و داماد در محیطی کاملاً اتساع‌یافته با نقش‌های مشارکتی پیچیده و پر از احساس و شادی و شعف روبرویند. در مقابل، محیط‌های کم‌مایه محیط‌هایی هستند که صرفاً روابط ابزاری دارند، افراد روابط مشارکتی ندارند و هر یک در محیط منجمد و متصلب خود قرار می‌گیرند؛ مراکز خرید و نقش فروشنده و خریدار. در محیط‌های کم‌مایه افق‌ها و تجربه‌های زیسته به یکدیگر گره نمی‌خورند.

او در پایان گفت: در فصل هشتم بحث ورزش و هوا مطرح شده است. نویسنده‌ی این بخش می‌گوید، چگونه می‌توانیم هوا را زیبایی‌شناسانه ببینیم درحالی‌که هنر نیست، زیرا هوا ناپایدار است و نمی‌تواند در محیط ایزوله شود. نویسنده می‌کوشد زیباشناسی هوا را در گستره‌ی زیباشناسی زندگی روزمره به ما معرفی کند. در فصل آخر هم به بحث فلسفه و غذا التفات دارد و زیبایی‌شناسی آشپزی و هنر را به ما معرفی می‌کند. در آخر، با ترجمه و ویراستاری بسیار روان و دقیق، امیدوارم از افق‌های بازی که این کتاب به روی ما گشوده لذت ببرید.

 

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST