گسترش فرهنگ و مطالعات: کتاب «نشخوار ذهنی»، نوشتهی اتان کراس، به همت نشر فلسفه به چاپ رسیده است. چه زمانی گفتوگوی مثبت درونی ما به گفتوگوی منفی یا نشخوار ذهنی تبدیل میشود؟ چگونه میتوانیم بر نشخوار ذهنی غلبه کنیم؟ آیا صدای درونی منفی میتواند گاهی مفید باشد؟ چگونه میتوانیم به خود و دیگران، در مدیریت صدای درونی، کمک کنیم؟
نشخوار ذهنی شامل افکار و هیجانات ادواری منفی است که توانایی منحصربهفرد ما برای دروننگری را از یک موهبت به یک نفرت تبدیل میکند. نشخوار ذهنی باعث میشود که عملکرد شغلی، تصمیمگیری، روابط، شادکامی و سلامتی ما در معرض خطر قرار گیرند.
نویسنده میگوید: من در این کتاب ابزارهای مقابله با نشخوار ذهنی را معرفی میکنم و نهتنها طرز کار آنها را توضیح میدهم که نشان میدهم آنها چگونه با هم ترکیب میشوند تا جعبه ابزاری را بسازند که جادوی تکامل، آن را برای مدیریت گفتوگوهای درونی ما در اختیارمان قرار داده است.
ما گاهی به تلخیِ گفتوگوهای درونی خود نیاز داریم. چالش ما این نیست که بهطور کامل از صدای درونی منفی پرهیز کنیم، بلکه باید تلاش کنیم که اختیار خود را به دست آن ندهیم. زندگی بدون یک صدای درونی، که گاهی شما را آزار دهد، اصلاً چیزی نیست که خواهانش باشید. این مثل آن است که سوار یک کشتیِ بدون رادار شوید. در این کتاب خواهید آموخت که چگونه این صدا را کنترل کرده و از آن بهره ببرید.
قسمتی از کتاب نشخوار ذهنی:
آبراهام لینکلن، در سال ۱۸۴۱، گرفتار بحران شغلی و خانوادگی شد و در این گیرودار تلاش میکرد تا بهعنوان یک وکیل کارکشته نیز شهرت پیدا کند. او همچنین از احساس خود نسبت به نامزدش مطمئن نبود زیرا عاشق زن دیگری شده بود و این باعث اندوه و عذاب او شده بود. لینکلن، غرق در مشکلات خود، به ورطه افسردگی سقوط کرد؛ وضعیتی که یک مورخ آن را مالیخولیای لینکلن نامیده است.
سال بعد، وقتی حال این رئیسجمهور آینده رو به بهبود رفت و امید و شفافیت ذهن خود را بازیافت، یکی از دوستان او، به نام جاشوا اسپید، احساسات مشابهی را نسبت به نامزد خود پیدا کرد. حالا لینکلن در یک نقش متفاوت قادر بود که توصیههای خردمندانهای به اسپید بکند درحالیکه از حل همین مشکل در مورد خود عاجز بود. او به اسپید گفت که مشکل او مربوط به ایدههای اشتباهش در مورد عشق است نه زنی که میخواهد با او ازدواج کند. دوریس کرنز گودوین در کتاب خود با نام گروه رقبا مینویسد: اگر او میتوانست مشکل ارتباطی خود را نیز مثل مشکل اسپید درک کند، بهراحتی از آن عبور میکرد.
قبل از اینکه ببینیم فاصلهگیری چطور میتواند منتهی به خردمندی شود، بیایید به این پرسش پاسخ دهیم که خردمندی در عمل واقعاً چیست. در علمِ دقیق و باریکبینی مثل روانشناسی، شاید نتوان در نگاه اول تعریف مشخصی از مفهوم مبهمی مثل خردمندی ارائه داد. بااینحال، دانشمندان ویژگیهای برجستهی آن را تعریف کردهاند. خردمندی شامل استفاده از ذهن برای استدلال سازنده در مورد مجموعهای از مشکلات است که دربارهی راهحل آنها ابهام وجود دارد. یکی از ارکان استدلال خردمندانه، دیدن تصویر کلی یک مسئله از جنبههای مختلف است: درک محدودیتهای دانش خود، آگاهی از شرایط و رخدادهای گوناگونی که بهمرور زمان در زندگی رخ مینمایند، پذیرش وجود دیدگاههای دیگران و سازش با چشماندازهای مخالف.
ما معمولاً خردمندی را با سن بالا مرتبط میدانیم زیرا هرچه بیشتر زندگی کنید، ابهامات بیشتری را تجربه میکنید و از آنها میآموزید. اما تحقیقات نشان میدهند که میتوان فارغ از سن افراد به آنها آموزش داد تا با فاصله گرفتن از مشکلات، به خردمندی برسند.
من و گراسمن در سال ۲۰۱۵ تحقیقی انجام دادیم. ما افراد را در مقابل یک مشکل فرضی قرار دادیم و از آنها خواستیم تا واکنش خود نسبت به آن را پیشبینی کنند. از یک گروه خواستیم تصور کنند که به آنها خیانت شده و از گروه دیگر خواستیم که همین اتفاق را برای دوستشان مجسم کنند. این یک روش کاربردی برای خلق فاصلهگیری ذهنی بود.
نشخوار ذهنی را شاهین غفاری ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۸۴ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۵۴ هزار تومان چاپ و روانهی کتابفروشیها شده است.