وینش: دوستی از آن مفاهیم پیچیدهای است که در ابعاد مختلف از چرایی آن گرفته تا انواع دوستی میتوان به آن پرداخت. آدمها برای رهایی از تنهایی، خودخواهی، یا برپایه فضیلت و یا عشقورزیدن و گاهی براساس منفعت با یکدیگر دوست میشوند. در کتاب فلسفه دوستی اثر الکساندر نهاماس به موارد یاد شده با در نظر گرفتن نگاههای مختلف به این مقوله پرداخته شده است.
فلسفه دوستی
نویسنده: الکساندر نهاماس
مترجم: آیدین رشیدی
ناشر: گمان
نوبت چاپ: ۵
سال چاپ: ۱۴۰۰
تعداد صفحات: ۲۴۸
نهاماس دوستی را رابطهای خنثی نمیداند بلکه بخشی از آن چیزی را که افراد هستند به رابطه دوستیشان ربط میدهد. او از دوستی تصویری نرم و لطیف ارائه نمیکند بلکه کتاب راهی در کاوش چهره دوگانه دوستی است و از نظر او دوستیها فقط امری مثبت نیستند بلکه گاهی میتوانند تاریک و به کلی مضر باشند.
برای این منظور نویسنده به سراغ اولین نگاه جستجوگرانه نسبت به دوستی، یعنی سنت فلسفی ارسطو، میرود که دوستی را امری بزرگ و مهم میداند. در آن نگاه دوستی را به نقطهای ملکوتی میرساند و زندگی را بدون آن بیمحتوا و پوچ میداند. در سه نوع دوستی از نگاه ارسطو فقط دوستی بر پایه فضیلت کاملترین است. نویسنده این مدل دوستی را برای انسان حاضر مدلی دور میداند چرا که گاهی افراد دوستانشان را به دلیل عیوبشان دوست دارند. در واقع نویسنده کتاب اهمیت دوستی را مانند ارسطو قبول دارد اما یادآوری میکند که میتواند فقط برپایه فضیلت هم نباشد.
نویسنده در سیر کار خود اندیشههای مسیحی را نیز در نظر دارد. این نگاه اغلب نسبت به دوستی با فلسفه ارسطو در تضاد قرار میگیرد و گاهی نیز همسو میشود. کسانی چون آگوستین قدیس که معتقد بودند به هر چه روی زمین است باید عشق ورزید، آنها این عشق را در واقع وسیلهای برای رسیدن به خداوند میدانستند و به آن فاصلهگذاری برپایه فضیلت (که ارسطو بر آن تاکید میکرد) قائل نیستند. اما نگاههای مختلف دیگری نیز در مسیحیت نسبت به دوستی شکل گرفت.
کتاب فلسفه دوستی هرچه جلوتر میرود دوستی را در ابعادی دنیاییتر بررسی میکند. دوستیهایی که در ابعاد سیاسی وارد میشوند. از کلینتون و جرج دبلیو بوش تا جیمز اول پادشاه انگلستان در اوایل دوران مدرن بریتانیا که دوستیهایشان بر مبنای تبعیض، پارتیبازی و اعمال نفوذ شکل گرفته است. توفیقهای دنیوی که از طریق دوستان، افراد و حمایتهای مالی و سیاسی به دست میآیند. در یک کلام ساده، دوستیهایی که برپایه فایده است نه اینکه افراد از هم خوششان بیاید.
اما در دوران مدرن دوستی از امر خیر عمومی تبدیل به خیری شخصی شد. پس نویسنده برای نشان دادن این تغییر به کتابهای ادبیات و نمایشنامهها رجوع میکند. در ملکه پریان نوشته «ادموند اسپنسر» با مجموعه کتابی مواجهیم که هر کتاب آن به یک فضیلت اختصاص دارد و یکی از آن فضیلتها دوستی است. البته با وجود اینکه اسپنسر در دوستی به جنبه شخصی آن میپردازد اما همچنان مشخص است که او درگیر نگاه ارسطویی نسبت به ماجراست یا کتاب دیگری که در این زمینه به آن اشاره شده اثری از میشل دو مونتنی است. مجموعه جستارهایی در باب دوستی که در تمام کتاب سایهای از دوست مونتنی (اتین دو لا بوئسی) دیده میشود. دوستی عجیب و سرشار از ابهام که با نوعی اجتماعگریزی همراه بوده است. اما نگاه متمایز او نسبت به دوستی در این است که علاوه بر آنکه دوستی را به قلمرو خصوصی وارد کرده، در حوزه تئوریک زنان نیز مدنظر قرار داده است.
فلسفه دوستی
از نظر نهاماس در قرن هجدهم ماجرا دوباره تغییر میکند. چرا که با ظهور نگاه بازاری و همچنین رسیدن معاملات به حوزه کلان، جوامع از دوران پیشابازرگانی رها میشوند. به دنبال آن دیگر نیاز به دوستیهای حوزه عمومی که در جهت دفاع جمعی متحد میشوند احساس نمیشد. روابط بیش از هرچیز براساس قرارداد و معاملات شکل میگرفت و پیوندهای فردی به ساحت خصوصی راه مییافت. بهدنبال آن بعد از نویسندگانی نظیر مونتنی، تغییرات بزرگی در دیدگاههای کسانی چون دیوید هیوم و آدام اسمیت و دیگران رخ داد. البته اسمیت به همدلی نیز (که دوستی بر پایه آن استوار است) در حالت آرمانی برای روابط تجاری معتقد بود. هرچند نویسنده کتاب این موضوع را حتی در ایدهآلترین حالت نیز بیهوده میداند. به طور کل از نظر نویسنده، دوستی ذاتی جانبدارانه دارد و افراد با همه نمیتوانند دوست شوند و همین مانع بزرگی بر سر تحقق امید کسانی امثال اسمیت است که روابط سیاسی و اجتماعی را برپایه دوستی میدانند.
با این حال نوع نگاه اسمیت در سالهای اخیر در میان فیلسوفانی چون ژاک دریدا رواج پیدا کرده است. او با نفی نوع نگاه سنتی، درباره دوستی (که آن را ویژه اشراف و کسانی که جایگاه والای اجتماعی دارند میداند) معتقد است رها شدن از تعهدات انحصارگری در دوستی، میتواند مبنایی برای سیاست دموکراسی جدید باشد. نویسنده در کتاب با این نوع نگاه دریدا نیز مخالف است که دلایل مهمی نیز برای این مخالفت میآورد.
علاوه بر این موارد که در کتاب فلسفه دوستی آورده به مدلی از دوستی نیز اشاره میشود که بر پایه اندیشههای فمینیستی است و در رده روابط اکتسابی هستند و شکل دهنده هویت افراد. با این وجود نویسنده از کشاندن این روابط شخصی به بعد عمومی و کلان مخالف است چرا که گاه گروهها به قدری بزرگ میشوند که نمیتوان بین آنها حس الفت و دوستی برقرار کرد و شاید بتوان با اصول اخلاقی و سیاسی حکومتی (عادل بر همگان) این کار را انجام داد ولی باز هم نمیتوان اصولی را که در دوستی حاکم است بر روابط همگان حاکم کرد.
نویسنده کتاب فلسفه دوستی، دوستی را بر خلاف اصول اخلاقی که پدیدهای تک رنگ است پدیدهای رنگ و وارنگ میداند و از قضا تمایز گذاشتن بین یکنفر با دیگران را قبول دارد. البته در فلسفه مدرن هم دو مکتب اصلی فلسفه اخلاقی مدرن یعنی کانتگرایان و پیامدگرایان در یک مسأله بنیادین باهم اشتراک داشتند آن هم اینکه تمام رفتارهای اخلاقی باید بیطرفانه باشند و قابل تعمیم به عموم انسانها و در همین راستا از ترجیح دادن عدهای نسبت به دیگران باید بپرهیزیم. پس با این تفاسیر دوستی در فلسفه اخلاق در بهترین حالت اهمیتی ثانوی دارد اما این مسأله از نظر نویسنده کتاب، امری «جورواجور» است. حتی گاهی بر پایه شرارت و بیاخلاقی است. البته در جای دیگر نویسنده اشاره میکند رابطهای که براساس بیاخلاقی باشد ممکن است فقط شبیه به دوستی باشد.
نویسنده در میانه به کهنالگوهای دوستی که در موقعیتهای سیاسی و جنگی عمق خودشان را نشان دادهاند اشاره میکند. دوستیهایی مثل آشیل و پاتروکلوس، یا داود و یوناتان، دوستانی که برای هم جان میدهند. اما نویسنده به خوبی در ادامه این مثالها میگوید که نباید این نمونههای خاص را الگوهایی برای دوستی قرار داد. آنها مختص فضا و فرهنگ دوران خودشان هستند و همینطور اشاره میکند آن مدل دوستیها فقط روابطی بین مردان بودهاند در حالی که مردان یگانه کسانی نیستند که میتوانند دوست شوند.
برای درک کامل دوستی باید الگویی در فرمهای هنری پیدا کرد که حالت عادیتری را نمایش میدهند. نویسنده برای فهم این موضوع در ادبیات و هنر مثالهای بسیاری میآورد. از تابلوهای نقاشی یاد میکند که با محتوای دوستی کشیده شدهاند و در این نقاشیها، دوستان از هر سن و جنس، پرشور یا خونسرد و در حال انجام هر کاری هستند. اما برای پی بردن به انگیزه فرد در دوستی و دریافت پیچیدگی ابعاد آن باید به بستری وسیعتر رجوع کرد. نقاشی آن بستر وسیع نیست. پس نویسنده برای این موضوع به سراغ نمونههای دوستی در ادبیات داستانی میرود. از رمانهای زیادی یاد میکند به ویژه ادبیاتی که به قلم زنان و برای زنان نوشته شده است. از آثاری چون ادیسه تا جنایت و مکافات، انهاید، آناکارنینا و بسیاری دیگر رد دوستی را میگیرد ولی نهاماس به این موضوع نیز اشاره میکند که دوستی به شکلهای مختلف در این کتابها آمده است اما هیچکدام از آثار دربارهی دوستی نیستند. همچنین به اشعار غنایی میپردازد که دوستی با ایثار همراه است. با این حال نویسنده نمایش و تئاتر را بهترین گزینه برای پی بردن به امر دوستی میداند.
الکساندر نهاماس
الکساندر نهاماس نویسندهی کتاب فلسفه دوستی
نکته جالبی که نویسنده درباره دوستیهای امروزی به آن اشاره میکند این است که دیگر دوستیها در موقعیتهای خطیر یا احساسات آتشینی که در داستانها و اشعار میخوانیم تعریف نمیشود بلکه امروزه رابطهها ملایمتر شده است و دوستیها در عادیترین موقعیتها هویدا میشوند.
با گذر از مثالهایی که نویسنده برای درک بهتر میآورد در فصل چهارم از کتاب، نویسنده سوال مهمی مطرح میکند: چرا به دوستانمان عشق میورزیم؟ او برای دوستی درجات مختلفی قائل است. از شدید به خفیف. در این فصل برای درک بهتر مسأله مطرح شده اصطلاحی از گئورگ زیمل را مطرح میکند و آن اصطلاح «رابطه غیرشخصی» است. ما با آدمهای مختلفی در طول روز در رابطه خواهیم بود اما رابطهای که به واسطه فعالیتی خاص شکل گرفته و افراد برای همدیگر دارای شخصیت نیستند. گاهی این رابطه غیرشخصی که فقط براساس فعالیتی شکل گرفته است ممکن است فراتر رود و به «رابطهای شخصی» تبدیل شود. در این شرایط افراد دیگر از نوع فعالیتی که انجام میدهند از یکدیگر خوشش نمیآید بلکه از خود فرد هم خوششان میآید.
سوالی که بلافاصله در این مواقع پیش میآید این است که چرا از خود فرد خوششان میآید؟ نویسنده پاسخی که میدهد این است که در این مواقع پاسخمان بیبرو برگرد مبهم و نادقیق خواهد بود. هر پاسخی بدهیم نمیتواند دلیل بنیادین عواطفمان را روشن کند. ما دوستانمان را به خاطر تک تک ویژگیهایشان دوست داریم حتی به خاطر عیوبی که دارند. در واقع همانطور که نمیتوانیم بگویم چرا چیزی زیباست به همین دلیل هم نمیتوان گفت چرا با کسی دوست هستیم.
اما از «پیوند» سخن گفتن و «گسستن» را نادیده گرفتن کاری غیرمنطقی است. پنداری هر پیوندی جایی برای گسستن نیز دارد. در دوستیها آنجایی که افراد حرکاتی دور از انتظار و مغایر با شخصیتشان انجام دهند میتواند پیش فرضهای آن را با خطر مواجه کند و نویسنده به این موضوع اشاره میکند که دوستان هرچقدر هم بخواهند اختلافاتشان را برطرف کنند گویی بیشتر و بیشتر به آتش اختلاف فرو میروند.
نویسنده کتاب فلسفه دوستی برای بیان دوستی و گسست، به سراغ تئاتر و سینما میرود تا این موضوع را واضحتر بیان کند. البته که نویسنده این دسته از هنر را ارجحتر و ملموستر از سایر موارد (که در بالا به آنها اشاره شد) برای درک دوستی میداند. نهاماس در کتاب خود گریز زیادی به فیلمهای مختلف میزند تا خواننده به درک بهتری از ماجرا برسد. جاهایی که دوستی سرشار از عشق و فداکاری است و جاهایی که دوستی با حرکتی تبدیل به امری فاجعهبار و مضر میشود و عمق این احساسها را با آن مثالها نشان میدهد. در مجموع کتاب با این مثالها میتواند تصویری واضح برای مقوله دوستی با تمام پیچیدگیهایش بدهد. این کتاب نظر قطعی درباره دوستی ندارد چرا که قطعیتی در این مقوله وجود ندارد. فلسفه دوستی بیشتر واکاوی بر ابعاد مختلف دوستی است.